یکی از سیاه ترین وقایع تاریخ ایران، حمله وحشیانه مغول ها به این خاک است. درواقع حملهٔ مغولها به ایران از جنگهایی بود که تأثیر عمیقی بر تاریخ ایران گذاشت. مغولها که توسط جنگجوی بزرگ خود، چنگیزخان، تحت فرمان قرار گرفته بودند، در دورهٔ سلجوقیان و خلافت عباسی در آسیای غربی حملات زیادی انجام دادند.
یکی از حملات بزرگ مغولها به ایران، حملهٔ چنگیزخان به خراسان بود. در سال ۱۲۳۱ میلادی، چنگیزخان با سپاه قدرتمند خود وارد خراسان شد و شهرهای بزرگی نظیر نیشاپور و توس را تصرف کرد. این حمله باعث فروپاشی امپراتوری خوارزمشاهی شد و تاثیرات زیادی بر جریان تاریخی ایران داشت.
این حملات تاریخی نه تنها به تغییرات سیاسی و جغرافیایی در ایران منجر شدند، بلکه تاثیرات فرهنگی و اجتماعی گستردهای نیز داشتند که تا قرنها بعد ادامه یافت. در ادامه این مطلب از دیبامگ درباره حمله مغول ها به ایران و اثار و نتایج ان میپردازیم.
تاریخ حمله مغول به ایران
حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول به ایران در فاصله سالهای ۱۲۱۹ تا ۱۲۵۶ میلادی (۵۹۸ تا ۶۳۶ هجری شمسی) اشاره دارد. این لشکرکشیها به حکومت خوارزمشاهیان، اسماعیلیان الموت و حکومتهای محلی اتابکان سلجوقی خاتمه داد و منجر به ایجاد حکومت ایلخانان مغول به جای آنها در ایران شد.
چرا مغولان به ایران تاختند؟
هجوم مغولان به عنوان یکی از مهمترین حادثههای تاریخ ایران، تمامی ارکان و بنیانهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ان روزگاران ایران را تحت تاثیر خویش قرارداد و نقطه عطفی شد که اهمیت خود را تا به سدههای آتی حفظ کرد.
به عبارتی این حادثه، نوسان و دگرگونی بسیاری را در مسیر تاریخ سبب شد و درهر زمینه از تاریخ نقش موثر و قابل تامل ایفا کرد.
قدرت گیری مغولان به سرکردگی چنگیز
وقتی تموچین، سرکرده یک تیره از این طوایف با پیروزی بر اقوام مجاور، اندک اندک تمامی اقوام مغول را تحت فرمان درآورد، از جانب سرکردگان قبایل قوم، خان بزرگ خوانده شد. از طرفی چنگیز خان، که در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد، به عنوان خان محیط یا خان اعظم، فرمانروای همه این طوایف شد.
به طوری که چندی بعد نیز قبایل اویرات و قنقرات را به اطاعت درآورد و بدین گونه خان اعظم سایر قبایل اطراف را به جنگ یا به صلح زیر فرمان خویش گرفت و با برقرار ساختن قانون عدالت – یاسای چنگیزی – اتحاد مستحکمی را بین آنها برقرار ساخت.
از آن پس، چنگیز خان فرمانروای بلا منازع تمام سرزمینهای مشرق مغولستان بود که البته او کسی نبود که به این میزان بسنده کند و پیش از الزام اطاعت مغولهای غربی، دست از جنگجویی با سرکردگان طوایف بردارد.
به زودی تموچین خان بزرگ، سرزمین ختای را تسخیر کرد و التون خان پادشاه آنجا را کشت؛ در چین شمالی به تاخت و تاز پرداخت و پکن را تسخیر کرد؛ طوایف اویغور را به اظهار اطاعت وا داشت؛ کوچلک خان، سر کرده قبایل نایمان را که بر اراضی اقوام قراختای تسلط یافته بود، از آنجا بیرون راند و بدین گونه با خوارزمشاه که حدود شرقی قلمرو خود را به این نواحی رسانده بود، همسایه شد و مرز مشترک پیدا کرد.
روابط تجاری ناکام تجاری
چنگیز خان، ایجاد رابطه با سلطان خوارزم را وسیله ای برای برقراری تجارت بین دو دولت میدانست. به طوری که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح آمیز اعلام کرد.
پائیز تلخ و خونبار ۵۹۸ خورشیدی
در سال ۵۹۷ خورشیدی، سلطان محمد خوارزمشاه با سه نفر از سفیران چنگیزخان، رهبر امپراطوری مغول، دیدار کرد.
فرستادهها هدایایی بسیار ارزشمند پیشکش کردند و مهمتر از همه، پیشنهاد معاهدهای بین دو قدرت را دادند که امکان باز شدن جادهی پرمنفعت ابریشم را برای چین و اروپا فراهم کند.
امپراطوری خوارزم شاه بسیار گسترده بود و ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان امروزی را در برمیگرفت.
پایتخت پادشاهی، سمرقند، ثروتی افسانهای داشت که نمادی از قدرت پادشاده بود و تجارت پررونق جادهی ابریشم، به ثروت خوارزمشاه میافزود. از آنجا که هدف مغولها مشخص بود، شاه نیز در این تجارت شریک شد و معاهده را امضا کرد.
چند ماه بعد کاروانی از تاجران مغول به شهر اُترار، در شمال شرقی امپراطوری، با هدف خرید وسایل تجملاتی برای دربار مغول وارد شد. فرماندار اُترار به حضور جاسوسان در کاروان شک کرد، آنها را کشت و تمام کالاهایی را که خریداری کرده بودند، تصاحب کرد. با شنیدن این سرپیچی از معاهده و هتک حرمت به کاروان، چنگیزخان سفیری را به همراه دو سرباز فرستاد تا مراتب عذرخواهی شاه را بشنوند و یادآوری کنند که طبق معاهده بین دو امپراطوری، آنها از این تجارت سودی یکسان میبرند. پادشاه سر سفیر را جدا کرد و برای چنگیزخان فرستاد که البته این دیگر به معنای جنگ بود.
شاه نترسید. ارتش او شامل چهارصدهزار نفر از سواره نظامان ورزیده و دست کم دو برابر تعداد نفرات دشمن بود. شاه از شکست دادن مغولان مطمئن بود و تصور میکرد آنها به قسمت به ماوراء النهر در قسمت شرقی پادشاهی حمله کنند.
ماوراء النهر سرزمینی به پهنای ۸۰۰ کیلومتر است که از شرق به رود سیحون (سیردریا) و از غرب به رود جیحون (آمودریا) احاطه میشود که از شمال به کویر پهناور قزلقوم منتهی میشود و دو شهر مهم پادشاهی یعنی سمرقند و بخارا را در خود جای داده بود.
شاه تصمیم گرفت که یک کمربند محافظتی در کنار رودخانه سیحون مستقر کند، یعنی جاییکه مغولها برای حمله به پایتخت مجبور به عبور از آن بودند. آنها نمیتوانستند از بخش شمالی عبور کنند، زیرا کویر پهناور صعب العبور در مسیرشان قرار داشت و در جنوب هم موانع طبیعی کوهستانی مانع عبور آنها میشد. او با استقرار ارتش خود در ماوراء النهر، موقعیت دفاعی رسوخ ناپذیری داشت و برتری نیروهایش نسبت به سربازان دشمن قابل توجه بود. از این رو منتظر ورود مغولها بود تا آنها را در هم شکند.
نقشه ماوراء النهر
در تابستان ۵۹۸ خورشیدی، دیدهبانان گزارش دادند که مغولها از مسیر جنوبی سیحون و از راه دره فرغانه نزدیک میشوند. شاه یک نیروی بزرگ به فرماندهی فرزندش جلال الدین برای نابودی دشمن فرستاد. مغولها پس از نبردی شدید، عقب نشینی کردند و جلال الدین به پدرش گزارش داد که ارتش مغول برخلاف آوازهاش چندان ترسناک نیست. سربازانشان ضعیف و رنگ پریده و اسب هایشان لاغر و رنجور بودند و به نظر میرسد هیچ کدام اشتیاقی به ادامه جنگ ندارند. به اعتقاد شاه، مغولها توانایی مقابله با ارتش او را نداشتند. در نتیجه، سربازان بیشتری را در انتهای جنوبی کمربندی قرار داد و منتظر ماند.
چند ماه بعد یک گردان مغول به شهر اُترار شبیخون زده و فرماندار را دستگیر کردند. همان مردی که به بازرگانان مغول هتک حرمت کرده بود را کشتند و نقرهی مذاب در چشم و گوش هایش ریختند. شاه از راهی غیرمنتظره سربازان را به سوی شمال تغییر مسیر داد؛ به زعم او شاید مغولها سریع حرکت کنند، ولی نخواهند توانست بر یک ارتش قوی با نفرات بسیار چیره شوند.
با وجود این، اندکی بعد دو ارتش مغول، از جنوب اُترار به موازات سیحون عبور کردند. یکی از ارتش ها، به فرماندهی، جوجی خان، به شهرهای مهم در امتداد رودخانه حمله کرد، در حالیکه ارتش دیگر به فرماندهی جبه نویان، در جنوب ناپدید شد. ارتش جوجی خان مانند ملخ به تپهها و دشتهای نزدیک رودخانه هجوم آورند. شاه بخش بزرگی از ارتش خود را به رودخانه منتقل و نیروهای ذخیرهی خود را در سمرقند حفظ کرد. ارتش جوجی خان نسبتا کوچک بود، در حدود بیست هزار سرباز، با این حال بسیار تهاجمی بود و یکی پس از دیگری، بدون هشدار قلعهها را سوزانده و ویرانی به بار میآوردند.
در همین حال، گزارشهای رسیده از خط مقدم به شاه، ورود جنگجویان عجیب و غریبی را از شرق اعلام میکرد که همه سواره نظام بودند. هر مغول نه تنها سوار بر اسب بود، بلکه چندین اسب بی سوار را به دنبال خود میکشید، همهی اسبها مادیان بودند و هنگامی که یکی از آنها خسته میشد، سرباز، سوار بر اسبی تازه نفس میشد. مغولها با ارابههای سبک آذوقه خود را حمل کردند، شیر و خون مادیان را نوشیدند و اسبهای ضعیف و زخمی را کشته و خوردند.
آنها میتوانستند دوبرابر سریعتر از دشمن خود حرکت کنند، تیراندازیشان فوقالعاده بود. میتوانستند هنگام پیشروی یا عقب نشینی تیرهای آتشین را با مهارت و چالاکی بیندازند و حملاتشان به مراتب مهلکتر از آن چیزی باشد که ارتش شاه تاکنون دیده است. دستههای آنها در فاصلههای زیاد با پرچمها و مشعل ارتباط برقرار میکردند و مانورهایشان هماهنگ و تقریبا پیشبینیناپذیر بود.
با این آزار و اذیتهای فرسایشی، نیروهای شاه بیش از پیش خسته میشدند. اینک به طور ناگهانی، ارتشی که به فرماندهی جبه نویان، در جنوب ناپدید شده بود، از شمال غرب به سمت ماوراء النهر سرازیر شد. شاه آخرین نیروهای کمکی خود را که ارتشی با پنجاه هزار سرباز بود، به جنگ با جبه نویان فرستاد. شاه چندان هم نگران نبود، زیرا مردانش برتری خود را در نبرد دره فرغانه اثبات کرده بود.
اما این بار شرایط متفاوت بود. مغولها سلاحهای عجیب و غریبی داشتند: تیرهای آغشته به قیر گداخته که پشت سرشان دود بلند میکرد و سواران سبک و سریعی که رعدآسا میتاختند، خطوط ارتش شاه را میشکافتند و راه را برای سواره نظام مسلح میگشودند. ارابهها در پس و پیش خطوط مغولها به سرعت حرکت میکردند و تجهیزات به آنها میرساندند. نیزههای مغولها آسمان را پوشانده بود و فشار بیامان و بی رحمانه وارد میکرد. آنها پیراهن ابریشمی سنگینی بر تن داشتند که اگر تیری پیراهن را میشکافت، به گوشت نمیرسید و به سرعت لباس خود را عوض میکردند. ارتش جبه نویان، نیروهای شاه را نابود کرد.
چنگیز خان
شاه تنها یک راه داشت: عقب نشینی و بازسازی تدریجی ارتش.
او شروع به آماده سازی کرد، اما در این میان، اتفاقی باورنکردنی افتاد: یک ارتش به فرماندهی چنگیزخان ناگهان بیرون دروازههای شهر بخارا واقع در غرب سمرقند اردو زدند.
آنها از کجا آمده بودند؟ آنها نمیتوانستند از کویر قزلقوم در شمال عبور کرده باشند. ظاهرا از کویر گذشته بودند؛ ولی غیرممکن بود؛ مگر اینکه شیطان آنها را جادو کرده باشد. بخارا خیلی زود سقوط کرد و چند روز بعد سمرقند تسلیم شد. سربازان فرار کردند و فرماندهان نگران بودند. شاه، بیمناک برای زندگیاش، با تعداد انگشت شماری از سربازان فرار کرد و مغولها سرسختانه او را تعقیب کردند.
چندماه بعد در جزیرهای کوچک در دریای خزر، تنها کسی که جان سالم به در برده بود، با لباسی ژنده، غذا گدایی میکرد. او کسی نبود جز حاکم پیشین ثروتمندترین امپراطوری شرق که سرانجام از بیماری و گرسنگی درگذشت. در مورد استراتژی برتر نظامی چنگیزخان در مقابل پادشاهی ایران در کتاب ۳۳ استراتژی جنگ، رابرت گرین.
حملهی مغولان به ایران
خان مغول از سوء رفتار و بی رسمی سلطان خوارزمشاه به خشم آمده در ۶۱۴ ق / ۱۲۱۷ م، ایران را مورد تهاجم قرار داد.
زمینهها و علل حمله مغول به ایران
۱-همجواری مغولان و خوارزمشاهیان با نابود شدن قراختائیان توسط سلطان محمد خوارزمشاه.
۲-قتل عام کاروان تجاری مغول در شهر اترار توسط غایرخان حاکم آنجا به دستور سلطان محمد.
۳-توجه شدید مغولان به امر تجارت و نفوذ در غرب و مانع تراشی خوارزمشاهیان.
۴-دشمنی دیرینه بین خلافت عباسی و سلطان محمد که باعث شد خلیفه چنگیزخان را علیه سلطان تحریک کند.
پیامدهای حمله مغول به ایران
بر اثر حمله مغول زیانهای مادی و معنوی بسیاری به ایران وارد شد و به قول جوینی:
«آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند».
بیشتر شهرها، آبادیها، مزارع، اماکن، راهها، بازارها تخریب و در نتیجه تجارت، کشاورزی و صنعت نابود شد، اموال و داراییهای ایران غارت شد، بر اثر کشته شدن مردان بسیاری مناطق خالی از سکنه شده، علمای بسیاری کشته شدند، جوانان به سپاه برده شدند و اهل حرفه و صنعت به مغولستان انتقال یافتند و قلمرو سیاسی ایران مدتها تحت حاکمیت بیگانگان قرار گرفت.