زندگینامه و داستان مهار نفس شیخ رجبعلی خیاط

از شیخ رجب علی خیاط نقل است که ایشان راز رسیدن به سعادت و اولیای خدا شدن را در کنترل هوای نفسانی می داند.

«رجبعلی نکوگویان» مشهور به «شیخ رجبعلی خیاط»، عبدصالح خدا و از عرفای شیعه و صاحب کرامات در دوره معاصر است. جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. شیخ رجبعلی در عالم سیاست نبود، اما با رژیم پهلوی مخالف بود و اطرافیان خود را از همکاری با دولت حاکم و نیز از تعریف و تمجید آنان برحذر می داشت.

رجبعلی خیاط که بود؟

رجبعلی خیاط (۱۲۶۲ ـ ۱۳۴۰ش) با نام اصلی رجبعلی نکوگویان، استاد اخلاق در تهران که شاگردانی را تربیت کرده‌ است. او در طول عمر خود به خیاطی مشغول بود و در جلسات خصوصی خود، اشعار عرفانی حافظ شیرازی را شرح و تفسیر می‌داد. دوران جوانی رجبعلی خیاط را سرآغاز تحول و رسیدن به کمالات معنوی دانسته‌اند.

زندگی نامه شیخ رجبعلی خیاط

شیخ رجبعلی خیاط در سال ۱۲۶۲ش، مصادف با حکومت ناصرالدین شاه قاجار در تهران متولد شد. در مورد تحصیلات شیخ گفته شده که او تحصیلات رسمی حوزوی و کلاسیک نداشت و مسیر سیر و سلوکی را که به او نسبت می‌دهند، بیشتر بدون استاد گذرانده‌ است؛ اما از جلسات و منابر افرادی چون برهان‌الدین خوراسگانی، محمدعلی شاه‌آبادی، محمدتقی بافقی و میرزا جمال اصفهانی بهره برده‌ است.

محمداسماعیل دولابی، سید ابوالقاسم شجاعی، عبدالکریم حامد، علی مدرسی، عبدالعلی گویا و ابوالحسن شیخ از شاگردان رجبعلی خیاط بوده‌اند. رجبعلی خیاط در دیداری که با سید محمدهادی میلانی داشت، مبدأ تحول و نقطه عطف زندگی معنوی خود را در امتناع و رد دعوت به گناه از سوی دختری زیبا از بستگانش، ذکر کرده‌ است. شیخ رجبعلی در ۲۲ شهریور سال ۱۳۴۰ش در ۷۸ سالگی درگذشت و در قبرستان ابن‌بابویه شهر ری دفن شد.

بیشتر بخوانید: داستان مهار نفس میرداماد در برابر دختر سلطان

داستان مهار نفس شیخ رجبعلی خیاط

جوانی از جناب شیخ رجب علی خیاط پرسید که چطور این حال را به دست آورده اید؟ ایشان در پاسخ راز تحول معنوی خود را تعریف کرد:

در ایام جوانی، حدود ۲۳ سالگی، دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: رجبعلی! خدا می تواند چندین دفعه تو را امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده، به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.

آن گاه دلیرانه همچون یوسف (ع) در برابر گناه مقاومت می کند و از آلوده شدن به گناه اجتناب می ورزد و به سرعت از دام خطر می گریزد. این پرهیز از گناه موجب بصیرت و بینایی او می شود؛ به گونه ای که به گفته برخی «چشم برزخی» او باز می شود و آن چه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می دید و می شنید.

فوت شیخ رجبعلی خیاط

از یکی از ارادتمندان شیخ که نقل کرده شب قبل از وفات شیخ از طریق رویای صادقه فوت ایشان به او الهام شده بوده، ماجرای وفات شیخ را چنین نقل می‌کند: شبی که فردای آن شیخ از دنیا رفت، در خواب دیدم که دارند در مغازه‌های سمت غربی مسجد قزوین را می‌بندند، پرسیدم: چه خبره؟ گفتند آشیخ رجبعلی خیاط از دنیا رفته.

نگران از خواب بیدار شدم. ساعت سه نیمه شب بود. خواب خود را رؤیای صادقه یافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بیدرنگ به منزل آقای رادمنش رفتم، با شگفتی، از دلیل این حضور بی‌موقع سؤال کرد، جریان رؤیای خود را تعریف کردم. ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و میش، به طرف منزل شیخ راه افتادیم. شیخ در را گشود، داخل شدیم و نشستیم، شیخ هم نشست و فرمود: «کجا بودید این موقع صبح زود؟»

من خوابم را نگفتم، قدری صحبت کردیم، شیخ به پهلو خوابید و دستش را زیر سر گذاشت و فرمود: «چیزی بگویید، شعری بخوانید!»

یکی خواند: خوش‌تر از ایام عشق ایام نیست/ صبح روز عاشقان را شام نیست

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد/باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

ایشان هم پس از گوش سپردن به این شعر از دنیا رفتند.

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید