شعر جان سخن را میگوید. تک بیتیهای عاشقانه ناب، عاشق را به معشوق وصل مینماید و دل را به او گره میزند. تک بیتیهای عاشقانه ریشهای تاریخی و کهن در دل شاعران این سرزمین دارد. مگر میشود عاشق باشی و شعر نخوانده باشی؟؟
با مجموعهای زیبا، ناب و احساسی از تک بیتیهای عاشقانه از شاعران کهن و معاصر (مولانا، سعدی، صائب، فاضل نظری، بهمنی و …) همراه دیبامگ باشید. کاربران عزیز تک بیتی عاشقانه مورد علاقه خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک گذارید.
انواع تک بیتی عاشقانه ناب و معروف
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ماحافظ
چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم
دل را همه میل جان با سوی تو میبینمعطار
بعداز دوهزارسجده بر درگه دوست
ایعشق، چهبیگانه، ز ِدینم کردیرودکی
مثلِ من دیوانه شو، از چاردیواری درآ
در دلِ من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟مهدیفرجی
جان و جهان ز عشق تو رفت ز دست کار من
من به جهان چه میکنم چونک از این جهان شدممولوی
بسر بردم بسی با نازنینان
ندیدم جز تو یار نازنینینور علیشاه اصفهانی
حور بهشت خوانمت ماه تمام گویمت
که آدمی ندیدهام چون تو پری به دلبریسعدی
ای که نزدیک تری از منِ دلتنگ به من!
بین ما نیست؛به جز فاصله ای اجباری..علیرضا آذر
من این چشمی که رویت را نمی بیند نمیخواهم
که یعقوبی که یوسف را نبیند ، کورتر بهترحسین زحمتکش
روزی که ذرّه ذرّه شود استخوان من
باشد هنوز در دلِ تنگم هوای توامیرخسرو دهلوی
بی تو ای روح روان زنده نشاید آنی
بی دلارام دل آرام نگیرد نفسیغروی اصفهانی
چو بی یادم نمیباشی مرا بییاد خود مگذار
بیاد خود کن آبادم که بییاد تو ویرانم!فیض کاشانی
چون وا نمیکنی گرهای، خود گره مشو
ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نیستصائب تبریزی
بارها شَمع بِکُشتم که نِشینم تاریک
خانه دیگر ز خیالِ تو منوّر میشدخسرو دهلوی
بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری
چو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداریمولانا
نصیحتگو مرا گوید که برکن دل ز عشق او
نمیداند که عشق او رگی با جان من داردانوری
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدمسعدی
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تومهدیفرجی
در این سرما و باران یار خوشتر😍
نگار اندر کنار و عشق در سرمولانا
تا بوسه از آن لعل دلآرام گرفتم
جانم به لبم آمد و، آرام گرفتمشاطر عباس صبوحی
تو آن شعری که من جایی نمیخوانم، که میترسم
به جانت چشم زخم آید چو میگویند تحسینممحمدعلی بهمنی
ما گنهکاریم، آری، جُرم ما هم عاشقی است
آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست، کیست؟قیصر امینپور
اگر فردا همین باشد ؛ که ما امروز میبینیم …
بیا این لحظه را خوش باش ، فردا هرچه بادا باد ..!مجید ترکابادی
خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم
پر رنگ کن به خاطر من این نکات راعلیرضا بدیع
لحظه ی بوسیدنت افتادم وپایم شکست
کار دستم دادی آخر خوش قد وبالا بلند !!سوسندرفش
روسری سر کن و نگذار که در حومه ی شهر
مردگان شایعه سازند که محشر شده است…سجادشهیدی
آن که چشمان مرا تَر کرد ، اندوه ِ تو بود
گر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز ، تَرعلیرضا قزوه
ای کاش دلت از دل تنگم خبری داشت
یا ناله ی من در دل سنگت اثری داشتعمادخراسانی
خوش آمدی، ز کجا میروی؟ بیا بنشین
بیا که میکنمت بر دو دیده جا بنشینسلمان ساوجی
آهِ من دیشب به تنگ آمد دوید از سینهام
داشت میآمد بسوزاند تو را نگذاشتمکاظم بهمنی
دردمند از کوچهی دلدار میآییم ما
آه کز دار الشفا بیمار میآییم ماواقف لاهوری
از انتظار ، دیدهی یعقوب شد سفید
هیچ آفریده چشم به راه کسی مبادصائب تبریزی
عکس رخ او به قهوه دیدم گفتم
خورشید برون آمده است از ظلماتشاطر عباس صبوحی
مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطاییسعدی
عاشقی مایه شادی بود و گنج مراد
دل خالی ز محبت صدف بی گوهر استرهی معیری
بیا نگارا بیا ، بیا در آغوش ِ من
بزن ز می آتشم ، ببر دل و هوش ِ منهوشنگ ابتهاج
تو را من دیدهام با او، بماند حال و احوالم
به هم میآمدید اما، تو سهم قلب من بودیمریم رستاک
بدو گفتم خماری را توانم نیست مستم کن
لبم را بوسه زد یعنی می و میخانه اش با منمصطفی قاضی
دیدی که مـرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غـم که هزار آفرین بر غم بادمولانا
ز دلبندان آن عالم دل ما هم ترا جوید
که از خوبان این گیتی تو بودی اختیار مااوحدی
عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز
کشته خود را نمیداند کجا پنهان کندنجمه زارع
نبضِ مرا بگیر و ببر نامِ خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگانِ منحسین منزوی
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شبمولانا
ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده استفاضل نظری
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشمسعدی
خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق
که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشدسعدی