داشتن یک زندگی متعادل همیشه برای ما انسان یک آروزیی است که تحققش سخت به نظر میرسد برای دستیابی به این موضوع پیشنهاد میکنم این مطلب روانشناسی شخصیت را مطالعه کنید.
چطور زندگی متعادل داشته باشیم؟
داشتن یک زندگی متعادل یکی از آرزوهای بزرگ همه ماست که همراه با شادی، آرامش درونی و عشق تحقق مییابد. اما در دنیای امروز، رسیدن به این تعادل دشوارتر از همیشه شده است.
بین شغل، خانواده، مراقبت از خود، فناوری و دیگر جنبههای زندگی پرمشغلهمان، ممکن است احساس کنیم که با اضافه شدن یک کار جدید به این تعادل، از مسیر خارج خواهیم شد.
شاید بپرسید آیا تلاش برای دستیابی به هدفی که تا حدی دست نیافتنی به نظر میرسد، ارزشش را دارد؟ بدون شک، تعادل در زندگی چیزی نیست که به سرعت یا با تلاش کمی به دست آید. اما باور دارم که اگر مصمم، هدفمند و صبور باشیم، تعادل زندگی برای بسیاری از ما دستیافتنی است.
فواید تعادل زندگی
۱. هدف: داشتن یک زندگی متعادل به شما کمک میکند احساس کنید که زندگیتان معنادار و با ارزش است.
۲. ارزشهای تأییدکننده زندگی: با رسیدن به تعادل، میتوانید ارزشهای خود را به وضوح و مؤثر تأیید کنید، که این به شما کمک میکند تصمیمات بهتری بگیرید.
۳. تفکر روشن و متمرکز: تعادل در زندگی به تفکر روشن و متمرکز کمک میکند، زیرا ذهن شما از آشفتگیهای غیرضروری خالی میشود.
۴. احساسات مثبت: تعادل زندگی به تجربه بیشتر احساسات مثبت مانند عشق، شادی، هیجان، غرور و رضایت کمک میکند.
۵. فواید فیزیکی: با داشتن تعادل در زندگی، احساس سلامتی بیشتری خواهید داشت، تغذیه مناسبتری خواهید داشت و بهتر استراحت خواهید کرد.
۶. فواید اجتماعی: تعادل زندگی به تقویت روابط اجتماعی کمک میکند و شما را قادر میسازد زمان بیشتری را با عزیزان خود بگذرانید.
۷. ذهنآگاهی:یکی از مهمترین فواید تعادل زندگی، افزایش ذهنآگاهی است که به شما کمک میکند در لحظه حال بمانید و کمتر نگران گذشته یا آینده باشید.
اینها ویژگیهایی هستند که واقعاً ارزش آرزو کردن را دارند! من تعادل زندگی را به عنوان مجموعهای به هم پیوسته از پنج نوع مختلف تعادل در زندگی ما میبینم.
بیشتر بخوانید: روانشناسی رابطه | ۷ چیزی که هرگز نباید برای رابطه عاشقانه تغییر دهید!
۱. تعادل در سلامت
هیچ چیز برای یک زندگی متعادل مهمتر از سلامت جسمی و روانی شما نیست. سلامت جسم و ذهن ما پایهای را تشکیل میدهد که همه اشکال دیگر تعادل بر آن بنا میشوند، زیرا برای هر چیزی که فکر میکنیم، احساس میکنیم و تجربه میکنیم ضروری هستند.
سلامت جسمانی شامل موارد زیر است:
– عاری بودن از بیماری، آسیب و درد
– فعال بودن بدنی
– داشتن تغذیه کافی
– خواب کافی
– توانایی درگیر شدن در فعالیتهای فیزیکی که برای شما ارزشمند هستند
– توانایی به حداقل رساندن و مدیریت استرسهای عادی زندگی
سلامت روان شامل موارد زیر است:
– عاری بودن از بیماری روانی
– احساس خوبی نسبت به خود
– داشتن معنا، رضایت و لذت در زندگی
– احساسات مثبت بیشتر
– عمدتاً عاری از شک، نگرانی یا عدم اطمینان
– عمیقاً اهمیت دادن به چیزی فراتر از خودتان
به دلیل نقش اصلی سلامت جسمی و روانی در زندگی، باید نقطه شروعی برای ایجاد تعادل در سایر جنبههای زندگی باشد.
۲. تعادل در خود
بدون تعادل درون خود، نمیتوانید در زندگی خود تعادل داشته باشید. اگر هویت خود را به عنوان یک کیک در نظر بگیرید، یک هویت شخصی متعادل از تکههای زیادی از کیک تشکیل شده است که هیچ تکهای بیش از حد بزرگ نیست و همه به طور معناداری به احساس خود شما کمک میکنند. خطر داشتن یک تکه بزرگ از هویت شخصی شما این است که ممکن است قربانی ذهنیت «من یک خود هستم» شوید، جایی که یک تکه از کیک هویت شخصی بر نحوه نگرش شما به خود و واکنش شما به رویدادهای تأثیرگذار حاکم است.
این ناهماهنگی اغلب از موفقیت و شغل نشأت میگیرد و به موفقیت گره خورده است. مشکل زمانی بروز میکند که مشکلی در این بخش بزرگ از هویت شما رخ میدهد و دیگر منبع رزق نیست، بلکه به منبع محرومیت تبدیل میشود. در این حالت، آن قسمت از هویت شخصی شما بهطور کامل از بین میرود و شما با این سوال مواجه میشوید: “من کی هستم؟” این فقدان، منبع جدی عدم تعادل است که بهسختی میتوان در کوتاهمدت آن را جبران کرد.
هدف تعادل در خود، گسترش هویت شماست. یک استعاره دیگر برای توصیف هویت متعادل، سبد سرمایهگذاری متنوع است. در چنین سبدی، پسانداز شما در سهام مختلف سرمایهگذاری میشود. مزیت این روش این است که اگر چندین سهام ضرر کنند، سرمایهگذاری شما همچنان امن است زیرا هنوز پول دیگری در جای دیگر سرمایهگذاری کردهاید. اگر شغل خود را از دست بدهید، طلاق بگیرید یا رویدادهای ناگوار دیگری را تجربه کنید، اگرچه مطمئناً دردناک است، میتوانید به جنبههای دیگر هویت خود تکیه کنید تا اعتبار و اطمینان لازم برای حفظ یا بازیابی تعادل سالم را به دست آورید.
این نوع «پرتفوی هویت شخصی» شامل سرمایهگذاری در جنبههای مختلف از خودتان است. یعنی زمان و انرژی خود را به بخشهایی از هویتتان اختصاص دهید که ممکن است تحتالشعاع توجه بیش از حد به یک بخش اصلی از هویت شما قرار گرفته باشند. این تنوع دو فایده دارد. اول، میتوانید از منابع مختلفی تأییدیه بگیرید و بنابراین به هیچ منبع واحدی وابسته نیستید. دوم، با گسترش تکههای دیگر هویت خود، آن تکه اصلی کوچکتر و متعادلتر میشود.
۳. تعادل در زندگی
تعادل در زندگی شامل مدیریت وظایف روزمرهای است که زندگی ما را پر میکنند. تعیین اولویتها، مدیریت مؤثر زمان و تفویض اختیار به دیگران به ما این امکان را میدهد که تمام کارهای اجتنابناپذیری را که داریم، به خوبی انجام دهیم.
بخش دیگر دستیابی به تعادل در زندگی، شامل فعالیتهایی است که میخواهیم انجام دهیم، نه الزاماً باید انجام دهیم. این فعالیتها به ما شادی، غرور و الهام میدهند. آنها روح ما را تغذیه میکنند و به زندگی ما انرژی میبخشند. این فعالیتها میتوانند جسمی، فکری، هنری یا معنوی باشند. این علاقهها «سوخت موشک» ما هستند که پس از اتمام مسئولیتهای روزانهمان، ما را شارژ میکنند. مهمتر از همه، این علایق ما را تشویق میکنند تا به بهترین نسخه از خودمان تبدیل شویم و به ما این امکان را میدهند تا در زمانی که مسئولیتهای روزمره ما را نسبت به زندگی بیحس میکنند، عمیقاً و حیاتی احساس کنیم.
یک واقعیت ناگوار زندگی این است که، همانطور که مزلو بهخوبی توضیح داده است، باید نیازهای اساسی خود را برآورده کنیم تا بتوانیم به خواستههایمان برسیم. وقتی زمان و انرژی زیادی صرف این نیازها میشود، ممکن است دیگر منابع کافی برای برآورده کردن خواستهها و تجدید قوا باقی نماند. اولویت دادن به منابعی که معنا، رضایت و شادی به همراه دارند میتواند شما را پرانرژی نگه دارد، بهویژه زمانی که با یک هویت نامتعادل مواجه هستید که به دلیل نیاز به انجام چندین کار همزمان، ممکن است تحت فشار قرار بگیرید.
۴. تعادل در روابط
به تعبیر جان دان، شاعر انگلیسی، «هیچ کس یک جزیره نیست». بهعنوان موجودات اجتماعی، توانایی ما برای حفظ تعادل در زندگی به حفظ تعادل در روابطمان وابسته است. چگونگی حفظ تعادل در ارتباطات ما با دیگران بستگی به شخصیت، نیازهای اجتماعی، تجربیات گذشته و اهداف هر فرد دارد. برای برخی، این تعادل ممکن است شامل شریک زندگی، خانواده نزدیک و گسترده، دوستان، همکاران، افراد دارای علاقه مشترک یا کار خیریه باشد. این شبکه اجتماعی میتواند کوچک یا بزرگ باشد.
تعادل در روابط را میتوان به روشهای مختلف در نظر گرفت. اول، داشتن روابطی که نیازهای شما به ارتباط، احساسات عمیق (از جمله عشق)، حمایت و ارتباط با دیگران را بهخوبی برآورده میکند. دوم، یکی از نامتعادلترین جنبههای روابط زمانی است که یکی از طرفین احساس میکند که بدون دریافت متقابل عادلانه، بیش از حد به طرف دیگر میدهد. تعادل در روابط باید به معنای عدالت در دادن و دریافت باشد، به این معنا که هر عضو رابطه احساس کند که نیازهایش برآورده میشود و همزمان به اندازه کافی برای رفع نیازهای طرف مقابل نیز تلاش میکند.
۵. تعادل در عدم تعادل
ممکن است بعد از تاکید بر اهمیت تعادل در زندگی، عجیب به نظر برسد، اما میتوان گفت که عدم تعادل نیز ارزش خود را دارد. اختصاص خود به یک فعالیت خاص میتواند ارزشمند باشد، بهویژه اگر این تعهد ناشی از اشتیاق و هدف باشد. برای دستیابی به عظمت یا دعوتی بزرگتر در هر جنبهای از زندگی، چه تحصیلی، حرفهای، ورزشی، هنری یا معنوی، باید در مورد نحوه استفاده از زمان و انرژی خود تصمیمات دشواری بگیریم. زمان و انرژی محدود هستند و انتخابها اغلب بازی با مجموع صفر هستند. اگرچه این زندگی نامتعادل ممکن است گاهی خطرناک به نظر برسد، اما فرصتی برای بررسی عمق تواناییها و قابلیتهای ما نیز فراهم میکند. این تجربه میتواند درجات بالاتری از معنا، رضایت و شادی را فراهم کند که ممکن است در زندگی متعادل به دست نیاید.
پاداشهای این «همهجانبه» بودن عالی هستند، اما خطرات آن نیز کم نیستند. وفاداری شدید به یک مسیر منحصر به فرد میتواند منجر به خستگی و فرسودگی شود. بنابراین، هدف یافتن «تعادل در عدم تعادل» است، به این معنی که باید به دنبال فرصتهایی برای دورههای کوتاه تعادل در زندگی روزمره خود باشید تا از انحراف کامل و غیرقابل بازگشت ترازو به یک طرف جلوگیری کنید. فعالیتهایی مانند خواندن، نواختن آلات موسیقی، پیادهروی، آشپزی یا هر چیز دیگری که از آن لذت میبرید و زمان زیادی نمیگیرد، میتواند زندگی نامتعادل شما را به اندازه کافی متعادل نگه دارد تا بتوانید از همه چیزهای ناپایدار زندگی بهرهمند شوید.
خب این از مواردی که باعث میشود شما زندگی ای متعادل داشته باشید و از آن لذت ببرید. امیدوارم همیشه زندگی روی خوبی به شما نمایش دهد. درصورتی که تمایل دارید میتوانید نظرات خود را با ما در میان بگذارید.