حضرت زهرا (س) به عنوان یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ اسلام شناخته میشود و در قرآن کریم نیز به او اشاره شده است. او به عنوان نمونهای از ایمان، تقوا، و فضیلتهای انسانی شناخته میشود و در تاریخ اسلام به عنوان الگویی برای زنان و مردان مؤمن مطرح است.
در ادامه این بخش با سه نامه ادبی و احساسی به حضرت فاطمه (س) با ما همراه باشید.
نامه ای به حضرت فاطمه (س)
نامه اول به حضرت مادر
سلام مادر
مادرم ! دغدغه بعضی از مردم گرانی وسیله ها و مد جدید لباس های بهاری و گرفتن نوبت آرایشگاه و مسافرتهای نوروزی و… شده است.
مادرم! بعضیه فقط برای هم آرزوی شادمانی در عید می کنند ولی سخنی از فاطمیه در حرفهایشان نیت ، به نظر شما یادشان رفته؟؟؟
مادرم ! به نظر شما امسال که عید نوروز مقارن با ایام فاطمیه شده است تکلیف ما چیست؟؟؟
مادر عزیزم : متأسفانه بعضیها می گویند روایت فاطمیه اول معتبر نیست و روایت دوم هم که بعد عید است ، پس …
مادرم ! مگر این بعضیها نمی دادنند که : « مادر مرده» عید ندارد…
مادرم ! بعضی از مردمان ما را نمی فهمند ، به ما می گویند شما افراطی هستید می گویند: یعنی چه؟؟؟ محرم عزا ، صفر عزا ، فاطمیه عزا ، رمضان عزا ، آیا عید هم عزا؟؟؟
مادرم ! از ما هم انتظار نداشته باش ، ما هم « حرفی» بیش نیستیم، اگر ما عزادار بودیم این وضعمان نبود، این همه گناه ف این همه….
ولی مادرم ! ما پسران و دختران شما در این زمان که عید نوروز با ایام فاطمیه مقارن شده است ، در غم شما عزاداریم و لباس های عید امسال ما پیراهن های مشکی و شال های عزایی هست که محرم برای پسر شما و حال برای شما بر تن می کنیم.
نامه دوم به صدیقه کبری (س)
اولش برایت بگویم که این نوشته از من نیست اما بد با دلم بازی کرده است.
گریه ات گرفت مرا نیز یادت نرود…هم چنین نویسنده را که نمی شناسیمش.
سلام بر صدیقه ی کبری حضرت فاطمه زهرا (س)…
فاطمه جان، روزگار بدی شده است، آنقدر بد که ارثیه ای را که از تو به ما رسیده مسخره می کنند!!
عزیز دلم ،مادرم!! آنقدر از بدی روزگار گله کرده ام که….می بینی حال خراب مرا؟!
می بینی با یگانه گل تو چه می کنند؟! می بینی دلهایمان در غروب های جمعه چه سخت دلگیر است!!؟دلگیر بودن دل شیعه از چه روست؟! از گناهان زیاد یا از شکستن دل مهدی(عج)؟!؟!
هزارن سال است که تو رفته ای،اما مادرم ،هنوز هم نام فاطمه (س) با دلها بازی می کند،هنوز هم مظلومیت تو را می شود دید! انگار هنوز هم صدای ناله هایت از پشت در سوخته می آید! انگار هنوز هم پابه پای علی(ع)مظلوم اشک می ریزی!!
فاطمه جان!عزیزم!بوی یاس که همه جا می پیچد، دلم را روانه آن قبر بی نشانت می کنند…
مادرم!می گویند زینب خیلی صبر داشت، این درست اما صبر تو صبر دیگری بود…
آن هم مصیبت، فراق مادر،داغ جانسوز پدر،فدک…فدک،فدک !! غم غربت وتنهایی علی (ع)… یا نه،به گمانم این بیشتر دلت را سوزاند…دست و پاهای بسته علی(ع)میان کوچه…یا شاید فریاد های از عمق جان علی (ع)از فرط تنهایی و بی کسی در چاه….
راستی ام ابیها ! یک سوال؟!گریه های شبانه تو سوزناک تر بود یا گریه های علی(ع) در نخلستان های کوفه؟!؟!
نمی دانم،اما آن روزها علی(ع) تو را داشت و تو علی(ع) را!!
اما وقتی تو رفتی،علی(ع) تنها شد…تنها تر از تنها!!
هیچ کس نمی تواند رنجی را که بر علی(ع) با بچه هایت در آن شب تاریک گذشت بیان کند…هیچ کس.!!
مولا علی(ع)چهل قبر کند تا دست هیچ نامردی نتواند قبر تو را بیابد…اما یادت می آید به علی (ع) چه گفتند؟!
می گفتند:”غسل و کفن علی(ع) صحیح نیست باید ما مسلمان ها خودمان دختر پیغمبرمان را غسل و کفن دهیم و دفن کنیم!!”
اللهم العن الجبت و الطاغوت…
لعنتی ها دستور نبش قبر دادند و چه استوار ومحکم، فریاد حیدری علی(ع) بلند شد که اجازه نمی دهد…که همه کفار (ظاهرا مسلمان) از ترس بر جای میخکوب شدند و جرات نکردند به یکی،حتی یکی از قبر ها نزدیک شوند!! علی جان ای کاش این فریاد را زود تر سر می دادی…کاش…
واما هنوز که هنوز است قبر تو پیدا نیست!!
فاطمه جان،دلم برای تو تنگ شده است…ما را هم به آن سرزمین که بوی تو را می دهد…بخوان…
نامه سوم به بانوی نور و رحمت
بانوی نور و برکت، می دانم از آن چه تو می پسندی باشم، فرسنگ ها فاصله دارم. می دانم نمی توانم در مقابل تو سربلند بایستم، اما وجود پاک تو، گناهان مرا تاب می آورد. بانوی روشنایی و دوستی، دست پرمهرت را بر زخم های وجودم بکش، تا خنکای بخشش و رحمت شامل حالم شود.
این روزها حال خوبی ندارم و به هر سویی رو کرده ام، ناامید و مایوس بازگشته و حال ناگواری بر زندگی من حکمفرماست. نمی دانم چطور می خواهی وساطت کنی تا بساط رنج و سختی از زندگی من برچیده شود، اما می دانم که مرا از پناهی که به دامانت آورده ام، ناامید بازنمی گردانی. تو بانوی مهربانی و شفقت، بنده های پروردگارمان را دوست داری و راضی به اندوه و رنج ما نیستی.
مادر مهربان هستی، فاطمه زهرا سلام الله علیها، کاش می توانستم رو در رو و مقابل تو نشسته و چشم در چشم با تو سخن بگویم. هزاران ساعت حرف داشتم که با تو بگویم و هزاران بار می خواستم از وجود پربرکت تو، به سهم خویش مستفیض شوم.
آرزو داشتم که می توانستم سر بر زانوانت گذاشته و غم های وجودم را با تو بازگو می کردم. خسته ام از هر آن چه بدی و تلخی در این دنیاست، خسته ام از تلاش های بی پایانی که هرگز به ثمر نمی رسند. کاش می توانستم به تو بگویم که چه قدر از آدم ها خسته ام. در این دنیا دیگر هیچ چیزی سر جای خود نیست و به هر جا بنگری، ظلم و ستم بیداد می کند. کاش تو الگوی تمام ما بودی. فرزندان بشر به جان یکدیگر افتاده و رحمی میان ما انسان ها باقی نمانده است.
کی می شود که نواده بزرگ تو، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کرده و ما را از این رنج دائمی نجات بخشد؟