ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه یکی از ضرب المثلهای نام آشنای زبان فارسی است. اما آیا میدانید مفهوم و کاربرد این ضرب المثل چیست؟ در کجاها به کار میرود و چه پیامی را به ما منتقل میکند؟ برای آگاهی از این موارد و نقاشی ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه همراه دیبامگ باشید.
نقاشی ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
معنی ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
این ضرب المثل به این معناست که از روی ظاهر افراد نمیتوان آنها را قضاوت کرد. برخی افراد شاید ناتوان و کوچک به نظر برسند اما آنچنان توانمند هستند که صدها نفر بزرگتر از او توانایی انجام کارها را ندارند.
خیلی وقت ها شده است که کسی دارای جثه کوچک و ضعیفی باشد اما در عوض بسیار زبر و زرنگ و باهوش باشد. به همین دلیل ما نباید کسی را قبل از شناخت توانایی هایش قضاوت کنیم.
به طور خلاصه ظاهر ضعیف یا جثه کوچک هیچ موجودی دلیل بر ناتوانی و ضعف آن شخص نیست. هر کس توانایی های منحصر به فرد خود را دارد که چه بسا بسیار تاثیرگذار و قوی تر از آن چیزی باشد که به نظر میآید.
داستان ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
روزی روزگاری گاوی مغرور در مزرعه ای زیبا و پر از صیفی جات زندگی می کرد. آقای گاو هر روز روی صیفی جات راه می رفت و باعث خرد شدن و از بین رفتن آنها می شد.
صیفی جات مزرعه که از دست گاو عاصی شده بودند، تصمیم گرفتند راه حلی برای فراری دادن او پیدا کنند.
هندوانه، کدوتنبل، کلم، بادمجان و فلفل آماده مبارزه با گاو شدند، ابتدا هندوانه که دارای جثه بزرگ و سنگینی بود، مبارزه با گاو را آغاز کرد و خیلی سریع روی سر گاو پرید اما گاو با شاخ های خود هندوانه را به سمت دیگری پرت کرد.
کدو تنبل که دید هندوانه شکست خورده، از فرصت استفاده نمود تا دم گاو را بگیرد اما گاو متوجه شد و ضربه محکمی با پای عقبش به کدو زد و او را نیز به طرف دیگری انداخت.
کلم و بادمجان هم از گاو شکست خوردند و تنها فلفل کوچولوی قرمز ماند. فلفل به گاو گفت:ای گاو ترسو بیا با هم مبارزه کنیم.
گاو خندید و گفت:تو با این هیکل کوچکت می خوای با من مبارزه کنی؟ سرنوشت دوستات رو ندیدی اونا که از تو بزرگتر بودن شکست خوردن
فلفل خندید و گفت:حالا خواهی دید که کی پیروز میدان میشه.
فلفل که خیلی کوچک و زبر و زرنگ بود، از زیر ضربه های گاو فرار می کرد، به همین خاطر گاو عصبی شد وفلفل را بلعید اما پس از چند لحظه رنگ گاو قرمز شد و فریاد زد سوختم سوختم و هر چه خورده بود بالا آورد و فلفل از دهان گاو بیرون افتاد
گاو در حالی که با خود تکرار می کرد فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه برای همیشه از مزرعه رفت.