امام حسن مجتبی دومین امام ما شیعیان می باشد که پس از پدر خود اعلی بن ابی طالب به امامت رسید، در خصوص تاریخ شهادت امام حسن اختلاف نظرهایی وجود دارد اما برخی از پژوهشگران معتقدند که ایشان در ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری دانسته اند، بر اساس روایات تاریخی معاویه به همسر امام حسن مجتبی (ع) وعده هزار سکه و همسری یزید را دارد، سپس جعده با همین وعده امام حسن (ع) را مسموم کرد و پس از گذشت چند روز به شهادت رسیدند.
لحظات اخر عمر مبارک امام حسن(ع) چگونه گذشت
جناده بن ابی امیه می گوید: وارد شدم بر حسن بن علی علیه السّلام در آن مرضی که به آن ارتحال فرمود، و در پیش روی او طشتی بود که در آن خون ریخته بود، و جگر حضرت در اثر زهری که معاویه بن أبی سفیان- خدایش لعنت کند- به آن حضرت خورانده بود قطعه قطعه بیرون می آمد، عرض کردم: ای مولای من! چرا خود را معالجه نمی کنی؟ فرمود: ای ابا عبد اللَّه مرگ را به چه چیز علاج کنم. گفتم: انّا للَّه و انّا الیه راجعون سپس حضرت به جانب من توجه کرده فرمود: به خدا سوگند این پیمانی است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله با من فرموده که این امر (امامت) را دوازده نفر پیشوا و امام از فرزندان علی و فاطمه مالک شوند، و هیچ یک از ما نیست جز این که یا به زهر و یا به شمشیر کشته شود (و به مرگ عادی از دنیا نخواهیم رفت).
سپس طشت را از نزد حضرت برداشتم و حضرت تکیه فرمود، جناده گوید: به وی عرض کردم: ای فرزند رسول خدا مرا موعظه فرما. فرمود: آری، مهیای مسافرت (آخرت) شو، و توشه آن را پیش از رسیدن اجل فراهم نما، و بدان که تو دنیا را طلب نمایی و مرگ تو را می طلبد، و اندوه و غصه روزی را که نیامده در روزی که در آن هستی به خود راه مده، و بدان که در آنچه بیش از قوت خود مال فراهم کنی خزینه دار دیگران خواهی بود؛ و بدان که در حلال دنیا حساب و در حرام آن عقاب و در شبهه ناکهایش عتاب (و سرزنش) است.
پس دنیا را مانند مرداری قرار ده، و بگیر از آن به مقداری که تو را بی نیاز کند. اگر حلال باشد در آن زهد ورزیده ای، (و بیش از احتیاج از این مردار مصرف ننموده ای)، و اگر حرام باشد از مرداری برگرفته ای (و خوردن مردار در صورت ناچاری به مقدار ضرورت مباح است) و اگر مورد سرزنش و عتاب باشد (یعنی شبهه ناک باشد، هموار کردن کمی) سرزنش آسان است. و برای دنیای خود چنان کار کن که گویی همیشه زندگانی خواهی کرد. و برای آخرت طوری کار کن که گویی فردا خواهی مرد؛ و هر گاه بخواهی بدون (داشتن فامیل زیاد) و عشیره عزیز گردی، و بدون داشتن سلطنت (مانند سلاطین) مهابت و بزرگی داشته باشی، از ذلت نافرمانی حق تعالی بیرون آی و به سوی عزّت فرمانبرداریش وارد شد،
و هر گاه نیاز و احتیاج تو را به گرفتن رفیقی وادار نمود، با کسی رفاقت کن که گاه همراهیش تو را زینت دهد (یعنی کردار و رفتارش در موقع همراهی با تو نزد دیگران موجب آبروی تو گردد و مانند زینتی برای تو باشد) و هر گاه خدمت او کردی (آبروی) تو را حفظ کند و اگر از او کمک خواستی تو را کمک کند، هر گاه سخن گویی گفتارت را تصدیق کند، و هر زمان بر دشمن حمله کنی تو را تقویت کند، و اگر دست کمک به سویش دراز کردی تو را مدد کند، و اگر در کارت شکستی پیدا شود برطرف کند، و هر گاه نیکی از تو بیند فراموش نکند،
اگر دست مسألت به سویش دراز کنی از عطایش محرومت ننماید، و اگر به زبان نیاوری او در عطا پیشدستی کند، و هر گاه سختی ها و بلاها به او رو آورد مبتلاشدنش تو را بدحال کند، رفاقت کن با کسی که از ناحیه او به تو گرفتاری و بلایی نرسد، و به واسطه او در روشها انحرافی پیدا نشود، و اگر گاه تقسیم (مال یا غیر آن) میان شما نزاعی درگیر شد تو را بر خویش مقدّم دارد.
جناده گوید: پس نفس حضرت به شماره افتاد و رنگ مبارکش زرد شد به طوری که بر آن حضرت ترسناک شدم، (در این هنگام) حضرت امام حسین علیه السّلام و اسود بن أبی الاسود (یکی از اصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله) وارد شدند آن حضرت امام حسن را در برگرفت و سر مبارکش و میان دو دیدگانش را بوسید و نزدش نشست، پس مقداری آهسته با هم صحبت کردند، ابو الاسود گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ امام حسن علیه السّلام خبر مرگ خود را به برادرش می دهد.