ساده ترین غزل های حافظ برای کودکان و نوجوانان + فایل صوتی

با مجموعه‌ای از شعر کوتاه از حافظ برای کودکان، ساده ترین غزل حافظ برای کودکان، شعر حافظ برای ابتدایی همراه ما باشید.

حفظ کردن اشعار حافظ می‌تواند برای کودکان فواید زیادی داشته باشد که از جنبه‌های مختلف، از جمله فرهنگی، زبانی، فکری و شخصیتی، آن‌ها را تقویت می‌کند. اشعار حافظ نماینده‌ی بارزی از ادبیات و فرهنگ ایران است. کودکان با حفظ این اشعار با تاریخ، سنت‌ها و حکمت‌های نهفته در ادبیات کلاسیک ایران آشنا می‌شوند. این آشنایی باعث ایجاد حس افتخار و شناخت عمیق‌تری از هویت ملی در کودکان می‌شود.

همچنین فرآیند حفظ شعرها به تمرین و تکرار نیاز دارد و این روند باعث تقویت حافظه و تمرکز کودکان می‌شود. این مهارت‌ها نه تنها در یادگیری شعر، بلکه در درس‌ها و زندگی روزمره نیز به آن‌ها کمک می‌کند.

این نکته نیز قابل توجه است که اشعار حافظ دارای کلمات و عبارات خاص و قدیمی هستند که به ندرت در مکالمات روزمره شنیده می‌شوند. یادگیری و حفظ این اشعار باعث آشنایی کودکان با زبان و واژگان قدیمی‌تر فارسی می‌شود و دایره واژگان آن‌ها را گسترش می‌دهد. این توانایی باعث تقویت مهارت‌های گفتاری و نوشتاری کودکان می‌شود.

نکته: اشعار انتخابی از دیدگاه ما مناسب برای عموم کودکان می‌باشند اما این غزل‌ها می‌توانند برای یک نفر ساده و برای فرد دیگری دشوار باشند. به توانایی فرزند خود نگاه کرده و غزل مناسب او را انتخاب کنید.

نخستین کتابچه صوتی غزلیات حافظ با خوانش کودکان و نوجوانان منتشر گردید و در اختیار عموم مردم قرار گرفته است. برای اطلاعات بیشتر می‌توانید به وبسایت سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری شیراز رجوع نمایید.

در ادامه م

ساده ترین غزل های حافظ برای کودکان و نوجوانان

غزل شماره ۳

خوانش: زهرا بهمنی (بزرگسال)

 

دانلود ⏬

اگر آن تُرکِ شیرازی به‌ دست‌ آرد دلِ ما را
به خال هِندویَش بَخشَم سمرقند و بُخارا را

بده ساقی مِیِ باقی که در جَنَّت نخواهی یافت
کنار آب رُکن‌آباد و گُلگَشت مُصَلّا را

فَغان کـاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوانِ یَغما را

ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار مُستَغنی‌ است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

مَنَ ازْ آن حُسنِ روزافزون که یوسُف داشت دانستم
که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرد زُلِیخا را

اگر دشنام فرمایی وَگَر نفرین، دعا گویم
جوابِ تلخ می‌زیبد لبِ لعلِ شِکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانانِ سعادتمند پندِ پیرِ دانا را

حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو
که کس نَگْشود و نَگْشاید به حکمت این مُعمّا را

غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظمِ تو اَفشانَد فَلَک عِقد ثریّا را

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۶

خوانش: زهرا بهمنی (بزرگسال)

 

دانلود ⏬

به ملازمانِ سلطان، که رساند، این دعا را
که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران، گدا را

ز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود، پناهم
مَگَر آن شهابِ ثاقب، مددی دهد، خدا را!

مُژِه‌یِ سیاهتَ ارْ کرد به خونِ ما اشارت،
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن، نگارا

دلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی.
تو از این چه سود داری، که نمی‌کنی مدارا

همه‌شب در این اُمیدم، که نسیم صبحگاهی،
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا را

چه قیامت است، جانا، که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت، بنما عِذار، ما را

به خدا، که جرعه‌ای دِه تو به حافظ سحرخیز؛
که دعایِ صبحگاهی، اثری کند، شما را

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۷

خوانش: زهرا بهمنی (بزرگسال)

 

دانلود ⏬

صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل‌فام را

راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را

عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین
کآنجا همیشه باد به دست است، دام را

در بزم دور، یک‌دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه‌سر مکن هنری ننگ و نام را

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدمْ بهشتْ، روضهٔ دارُالسَلام را

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به تَرَحُّم غلام را

حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۱۷

خوانش: شادی حسنی (کودک نوجوان)

 

دانلود ⏬

سینه از آتش دل، در غمِ جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطهٔ دوریِ دلبر بگداخت
جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت

سوزِ دل بین که ز بس آتش اشکم، دلِ شمع
دوش بر من ز سرِ مِهر، چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوزِ من است
چون من از خویش برفتم، دلِ بیگانه بسوخت

خرقهٔ زهدِ مرا، آبِ خرابات ببُرد
خانهٔ عقلِ مرا، آتشِ میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله، جگرم بی می و خُمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردمِ چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و مِی نوش دمی
که نَخُفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۲۳

خوانش: فاطمه زندی (بزرگسال)

 

دانلود ⏬

خیالِ رویِ تو در هر طریق همرهِ ماست
نسیمِ مویِ تو، پیوندِ جانِ آگهِ ماست

به رَغمِ مدّعیانی که منعِ عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو، حجّتِ موجّهِ ماست

ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه می‌گوید
هزار یوسفِ مصری، فتاده در چَهِ ماست

اگر به زلفِ درازِ تو، دستِ ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست

به حاجبِ درِ خلوت‌سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه‌نشینانِ خاکِ درگهِ ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفّهِ ماست

اگر به سالی حافظ دری زَنَد، بگشای
که سال‌هاست که مشتاقِ رویِ چون مهِ ماست

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۷۷

خوانش: مبینا فرامرزی (کودک نوجوان)

 

دانلود ⏬

بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت

گفتمش در عین وصل‌، این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوست
خُرَّم آن کز نازنینان‌، بختِ برخوردار داشت

خیز تا بر کِلکِ آن نقاش‌، جان افشان کنیم
کـ‌این همه نقشِ عجب در گردشِ پرگار داشت

گر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکن
شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانهٔ خَمّار داشت

وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوارِ سیر
ذکرِ تسبیحِ مَلَک در حلقهٔ زُنّار داشت

چشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشت
شیوهٔ جَنّاتُ تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۷۹

خوانش: زهرا بهمنی (بزرگسال)

 

دانلود ⏬

کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح‌بخش و یارِ حورسرشت

گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟
که خیمه سایهٔ ابر است و بزمگه لبِ کِشت

چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشت

به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد خشت

وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغِ کنشت

مَکُن به نامه سیاهی مَلامَتِ منِ مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟

قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ
که گرچه غرقِ گناه است می‌رود به بهشت

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۸۵

خوانش: آنیا (فاطمه) روستایی (کودک نوجوان)

 

دانلود ⏬

شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیم
وز پی‌اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمنِ حسن و لطافت لیکن
در گلستانِ وصالش نَچَمیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۱۰۳

خوانش: فاطمه زندی (بزرگسال)

 

دانلود ⏬

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۱۰۴

خوانش: فاطمه زندی (بزرگسال)

 

دانلود ⏬

جمالت آفتابِ هر نظر باد
ز خوبی رویِ خوبت خوبتر باد

هُمای زلفِ شاهین شهپرت را
دلِ شاهانِ عالم زیرِ پَر باد

کسی کو بستهٔ زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باد

دلی کو عاشقِ رویت نباشد
همیشه غرقه در خونِ جگر باد

بتا چون غَمزه‌ات ناوَک فشاند
دلِ مجروحِ من پیشش سپر باد

چو لعل شکَّرینَت بوسه بخشد
مذاقِ جانِ من زو پُرشکَر باد

مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حُسنی دگر باد

به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حالِ مشتاقان نظر باد

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۱۴۳

خوانش: محمدمهدی صبوحی (کودک نوجوان)

 

دانلود ⏬

سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد

گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
کاو به تأییدِ نظر حلّ‌ِ معمّا می‌کرد

دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟
گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد

بی‌دلی در همه‌احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

این‌همه شعبدهٔ خویش که می‌کرد اینجا
سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیضِ روحُ‌القُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست
گفت حافظ گله‌ای از دلِ شیدا می‌کرد

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۱۹۳

خوانش: پرستش امامی (کودک نوجوان)

 

دانلود ⏬

در نظربازیِ ما بی‌خبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه‌گاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهد ما با لبِ شیرین‌دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

مُفلِسانیم و هوایِ مِی و مُطرب داریم
آه اگر خرقهٔ پشمین به گرو نَسْتانند

وصلِ خورشید به شبپَرِّهٔ اَعْمی نرسد
که در آن آینه صاحب‌نظران حیرانند

لافِ عشق و گِلِه از یار زَهی لافِ دروغ
عشقبازانِ چُنین، مستحقِ هجرانند

مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نَتْوانند

گر به نُزهَتگَهِ ارواح بَرَد بویِ تو باد
عقل و جان گوهرِ هستی به نثار افشانند

زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم چه شد؟
دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانند

گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مُغبَچِگان
بعد از این خرقهٔ صوفی به گرو نَسْتانند

🌸🌸🌸🌸

غزل شماره ۲۲۳

خوانش: ثنا سبزواری (کودک نوجوان)

 

دانلود ⏬

هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَد
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد

از دِماغِ مَنِ سرگشته خیالِ دَهَنَت
به جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نرود

در ازل بست دلم با سرِ زلفت پیوند
تا ابد سر نَکشَد، وز سرِ پیمان نرود

هر چه جز بارِ غمت بر دلِ مسکینِ من است
برود از دلِ من وز دلِ من آن نرود

آن چُنان مِهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود

گر رَوَد از پِی خوبان دلِ من معذور است
درد دارد چه کُنَد کز پِی درمان نرود

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پِی ایشان نرود

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک گذارید.

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید