ضرب المثل چیست؟ به اصطلاحات یا جملات کوتاه و معمولاً معنایی و پندآموز اطلاق میشود که از تجربیات مردم قدیم گرفته شدهاند. پشت هر ضرب المثل حکایت و داستانی نهفته است. این اصطلاحات معمولاً در برابر یک وضعیت خاص یا موقعیت زندگی و به عنوان راهنمایی یا پند برای رفتار یا تصمیمگیریهای روزمره مورد استفاده قرار میگیرند. در زبان فارسی، ضرب المثلها یک قسمت مهم از فرهنگ و ادبیات مردم ایران هستند.
بنابراین ضرب المثلها در زبان فارسی به شدت رایج هستند و از آنها به عنوان یک روش برای انتقال تجربیات و پندها به نسلهای بعدی استفاده میشود. این ضربالمثلها از یک جهت، تنها معنای لغوی خود را نشان نمیدهند بلکه دارای آموزههای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی نیز میباشند.
نقاشی ضرب المثل
ضرب المثل: چاه کن همیشه ته چاه است
معنی و کاربرد: این ضرب المثل یعنی کسی که توطئه میکند تا دیگران را به دردسر بیندازد، خودش دچار دردسر و گرفتاری میشود. این مثل را زمانی به کار می برند که یک نفر از بدیهایی که با او شده صحبت کند، آن وقت به او میگویند: آنکه برای تو چاه میکند اول خودش در چاه میافتد.
ضرب المثل: ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است
معنی و کاربرد: این ضرب المثل به این معنی است که هیچ وقت برای انجام کارها دیر نیست. حتی اگر فکر میکنید که فرصت از دست رفته است، باز هم میتوانید موفق شوید.
ضرب المثل: دست بالای دست بسیار است
معنی: این ضرب المثل به این معنی است که همیشه کسی یا چیزی هست که بالاتر از آدم و داشته هایش باشد.
ضرب المثل: قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را؟
معنی و کاربرد: به کسی میگویند که حقیقتی آشکار را انکار کند و برای تبرئه خود قسم بخورد. وقتی کسی دروغی میگوید، ولی نشانههایی وجود داشته باشد که حرف او را نقض کند، از این ضرب المثل استفاده میشود.
ضرب المثل: دسته گل به آب دادن
معنی و کاربرد: این ضرب المثل به این معنی است که فرد کار را به درستی انجام نمیدهد یا خراب میکند و این مساله خرابکاری پشت سر هم برای آن شخص رخ میدهد؛ طوری که آن فرد در اطرافیان و آشنایان با لقب فرد خرابکار و دست و پا چلفتی شناخته میشود.
ضرب المثل: ﮔﺮﮒ ﺩﺭ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﺶ
معنی و کاربرد: تغییر ظاهر دادن دشمن و تبدیل شدن به شکل نیروهای خود برای حمله مستقیم. غافل نشدن از آدم های بد ذاتی که با صفت افراد مظلوم و ساده لوح جلو می آیند ولی قصد آن ها آسیب رساندن و نابودی می باشد.
ضرب المثل: فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
معنی و کاربرد: این ضرب المثل به این معناست که از روی ظاهر افراد نمیتوان آنها را قضاوت کرد. برخی افراد شاید ناتوان و کوچک به نظر برسند اما آنچنان توانمند هستند که صدها نفر بزرگتر از او توانایی انجام کارها را ندارند.
ضرب المثل: مثل کبک سرش را زیر برف میکند
یعنی خطاکاری می کند و فکر می کند کسی متوجه خطاهایش نیست در حالیکه خودش را گول می زند. یا به کسی می گویند که در اوضاع سخت و نابسامان، خود را به بی خیالی و ندانستن می زند تا مبادا کسی از او توقع کمک کردن داشته باشد.
به کسی که عمدا چشمش را به روی مشکلات می بندد، این ضرب المثل را استفاده می کنند. در هنگام سختی ها وانمود می کند که از چیزی خبر ندارد ولی از حالاتش کاملا معلوم است که خودش را به آن راه زده!
ضرب المثل: حساب به دینار بخشش به خروار
معنی و کاربرد: این ضرب المثل نشان دهنده این است که فردی حساب و کتابش بسیار دقیق و بدون کوچکترین خطایی است، ولی بخشش و پول خرج کردنش بی حساب و کتاب میباشد و پول درآورده را به عالم و آدم میبخشد.
داستان: می گویند روزی فقیری به در خانه تاجری رفت تا پولی به عنوان صدقه به او بدهند. در پشت در شنید که تاجر با افراد خانواده خود دعوا می کند که چرا فلان چیز کم ارزش را دور ریخته اند.
فقیر حساب کار خود را کرد و پیش خود گفت: «وقتی صاحبخانه با افراد خانواده اش سر یک چیز کم ارزش دعوا می کند، دیگر چه انتظاری باید داشته باشم که چیزی به من ببخشد؟!اتفاقاً تاجر در همان لحظه از خانه خارج شد. مرد فقیر را دید از او پرسید: چه می خواهی؟ فقیر گفت: کمک و صدقه می خواستم؛ اما حالا نمی خواهم.
تاجر گفت: چرا؟
فقیر گفت: من حرف هایی را که با افراد خــانواده ات می زدی، شنیدم. تاجر خندید و مبلغی پول به فقیر داد و گفت: حساب به دینار، بخشش به خروار.
این مَثل وقتی به کار می رود که آدم توانگری در عین این که حساب و کتاب مال خود را دارد، در زمان مناسب هم بی حساب بخشش می کند و این به نظر عـده ای که قصد سودجویی از او را دارند، خوش نمی آید.
ضرب المثل: شیری یا روباه
معنی: به فردی که پس از انجام کاری یا رساندن پیغام بازگشته است، میگویند؛ آیا مانند شیر پیروز و سربلند با دست پُر بازگشته یا مانند روباه شکست خورده و با دست خالی؟
ضرب المثل: یک گوشش در و یک گوشش دروازه
معنی و کاربرد: یعنی از یک گوشش حرف را می گیرد و از گوش دیگرش بیرون می کند. به اصطلاح ” حرف نشنو ” است.بیشتر به افرادی می گویند که نصیحت های خیرخواهانه ی دیگران را میشنوند ولی از کنار آن به راحتی عبور می کنند.
داستان: پیرزنی دنیا دیده و با تجربه در یک آشپزخانه خیلی کوچک آشپزی میکرد و دست پخت او شهره ی خاص و عام شده بود. غذا می پخت و می فروخت. پیرزن، با مهارت بسیار انواع مختلفی از غذاها را آماده می کرد و مردم نیز دستپختش را خیلی دوست داشتند.
اما هر بار غذایش بسیار تند میشد و مردم از روی علاقه ی زیاد به پیرزن می گفتند که غذایت بسیارخوشمزه است اما کمی از تندی آن کم کن. زیرا که نمی خواهیم بخاطر این موضوع غذاهای لذیذ تو را از دست بدهیم. پیرزن در جواب آنها چشم آهسته ایی می گفت و باز روز بعد به فلفل ریختن در غذا ادامه میداد.
تا روزی که مردم شهر از گفتن های خود و شنیدن های پیرزن به ستوه آمدند و دیگر به آشپزخانه کوچک پیرزن نرفتند و بین مردم و اهالی شهر زبانزد شد که پیرزن حرفها و خواستههای ما را از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند و اصلا به نظر ما توجهی نمیکند! تا اینکه آشپزخانه ی پیرزن بسته شد و تنها دلیلش این بود که پیرزن حرف مردم شهر را از این گوش می گرفت و از گوش دیگر در می کرد.
ضرب المثل: به ریش کسی خندیدن
معنی و کاربرد: یعنی مسخره کردن چیزی یا کاری از دیگری که او روی آن بسیار حساس است و آن شیء برایش ارزشمند می باشد. همچون ارزش ریش برای مرد ریش دار.
داستان: «آوردهاند که فرد نادانی، شیطان را در خواب دید و ریش او را در دست گرفت و چند سیلی محکم به صورتش زد و با عصبانیت گفت:«ملعون، ریش خود را با تزویر بلند کردهای که مردم را گمراه کنی؟ همین الان تو را به سزای عملت میرسانم.»
فرد نادان این سخن را گفت و خواست سیلی دیگری به او بزند که ناگهان از خواب پرید و ریش خود را در دستش دید و به خود خندید.
ضرب المثل: فلانی اشک تمساح میریزد
معنی و کاربرد: اشک تمساح درواقع همان گریه دروغین است. گریه و اشکی که از روی ریا و دورویی باشد؛ نه از روی دلسوزی تا به وسیله آن به هدف و مقصود برسیم را اشک تمساح میگویند؛ درواقع با این کار میخواهیم نیت بدمان را بپوشانیم.
داستان: طبق داستانی که گفته شده در سال ۱۴۰۰ میلادی سرجان ماندویا انگلیسی معتقد بود که تمساحها قبل از اینکه بخواهند طعمه خود را بخورند؛ اشک میریزند. وی بعد از تحقیقات زیاد متوجه شد که این اشک تمساح دلیل ناراحتی وی نیست و هیچ حیوانی جز انسان بر اثر اندوه و غم گریه نمیکند.
درواقع اشک تمساح یکی از ترسناکترین اشکهای روی زمین است. تمساح یک سوسمار بزرگ است که در رودخانههای پرآب برخی کشورها زندگی میکند. در گذشته و در افریقا بر این باور بودند که غذای تمساح با اشک چشمهایش تامین میشود. درواقع بر این اعتقاد بودند که تمساحها وقتی گرسنه شان میشود؛ به ساحل رفته و مانند یک جسم بی جان بر روی شکمشان دراز میکشند. در این میان اشک لزج و مسموم کننده ای از چشمان تمساح خارج میشود که حیوانات و حشرات را به خود جذب میکند و برای خوردن این مایع بر روی اشک مینشینند و به دام میافتند. اشک تمساح سمی آنها را از پای در میآورد. در این بین قربانی وقتی مسموم و نیمه جان میشود و وقتی میخواهد فرار کند؛ به دلیل لزج بودن اشک تمساح نمیتوانند از آن دام نجات پیدا کند. در نهایت تمساح به این حیوانات در دام افتاده حمله کرده و آنها را میبلعد و دوباره برای شکار حیوانات دیگر اشک میریزد. و این روال ادامه دارد.
ضرب المثل: آشپز که دو تا شد، آش یا شور میشود یا بینمک
معنی و کاربرد: زمانی که برای انجام یک کار، دو رئیس، مسئولیت انجام آن را بر عهده بگیرند، نتیجهی آن کار شکست و عدم موفقیت خواهدبود.
داستان: در سرزمینی بزرگ، حاکمی زندگی میکرد. روزی فرزندش بیمار شد. حاکم دستور داد برای او غذای مخصوص بپزند تا زودتر خوب شود. دو آشپز ماهر، مامور این کار شدند. آن دو، پختوپز را شروع کردند و تصمیم گرفتند یک آش خوشمزه بپزند. اما هنگام آشپزی یکسره با هم بگو مگو میکردند. آن دو در کار هم دخالت میکردند و به حرف همدیگر گوش نمیدادند.
آش که آماده شد، آن را برای فرزند حاکم بردند. فرزند حاکم تا آن را چشید، صورتش را در هم کشید و آش را کنار گذاشت. حاکم از این اتفاق به شدت عصبانی شد؛ اما حکیم دانایی که طبیب فرزند حاکم بود، لبخندی زد و گفت:«آشپز که دو تا شد، آش یا شور میشود یا بینمک»
ضرب المثل: مرغش یک پا دارد
معنی و کاربرد: ضرب المثل “مرغش یک پا دارد” درباره ی اشخاصی به کار می رود که با لجبازی و سماجت روی حرف خود شان ایستاده و نظر شان را تغییر نمی دهند. برخی مواقع شخص چشم اش را روی حقایق و گفته های دیگران می بندد و با سماجت اصرار بر درستی حرف خود دارد، از آن جا که مرغ دو پا دارد کنایه ی یک پا بودن مرغ نیز به همین امر اشاره می کند، شخص مذکور پای دیگر مرغ که همان نیمه ی دیگر حقیقت است را اصلا نمی بیند.
داستان: روزی حاکم شهری که ملا نصرالدین در آن زندگی می کرد عوض شد، دوستان ملا نزد او آمدند و گفتند که بهتر است برای خوش آمد گویی به حاکم هدیه ای آماده کرده و برایش ببری.
دوستان ملا نصر الدین گفتند که هدیه را ما آماده می کنیم در عوض اگر روزی کمکی از تو خواستیم باید واسطه ی میان ما و حاکم شوی تا او مشکلات مان را بر طرف کند، ملا هم که احتمال می داد یک روزی کاری داشته باشد که نیازمند حاکم شود موافقت کرد و به دوستانش گفت که دو تا مرغ آماده کنند یکی به عنوان مزد زحمت خودش و دیگری برای هدیه به حاکم.
دوستان، برای این منظور دو عدد مرغ چاق و بزرگ را پیدا کردند و پس از پختن شان به خانه ی ملا آمدند ملا نصر الدین هم یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در ظرفی گذاشت تا نزد حاکم ببرد.
ملا به راه افتاد اما در مسیر رفتن بوی مرغ اشتهای او را حسابی بر انگیخت و او دیگر نتوانست مقاومت کند، در ظرف را باز کرد و یکی از ران های مرغ را خورد و سپس در ظرف را سر جایش بر گرداند.
چند دقیقه ای گذشت، ملا با خود فکر کرد حالا که قسمتی از مرغ را خورده چه طور آن را پیش حاکم ببرد اما بعد به این نتیجه رسید که اشکالی ندارد و هر طور شده بهانه ای برای مرغ یک پا پیدا می کند.
پس از طی مسافتی ملا به خانه ی حاکم رسید و اجازه ی ورود خواست و سپس وارد خانه شد، او ابتدا ورود حاکم به شهرشان را تبریک گفته و سپس ظرف مرغ را تقدیم حاکم کرد بعد با لحنی مهربانانه گفت: جناب حاکم همسرم برای شما مرغ خوشمزه ای تدارک دیده، لطفا میل بفرمایید.
حاکم از محبت ملا و همسرش تشکر کرد و ظرف را گرفت سپس در آن را باز کرد تا کمی از مرغ بخورد که دید مرغ درون ظرف یک پا دارد، رو به ملا کرد و با خنده گفت: ملا این مرغ که یک پا دارد… حتما همسر شما یک لنگ مرغ را خورده که از خوش مزه بودن غذا مطمئن شود.
ملا نصر الدین کمی فکر کرد و گفت: جناب حاکم، همسر من آشپز خوبی ست و نیازی به چشیدن غذا ندارد موضوع این است که تمام مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند.
حاکم از حاضر جوابی و زرنگی ملا خوشش آمد و دانست که هر چه بگوید نمی تواند از پس زبان ملا نصر الدین بر آید پس او را دعوت کرد تا ناهار را با هم میل کنند.
ضرب المثل: سر پیازی یا ته پیار
معنی و کاربرد: این ضرب المثل غالباً به منظور دفع مزاحم به کار برده می شود و یا فی الحقیقه در موضوع مورد تقاضا نقش و اثر وجودی نداشته باشد.
داستان: عبارت مثلی بالا اگر ریشه تاریخی نداشته باشد قطعاً ریشه گیاهی دارد که بدان جهت جزء امثله سائره شده یادآوری آن را بی مناسبت ندانستیم.
به طوری که می دانیم پیاز از گیاهان خوردنی است که:«حصه داخل زمینی آن مدور یا شبیه به آن است به قدر تخم مرغ یا کوچکتر و یا بزرگتر و با شاخی سبز و باریک و میان کاواک و طعمی تند…»
پیاز از سه قسمت سر و ساقه و ریشه که همان ته پیاز است تشکیل شده است. سر پیاز همان گل و تخم پیاز است که از آن برای کاشتن استفاده می کنند تا پیاز به دست آید. ته پیاز همان پیاز اصلی موردنظر است که به مصرف خوردن می رسد و به علت سرشار بودن از ویتامین های مقوی خواص و فواید زیادی برای آن قائل هستند.
اما ساقه پیاز چیز بی مصرفی است که نه تنها بشر از آن طرفی نمی بندد بلکه حیوانات هم آن را نمی خورند بنابراین ملاحظه می شود که اگر کسی در وجه مشابهت به مثابه سر یا ته پیاز نباشد عنصر بی خاصیتی است که از او بیم و امیدی نتوان داشت.
ضرب المثل: ریگ به کفش داشتن
معنی و کاربرد: این ضرب المثل را زمانی به کار میبرند که فردی میخواهد دیگران را فریب دهد یا به آنها حقه بزند که میگویند طرف ریگی به کفشش دارد؛ یعنی شخصی که دوز و کلک در کارش است.
داستان: در زمانهای گذشته، خیلی از سربازان موقع جنگ سلاحهای خود را که میخواستند به دلایلی قایم کنند، در جایی ازعلفزارها، لباسشان یا کفششان و… قرار میدادند، اگر کسی سلاحش را در کفشش جاسازی میکرد، موقع راه رفتن به ناچار میلنگید! اگر کسی از او میپرسید چرا لنگ لنگان راه میروی، برای اینکه رازش فاش نشود، میگفت: چیزی نیست؛ ریگ در کفشم رفته!
به خاطر همین است که بعد از این ماجرا، ضرب المثلی شد که هنگام مخفی کاریهای افراد آن را به کار میبرند.
ضرب المثل: شتر دیدی ندیدی
معنی و کاربرد: این ضرب المثل ما را به رازداری و سکوت کردن در برخی امور تشویق میکند و به این معناست که اگر چیزی را دیدی و یا شنیدی که افشای آن باعث آسیب به خودت یا دیگران میشود، آن را بازگو نکن.
داستان: مردی در صحرا شترش را گم کرد، او در جستجوی شترش بود تا به پسرک باهوشی رسید. از پسرک سراغ شترش را گرفت. پسر چند سوال از مرد پرسید. از او پرسید آیا یک چشم شتر کور بود؟ آیا یک طرف بار شتر ترشی بود و طرف دیگر شیرینی؟ مرد پاسخ داد بله. مرد که یقین پیدا کرد پسرک شترش را دیده است، از او پرسید شتر من کجاست؟ اما پسرک پاسخ داد من شتری ندیدم.
مرد به شدت عصبانی شد و با خودش فکر کرد احتمالا این پسر شتر مرا دیده و بلایی سرش آورده است. پسرک را به نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد. قاضی هم که مثل مرد تصور میکرد، پسر شتر را دیده است، به او گفت: بدون اینکه شتر را دیده باشی، مشخصاتش را درست میگویی. چطور چنین چیزی ممکن است؟ پسرک در پاسخ گفت: در مسیر ردپای شتری را دیدم که علفهای یک طرف جاده را خورده بود، در حالی که علفهای طرف دیگر سرسبز بودند. پس فهمیدم که احتمالا یکی از چشمهای شتر کور است. در یک طرف ردپاها مگس و طرف دیگر پشه جمع شده بود. از آنجایی که مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی، حدس زدم یک طرف بار شتر شیرینی و طرف دیگر ترشی بوده است.
ضرب المثل: دوستی خاله خرسه
داستان: پیرمردی در یک باغ بزرگ در روستایی دورافتاده زندگی می کرد. این پیرمرد همه چیز دنیا را داشت، اما خیلی تنها بود، چون پدر و مادرش در کودکی مرده بودند و برادر و خواهری نداشت. او برای کار به شهری دوردست سفر کرد. در ابتدا چون فقیر بود هیچکس با او دوست نشد اما وقتی اوضاعش خوب شد خودش از دوستی با آنها امتناع کرد زیرا می دانست دوستی آنها به خاطر پول اوست.روزی پیرمرد دلش شکست و به کوه رفت. در راه خرسی را دید که ناراحت بود. از او پرسید که چرا ناراحتی؟ خرس پاسخ داد: «من پیر شدم، بچههایم بزرگ شدهاند و من را ترک کردهاند و اکنون بسیار تنها هستم.» وقتی پیرمرد داستان زندگیاش را برای خرس تعریف کرد، تصمیم گرفتند با هم دوست شوند.
مدتها گذشت و بخاطر محبتهای پیرمرد خرس او را بسیار دوست داشت. وقتی پیرمرد خواب بود، خرس با دستمال مگس های اطراف را می پراند. یک روز که پیرمرد خواب بود، چند مگس سرسخت از صورت پیرمرد تکون نمی خوردند و پیرمرد را آزار می دادند. خرس در آخر عصبانی شد و با خود گفت: الان یک کاری باهات می کنم که دیگر دوست عزیزم را اذیت نکنی.
سنگ بزرگی را برداشت و مگس هایی را که روی صورت پیرمرد نشسته بودند نشانه گرفت و سنگ را محکم پرتاب کرد به این ترتیب پیرمرد در راه دوستی با خرس جان خود را از دست داد و از آن به بعد برای دوست نادانی که از روی عشق دوستش را آزار می دهد، این ضرب المثل به کار برده می شود.
ضرب المثل: مار از پونه بدش میاد در خونش سبز میشه
معنی و کاربرد: در مواقعی به کار می رود که از کسی خوشمان نیاید و علاقه ای به دیدن آن فرد نداشته باشیم اما او تمام مدت جلوی چشم ما ظاهر شود.
داستان: آورده اند که کنار چشمه ای زیبا مار مغروری زندگی می کرد که از پونه بیزار بود.
در یکی از روز ها مار مغرور از خواب بیدار شد و از لانه اش بیرون آمد، اما همین که جلوی خانه رسید دید که پونه ای کنار خانه اش روییده است، فورا آن را از ریشه کند و دور انداخت.
روز بعد زمانی که از خواب بر خاست باز هم بوی پونه را حس کرد، خود را دم در لانه رساند و دید ای وای… دوباره چند عدد پونه کنار لانه اش رشد کرده است، اخم ها را در هم کشید و با عصبانیت پونه ها را کند و گوشه ای انداخت.
چند روزی مار با خیال راحت زندگی کرد اما یک هفته که گذشت او دوباره بوی پونه را حس کرد و زمانی که از خانه بیرون آمد دید که اطراف خانه اش پر از پونه شده است.
او چاره ای ندید و به جای دیگری رفت و لانه ی جدیدی برای خود ساخت اما این بار نیز کنار خانه ی جدیدش باز هم پر از پونه شد، این ماجرا هر بار تکرار می شد و مار به هر کجا که می رفت پونه هم همراه او بود.
ضرب المثل: دیوار موش داره موش هم گوش داره
معنی و کاربرد: ر روی راز داری تاکید دارد و کنایه از این است که نباید هر حرف یا رازی را پیش دیگران باز گو کرد، زیرا همه ی کسانی که در ظاهر با ما دوست هستند افراد قابل اعتمادی نبوده و ممکن است سخنی که از ما شنیده اند را پیش دیگران افشا کنند.
داستان: در زمان های قدیم حاکم مستبد و ستمگری بود که بسیار به مردم سخت می گرفت و از ترس این که مبادا مردم به او خیانت کنند جاسوسان زیادی را در شهر مامور کرده بود تا تمام اخبار را به گوشش برسانند.
حاکم ستمگر دستور داده بود تا مامورانش در میان مردم جار بزنند که دیوار موش دارد و موش هم گوش، به این معنی که هر چه بگویید به گوش حاکم خواهد رسید و هیچ چیز از چشم او پنهان نمی ماند.
چنان ترس و وحشتی در شهر حکم فرما شده بود که مردم از ترس، حتی در خلوت خانه های خود نیز جرات سخن گفتن راجع به حاکم را نداشتند.
روزی جوانی در یکی از خیابان های شهر، با دوستانش مشغول صحبت بود و خوابی که دیشب دیده بود را برای آن ها تعریف می کرد.
جوان گفت خواب دیده است که روی اسب سفیدی نشسته و لباس سبز رنگ زیبایی به تن دارد.
دوستان جوان گفتند تعبیر خواب تو این است که به زودی به پادشاهی می رسی.
از قضا جاسوسان حاکم که در همان نزدیکی بودند حرف های جوان بخت برگشته با دوستانش را شنیدند و خیلی سریع به حاکم خبر دادند.
حاکم با شنیدن خبر هایی که جاسوسان برایش آورده بودند بسیار آشفته شد و دستور داد جوان را دستگیر کرده و سرش را از گردنش جدا کنند.
ماموران حاکم نیز سراغ جوان ناکام رفتند و او را کشتند. حاکم پس از شنیدن خبر مرگ جوان خیالش آسوده شد و گفت: کسى حق ندارد حتى خواب پادشاهى را ببیند.
معنی و کاربرد: این ضربالمثل را معمولا در مورد افرادی به کار میبرند که بیموقع حرفی را میزنند و یا در میانه کار و یا کلام دیگران ورود می کنند و باعث بر هم خوردن آن میشوند.
داستان: می گویند که کیومرث پادشاه ایرانی پسری داشت که بسیار به او علاقه داشت. پسرک هر روز بر بالای کوه میرفت و دعا میکرد و با خدای خود حرف میزد. کیومرث هم برای دیدار او در نیمروز خود را به بالای کوه میرساند و برای او آذوقه میبرد. روزی از قضا او به روال معمول به سمت کوه میرفت که در راه جغدی را دید. بسیار نگران شد. به بالای کوه که رسید، دید پشنگ پسرش از بین رفته. میگویند که از همین زمان بود که صدای جغد شوم و بدیمن شناخته شده است.
ضرب المثل: سری که درد نمیکند دستمال نمیندند
معنی و کاربرد: ضرب المثل سری که درد نمی کند اشاره به این موضوع می کند که شخصی بی دلیل و بی جا برای خودش مشکل تراشی کند و یا کسی که خود را الکی به دردسر اندازد؛ پس به این جهت هر کسی باید برای انجام کاری یک دلیلی از قبل داشته باشد و بی گدار به آب نزند، در این موارد از این جمله استفاده می شود. با بخش ضرب المثل ماگرتا همراه باشید.
داستان: در بعضی روستاها و عشایر وقتی کسی احساس سردرد و تب و بیماری کند فوراً دستمالی به سر خود می بندد. بستن دستمال علاوه بر این که احتمالاً در تسکین درد سر موثر است، نشانه اعلام بیماری نیز هست. بیمار با بستن دستمال به سر خود، بیمار بودن خود را اعلام می کند طوری که هر تازه وارد و… با دیدن او از بیمار بودن او مطلع شود. گاه بعضی افراد از سر تفنن نیز دستمالی به سر خود می بسته اند که مورد تذکر دیگران قرار می گرفته اند که: سری که درد ندارد نباید دستمال بست. رفته رفته، طبق معمول تکرار این عمل موجب شکل گرفتن این مثل معروف شد که: «سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند».