۶ انشا درباره حیاط مدرسه کلاس هفتم با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری

در این مطبی با مموعه انشا درباره حیاط مدرسه، انشا درباره حیاط مدرسه با مقدمه و بدنه و نتیجه گیری، و انشا از زبان حیاط مدرسه با ما همراه باشید.

حیاط مدرسه معمولا فضایی از محیط مدرسه است که همواره شاهد اتفاقات بسیاری در دوران تحصیلی دانش‌آموزان بوده‌است. برای دانش‌آموزان این فضا همیشه سرشار از خاطرات فراوان و دل‌نشین است. با ۶ انشای متفاوت درباره حیاط مدرسه با ما همراه باشید.

انشا درباره حیاط مدرسه

انشای اول: حیاط مدرسه چجور جایی است؟

مقدمه: حیاط مدرسه جایی است که در آن، خاطرات زیادی از لحظات خوش و حتی تلخ کودکی و نوجوانی ما ثبت شده است. هر روز صبح، وقتی وارد مدرسه می‌شویم، حیاط اولین جایی است که با دوستان و همکلاسی‌هایمان در آن گرد هم می‌آییم و روزی جدید را آغاز می‌کنیم. این فضا، مکانی برای تجربهٔ شادی، دوستی و یادگیری در کنار هم است.

بدنه: حیاط مدرسه معمولاً از چند بخش تشکیل شده است. در یک بخش، زمین بازی قرار دارد که گاهی شامل وسایلی مانند تاب و سرسره است و دانش‌آموزان کوچک‌تر در زنگ‌های تفریح در آن مشغول بازی و شادی هستند. در بخش دیگر، زمین ورزش وجود دارد که دانش‌آموزان در آنجا به بازی‌های گروهی مانند فوتبال، والیبال یا بسکتبال می‌پردازند. هر گوشه از این حیاط، پر از انرژی و هیجان است و صدای خنده‌ها و فریادهای خوشحالی بچه‌ها به گوش می‌رسد.

یکی از زیبایی‌های حیاط مدرسه، درخت‌ها و فضای سبز آن است. این درختان کهنه که گاهی از عمرشان ده‌ها سال می‌گذرد، سایه‌ای مطبوع و دل‌نشین به حیاط می‌دهند و در تابستان‌ها جایی برای فرار از آفتاب داغ می‌شوند. دیدن برگ‌های سبز در بهار و تابستان و زرد و نارنجی شدن آن‌ها در پاییز، حس نزدیکی به طبیعت و تغییر فصل‌ها را به دانش‌آموزان منتقل می‌کند.

حیاط مدرسه فقط جایی برای بازی و تفریح نیست، بلکه مکانی برای یادگیری و رشد هم هست. در زنگ‌های ورزش، دانش‌آموزان با اهمیت کار تیمی و همکاری آشنا می‌شوند. در زنگ تفریح‌ها نیز مهارت‌های اجتماعی و دوستی را تجربه می‌کنند. در این فضا، بچه‌ها می‌آموزند که چطور با دیگران تعامل داشته باشند، از حقوق خود و دیگران محافظت کنند و به قواعد احترام بگذارند.

به‌طور کلی حیاط مدرسه در طول زنگ تفریح، مملو از سر و صدا، خنده، شادی و فعالیت است. هر دانش‌آموز به شیوه‌ای مشغول گذراندن اوقات فراغت و لذت بردن از بودن در کنار دوستان خود است و امیدوار است این لحظات شاد و بی‌دغدغه در حیاط مدرسه‌ی عزیزمان هیچگاه به پایان نرسد.

نتیجه: در پایان، باید بگویم که حیاط مدرسه همچون دنیایی کوچک است که هر گوشه‌اش پر از خاطره‌های زیبا و گاه چالش‌برانگیز است. جایی که نسل‌های زیادی از دانش‌آموزان در آن بزرگ شده‌اند، بازی کرده‌اند، یاد گرفته‌اند و برای آینده آماده شده‌اند.

انشا درباره حیاط مدرسه

انشای دوم: فضای حیاط مدرسه

مقدمه: حیاط مدرسه، فضایی است که با ورود به آن، حس خاصی از زندگی و شادابی در وجودمان جریان پیدا می‌کند. اینجا جایی است که همه‌ی ما، از سال‌های ابتدایی کودکی تا دوران نوجوانی، لحظات زیادی را سپری می‌کنیم و خاطرات فراموش‌نشدنی‌ای در آن می‌سازیم. حیاط مدرسه، نه تنها یک فضای بازی و تفریح بلکه مکانی است که از آن درس‌های بسیاری می‌آموزیم؛ درس‌هایی که شاید در هیچ کلاس درسی به ما یاد داده نشود.

بدنه: وقتی وارد حیاط مدرسه می‌شویم، صدای خنده‌ها و هیجان بچه‌ها به گوش می‌رسد. هر گوشه از حیاط، سرشار از انرژی و شادابی است. در یک طرف حیاط، زمین بازی قرار دارد که کودکان کوچک‌تر با شوق در آن مشغول بازی و شادی‌اند. آن‌ها با هر تاب خوردن و سرسره بازی، پر از حس آزادی و بی‌خیالی می‌شوند، و شادی‌شان همه را به وجد می‌آورد. کنار زمین بازی، چند نیمکت چیده شده که هم برای نشستن و استراحت مناسب هستند و هم جایی برای گپ‌وگفت‌های صمیمی بچه‌ها و حتی معلمان.

در بخش دیگر حیاط، زمین ورزشی است که فضایی برای تجربه‌های ورزشی و کار تیمی فراهم می‌آورد. دانش‌آموزان با شور و هیجان به بازی‌های مختلفی مثل فوتبال، والیبال و بسکتبال می‌پردازند. این زمین، جایی است که ما علاوه بر بازی و تفریح، یاد می‌گیریم که چطور به تیم خود و هم‌تیمی‌هایمان اعتماد کنیم و تلاش مشترک را تجربه کنیم. بازی‌های گروهی ما را با ارزش همکاری، بردباری و احترام به دیگران آشنا می‌کنند.

دسته‌ای دیگر از دانش‌آموزان، گوشه‌ای از حیاط دور هم جمع می‌شوند و شروع به بحث و گفتگو در مورد مسائل گوناگون می‌کنند. گاهی به قدری بحث را جدی می‌گیرند که انگار کشور را به دست این‌ها سپرده و رئیس جمهور هستند! البته این بحث‌ها گاهی آنقدر طولانی می‌شود که زنگ تفریح تمام می‌شود و آنها مجبورند بحث را نیمه‌کاره رها کنند! در کل حیاط مدرسه ما در زنگ تفریح شاهد صحنه‌های جالب و خنده‌داری است که نشان از پویایی و سرزندگی دانش‌آموزان دارد. این حیاط شاهد خاطرات جالبی از دوران تحصیل ماست

علاوه بر این، حیاط مدرسه محیطی سرسبز و زیبا دارد. درختان بزرگ و تنومند که شاید از سال‌ها پیش در اینجا بوده‌اند، سایه‌ای مطبوع برای فرار از آفتاب داغ فراهم می‌کنند. در فصل پاییز، برگ‌های زرد و نارنجی آن‌ها زمین را فرش می‌کنند و فضایی دل‌نشین و آرام‌بخش به حیاط می‌دهند. تماشای این صحنه‌ها به ما کمک می‌کند که از طبیعت بیشتر لذت ببریم و به تغییرات فصل‌ها توجه کنیم. هر درخت، هر گل و هر بوته‌ای که در حیاط مدرسه قرار دارد، به نوعی با ما سخن می‌گوید و درس‌هایی از صبر و پایداری را به ما می‌آموزد.

نتیجه: در نهایت، باید بگویم که حیاط مدرسه بخشی از دنیای ماست که با خاطرات زیبا و به یادماندنی از دوران کودکی و نوجوانی‌مان گره خورده است. هر لحظه‌ای که در این فضا می‌گذرانیم، به خاطره‌ای زیبا تبدیل می‌شود که تا سال‌ها در یاد ما باقی خواهد ماند و شاید بعدها، در بزرگسالی، با یادآوری آن روزها، لبخندی بر لب‌هایمان بنشیند.

انشای سوم: مدرسه خانه دوم

مدرسه خانه ی دوم من بود…

امسال سال آخریست که در مدرسه ابتدایی می گذرانم. روزهای بسیاری در این مدرسه بودم و در حیاط این مدرسه دویدم. حیاط مدرسه برای من تنها مکانی نبود که دوس داشتم ولی تنها مکانی بود که بیشترین خاطره را از آن دارم.

من عاشق زنگ های ورزش هستم زمانی که زنگ ورزش آخرین زنگ روز ما باشد بیشتر به آن علاقه مند هستم، چون بعد از پایان تمام ورزش ها و بازی های زنگ آخر در همان حیاط زیبای مدرسه منتظر صدای زنگ آخر میمانم و همین که زنگ به صدا درآمد با صمیمی ترین دوستم از مدرسه خارج و به سمت خانه روانه میشویم.

وقتی زنگ آخر در کلاس باشی و زنگ بخورد برای رسیدن به بیرون از مدرسه باید ترافیک بالایی را از سر بگذرانی ولی وقتی در حیاط باشی میتوانی اولین نفر از مدرسه خارج بشوی.

سکوی مدرسه را خیلی دوست دارم چرا که سرود ها و نمایش های بسیاری را برای دیگر دانش آموزان روی همین سکو برگزار کردیم. حیاط مدرسه را خیلی دوست دارم خصوصا پایان هر ترم که همه به صف می شوند و شاگرد های ممتاز معرفی میشوند و هدیه میگیرند.

من اضطراب اول شدن را همیشه دوست داشتم و مشتاقانه منتظر دیدن هدیه ی شاگرد اولی ام می ایستادم. حیاط مدرسه برای من دنیای آشنا و قشنگی است، من گوشه به گوشه ی حیاط را قدم زده ام و جایی نیست که رد پایی از من نداشته باشد.

مدرسه ما را همیشه به یاد امتحانات می اندازد من حیاط مدرسه را با این نشانه به یاد می آورم که در پایان ترم کلی بچه ی پوشه به دست با مادرهایشان می آیند داخل حیاط مدرسه و منتظر میمانند که بروند داخل و امتحان بدهند.

مادرهایشان آن ها را می بوسند و راهی امتحان می شوند. مادرها در حیاط منتظر بچه ها می مانند، اما تا زمانی که بچه ها امتحانشان تموم بشود سرگرم صحبت با همدیگر میشوند و حیاط مدرسه پر از صدای مادرانه میشود.

حیاط مدرسه خیلی چیزها را به خودش دیده شاید اگه بخواهیم پای درد و دل و حرف های حیاط مدرسه بشینیم باید سال های سال شاید صد سال گوش بدهیم.حیاط مدرسه صبورانه و عاشقانه تک تک قدم های همه ی دانش آموزهای مدرسه را می شمارد و خاطرات را ثبت میکند. برای من شاید پررنگ ترین خاطره ی مدرسه ام زمانی بود که برای اولین بار این حیاط قشنگ را دیدم.

یک مهر اول ابتدایی، روزی که اولین بار چشم به این همه آدم کوچولو خورد، آدم کوچولوهایی که مثل خودم بودند و قرار بود بهترین دوست های من از بین این آدم ها باشند.حیاط مدرسه قشنگمان من را شیفته ی خودش کرد طوریکه آن روز برای من بدون هیچ استرس و اضطرابی پررنگ ترین خاطره ی مدرسه شد.

هیچ وقت فراموش نمیکنم و حتما هر زمانی که بتونم دوباره به حیاط مدرسمون سر میزنم.

انشای چهارم: توصیف حیاط از زبان یک دانش آموز پسر

مقدمه: امروز می‌خواهم از نگاه خودم درباره حیاط مدرسه صحبت کنم. حیاط مدرسه برای من و بیشتر بچه‌ها، جایی است که احساس آزادی می‌کنیم، جایی که دیگر نیازی نیست روی صندلی بنشینیم و به تخته نگاه کنیم، بلکه می‌توانیم بازی کنیم، بدویم و با دوستان‌مان از لحظاتمان لذت ببریم.

بدنه: وقتی زنگ تفریح می‌خورد، همه با هیجان به سمت در کلاس‌ها هجوم می‌آوریم و با دویدن به حیاط می‌رسیم. انگار با هر قدمی که به حیاط نزدیک‌تر می‌شویم، قلب‌مان تندتر می‌زند و خوشحال‌تر می‌شویم.

زنگ تفریح در حیاط مدرسه ما لحظاتی حماسی، پرهیجان و البته کمی آشفته است! همه دانش‌آموزان با عجله و شتاب راهی حیاط می‌شوند تا در فعالیت‌ها و برنامه‌های متنوع و جذابی شرکت کنند. خوراکی‌هایشان را بخورند و به شکمشان برسند. البته بعضی‌ها آنقدر عجله دارند که پایشان پیچ می‌خورد و می‌افتند! اما بلافاصله بلند می‌شوند و مسیر خود را ادامه می‌دهند.

گروهی از پسرهای پرانرژی، بی صبرانه منتظرند تا تیم‌های فوتبال و والیبال تشکیل شود تا مسابقات حماسی را آغاز کنند. آن‌ها توپ‌ها را برمی‌دارند و با سرعت به سمت زمین بازی می‌دوند. البته گاهی‌اوقات در هیجان بازی، توپ را آنقدر محکم ضربه می‌زنند که به بیرون از حیاط پرتاب می‌شود و مجبورند مدتی منتظر بمانند تا توپ را پیدا کنند! گروهی از دخترها هم دست به دست هم می‌دهند و مشغول انواع بازی‌های جمعی از جمله هفت سنگ، قایم‌موشک و طناب‌کشی می‌شوند. آن‌ها با ذوق و شوق و با صدای بلند می‌خندند و از بازی‌ها لذت می‌برند.

ما پسرها عاشق فوتبال هستیم، و هر وقت فرصتی پیدا کنیم، با هم مسابقه می‌دهیم. زنگ ورزش که باشد، شور و هیجان بیشتری هم داریم، و طوری بازی می‌کنیم که انگار در یک بازی واقعی و مهم هستیم! همه تلاش می‌کنیم که گل بزنیم و وقتی یکی از ما گل می‌زند، با صدای بلند خوشحالی می‌کنیم. البته همیشه هم گل نمی‌زنیم و گاهی هم شکست می‌خوریم، اما مهم این است که لذت می‌بریم و با هم تیمی‌هایمان یاد می‌گیریم چطور کنار هم باشیم و همکاری کنیم.

یکی از چیزهایی که حیاط مدرسه را برای ما زیبا و آرامش‌بخش می‌کند، درخت‌های بزرگ و سبزی است که در گوشه‌های آن قرار دارند. زیر سایه‌ی این درخت‌ها، جایی برای نشستن و حرف زدن با دوستانم دارم. به خصوص وقتی هوا گرم است، سایه‌ی درختان خیلی دلپذیر می‌شود. در پاییز، این درخت‌ها پر از برگ‌های زرد و نارنجی می‌شوند و صحنه‌ی قشنگی را درست می‌کنند. گاهی وقت‌ها برگ‌های خشک شده را جمع می‌کنیم و با هم به هوا پرتاب می‌کنیم؛ این کار خیلی سرگرم‌کننده است.

حیاط مدرسه برای من فقط یک محوطه بازی نیست، بلکه جایی است که با دوستانم وقت می‌گذرانم و چیزهای زیادی یاد می‌گیرم. هر بار که با هم بازی می‌کنیم، یاد می‌گیریم چطور باید با همدیگر کنار بیاییم، چطور باید شکست را قبول کنیم و چطور باید به همدیگر احترام بگذاریم. اینجا، حتی اگر درس نمی‌خوانیم، اما درس‌های مهمی برای زندگی می‌گیریم.

نتیجه: در آخر باید بگویم که حیاط مدرسه برای من و بقیه بچه‌ها مثل یک دنیای کوچک است. دنیایی که در آن می‌توانیم خودمان باشیم، دوستی‌های جدیدی پیدا کنیم، از لحظه‌ها لذت ببریم و هر روز، خاطرات جدیدی بسازیم.

انشا درباره حیاط مدرسه

انشای پنجم: توصیف حیاط مدرسه از زبان یک دانش آموز دختر

مقدمه: سلام! من نرگس هستم، دانش‌آموز کلاس پنجم. امروز می‌خواهم از دید خودم درباره حیاط مدرسه بگویم. حیاط مدرسه برای من مثل یک دنیای کوچک و شاد است، جایی که هر روز با دوستانم در آن جمع می‌شویم، بازی می‌کنیم، می‌خندیم و روزهایی پر از خاطره می‌سازیم.

بدنه: وقتی زنگ تفریح می‌خورد، ما بچه‌ها با خوشحالی از کلاس بیرون می‌پریم و به سمت حیاط می‌دویم. حیاط مدرسه پر از هیجان و انرژی است.

گوشه‌ی حیاط، نیمکت‌هایی هست که خیلی دوست‌شان داریم. من و دوستانم بعضی وقت‌ها روی این نیمکت‌ها می‌نشینیم و درباره هر چیزی صحبت می‌کنیم؛ از درس‌هایمان گرفته تا چیزهایی که در خانه دیده‌ایم یا رویاهایی که داریم. اینجا جایی است که دوستی‌هایمان را قوی‌تر می‌کنیم و بیشتر به هم نزدیک می‌شویم. حتی اگر مشکلی داشته باشم، با دوستانم درباره‌اش حرف می‌زنم و از آن‌ها کمک می‌گیرم. احساس می‌کنم کنار هم نشستن روی این نیمکت‌ها برایمان مثل یک گروه کوچک و صمیمی است.

بخش دیگری از حیاط، زمین ورزش است که همیشه شلوغ و پر از هیجان است. ما دخترها گاهی در این زمین بدمینتون بازی می‌کنیم و حسابی می‌خندیم و خوشحال می‌شویم. وقتی بازی می‌کنیم، حس رقابت خوبی داریم و هر کسی دوست دارد برنده شود. البته برنده شدن همیشه مهم نیست؛ مهم این است که با دوستانم کنار هم هستیم و لحظات شادی را تجربه می‌کنیم.

یکی از قشنگ‌ترین چیزهای حیاط مدرسه، درخت‌های بلند و تنومندی است که در گوشه‌های حیاط قرار دارند. در فصل بهار و تابستان، این درخت‌ها پر از برگ‌های سبز و زیبا می‌شوند و سایه‌شان خیلی لذت‌بخش است. من خیلی وقت‌ها دوست دارم زیر این درخت‌ها بنشینم و به صدای پرنده‌ها گوش دهم. در پاییز، وقتی برگ‌های این درخت‌ها زرد و نارنجی می‌شود، من و دوستانم برگ‌ها را جمع می‌کنیم و با آن‌ها بازی می‌کنیم. دیدن این برگ‌های رنگارنگ روی زمین حس قشنگی دارد و به من یادآوری می‌کند که فصل‌ها هم مثل روزهای مدرسه‌مان تغییر می‌کنند.

نتیجه: در کل، حیاط مدرسه برای من فقط یک محوطه بازی و تفریح نیست، بلکه جایی است که با دوستانم رشد می‌کنم، یاد می‌گیرم و از زندگی لذت می‌برم. هر گوشه‌ی حیاط برای من خاطره‌ای دارد و فکر می‌کنم وقتی بزرگ شدم، خاطرات زیادی از همین حیاط در ذهنم باقی خواهد ماند. حیاط مدرسه برای من یک دنیای شاد، پر از بازی، دوستی و یادگیری است، و امیدوارم همیشه همین‌طور بماند.

انشای ششم: انشا از زبان حیاط

مقدمه: من حیاط مدرسه هستم، جایی که هر روز پر از هیاهو، شادی و گاه سکوت و آرامش می‌شوم. صبح‌ها، وقتی هنوز هوای خنک و آفتاب نرم است، اولین قدم‌های دانش‌آموزان بر زمین من حس می‌شود. اول، شاید فقط چند صدای کوچک باشد، اما با گذر زمان این صداها بیشتر و بیشتر می‌شود، تا جایی که همه جا پر از شور و انرژی است.

بدنه: گاهی در زنگ تفریح، مثل یک صحنه‌ی تئاتر پرشور می‌شوم. بچه‌ها می‌دوند، بازی می‌کنند، خنده‌هایشان بلند و پرانرژی است. بعضی از آن‌ها دور من می‌چرخند و بازی‌های گروهی می‌کنند، و بعضی دیگر گوشه‌ای دنج می‌نشینند و رازهای دوستانه‌شان را پچ‌پچ می‌کنند. هر گوشه‌ام داستانی متفاوت دارد؛ گوشه‌ای محل دویدن و خنده، و گوشه‌ای دیگر جای سکوت و تفکر.

درختانی که در کنار من ایستاده‌اند، همراهان قدیمی من‌اند. آن‌ها سایه‌ی سبز و خنکی برای دانش‌آموزان می‌سازند و برگ‌هایشان در روزهای پاییز مثل قالیچه‌ای رنگارنگ زمین مرا می‌پوشانند. باد که می‌آید، برگ‌ها در هوا می‌رقصند و من انگار جشن کوچکی به افتخار پاییز دارم.

اما زنگ آخر که به صدا در می‌آید، همه چیز آرام می‌شود. بچه‌ها یکی یکی از من خداحافظی می‌کنند و مدرسه را ترک می‌کنند. آن موقع من می‌مانم و سکوت. با وجود این که همیشه به هیاهوی کودکان عادت کرده‌ام، اما این سکوت هم برایم لذت‌بخش است. حس می‌کنم که هر روز بخشی از شادی و امید بچه‌ها در وجودم باقی می‌ماند، و همین است که مرا همیشه سرزنده و پرانرژی نگه می‌دارد.

نتیجه: من، حیاط مدرسه، قلب تپنده‌ی این ساختمان هستم؛ جایی که بچه‌ها می‌آیند، می‌آموزند، می‌خندند و بزرگ می‌شوند.

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید