جذاب ترین و زیباترین اشعار وقتی با جان و روح خواننده درهم آمیخته می شود که بتواند احساسات او را آنطور که هست کاملاً بیان کند. دوبیتی مرکب از چهار مصرع است که همه بر یک قافیه هستند. در دوبیتی شاعر از مضامین بسیاری صحبت می کند؛ آنچه در ادامه این مقاله خواهید خواند مجموعه ای از دو بیتی های معروف از شاعران بزرگ است.
دوبیتی های معروف
دوبیتی های معروف مولانا
ای آنکه مرا دهر زبان میدانی
ور زانکه ببندند دهان میدانیور جان و دلم نهان شود زیر زمین
شاد است روانم که روان میدانی
💢💢💢
ای آنکه نظر به طعنه میاندازی
بشناس دمی تو بازی از جان بازیای جان غریب در جهان میسازی
روزی دو فتاد مرغزی بارازی
💢💢💢
ای ابر که تو جهان خورشیدانی
کاری مقلوب میکنی نادانیاز ظلم تو بر ماست جهان ظلمانی
بس گریه نصیب ماست تا گریانی
💢💢💢
آن دل که شد او قابل انوار خدا
پر باشد جان او ز اسرار خدازنهار تن مرا چو تنها مشمر
کو جمله نمک شد به نمکزار خدا
💢💢💢
آن شمع رخ تو لگنی نیست بیا
وان نقش تو از آب منی نیست بیادر خشم مکن تو خویشتن را پنهان
کان حسن تو پنهان شدنی نیست بیا
💢💢💢
آن کس که ترا نقش کند او تنها
تنها نگذاردت میان سودادر خانه تصویر تو یعنی دل تو
بر رویاند دو صد حریف زیبا
💢💢💢
آن لعل سخن که جان دهد مرجان را
بیرنگ چه رنگ بخشد او مر جان رامایه بخشد مشعلهٔ ایمان را
بسیار بگفتیم و نگفتیم آن را
💢💢💢
آن وقت که بحر کل شود ذات مرا
روشن گردد جمال ذرات مرازان میسوزم چو شمع تا در ره عشق
یک وقت شود جمله اوقات مرا
💢💢💢
ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان
پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماندتو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیدهست
چو دو دیده را ببستی ز جهان جهان نماند
💢💢💢
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سـر من مایه سودا همه توهرچنــد به روزگار در مینگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو
💢💢💢
گفتم صنما مگر که جانان منی
اکنون که همی نظر کنم جان منیمرتد گردم گر ز تو من برگردی
ای جان جهان تو کفر و ایمان منی
💢💢💢
دلتنگم و دیدار تو درمـان من است
بی رنگ رخت زمـانه زندان من استبـر هیچ دلـی مبـاد و بـر هیچ تنی
آنچه از غم هجران تو بر جان من است
💢💢💢
من درپی آن دلبرعیاربرفتم
اوروی خودآن لحظه زمن بازنهان کردمن درعجب افتادم ازآن قطب یگانه
کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد
💢💢💢
دیر آمدهای مرو شتابان
ای رفتن تو چو رفتن جاندیر آمدن و شتاب رفتن
آیین گل است در گلستان
💢💢💢
خمرِ من و خمارِ من
باغِ من و بهارِ منخوابِ من و قرارِ من
بیتو به سر نمیشود
💢💢💢
هر جا رَوَم با من رَوی، با من رَوی
هر منزلی مَحرم شوی، مَحرم شویروز و شبم مونس تویی، مونس تویی
دام مرا خوش آهویی، خوش آهوی
💢💢💢
چون حلقه زلف خود شماری
ما چشم در آن شمار داریمچشم تو شکار کرد جان را
ما دیده در آن شکار داریم
💢💢💢
مرا عقیق تو باید
شکر چه سود کندمرا جمال تو باید
قمر چه سود کند
💢💢💢
من مست و تو دیوانه، ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانهدر شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
💢💢💢
من آن ماهم که اندر لامکانم
مجو بیرون مرا در عین جانمتو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم
💢💢💢
حیلت رها کُن عاشقا
دیوانه شو دیوانه شووَنْدَر دل آتش درآ
پروانه شو پروانه شو
دوبیتی های معروف حافظ
گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شویما عاشق و رند و مست و عالَمسوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی
💢💢💢
ای کاش که بخت، سازگاری کردی
با جور زمانه یار، یاری کردیاز دست جوانیام چو بِرْبود عنان
پیری چو رکاب، پایداری کردی
💢💢💢
قسّام بهشت و دوزخ آن عقدهگشای
ما را نگذارد که درآییم ز پایتا کی بوَد این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای
💢💢💢
با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی
کنجی و فراغتی و یک شیشهٔ میچون گرم شود ز باده ما را رگ و پی
منّت نبریم یک جو از حاتم طی
💢💢💢
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کندجان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت
عیسی دمی کجاست که احیای ما کند
💢💢💢
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیمتا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
💢💢💢
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما راخواب ار چه خوش آمد همه را در عهدت
حقّا که به چشم دَر نیامد ما را
💢💢💢
بر گیر شراب طربانگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیامشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
💢💢💢
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهی حبّ نباتگفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادیِ همه لطیفهگویان صلوات
💢💢💢
ماهی که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراستدستارچهای پیشکشش کردم، گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که تو راست
💢💢💢
من با کمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هستپیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرْف خواهم بربست
💢💢💢
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهستزان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
💢💢💢
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر استمن جهد همیکنم قضا میگوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگر است
💢💢💢
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفتدلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت
💢💢💢
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفتباور نکنی خیال خود را بفرست
تا دَرنگرد که بی تو چون خواهم خفت
دوبیتی های معروف باباطاهر
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینمبه هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
💢💢💢
اگر یار مرا دیدی به خلوت
بگو ای بی وفا ای بی مروتگریبانم ز دستت چاک چاکو
نخواهم دوخت تا روز قیامت
💢💢💢
تن محنت کشی دیرم خدایا
دل با غم خوشی دیرم خدایازشوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دیرم خدایا
💢💢💢
دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبتلباسی دوختم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
💢💢💢
محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوختعجب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل میبایدش دوخت
💢💢💢
نپرسی حال یار دلفکارت
که هجران چون کند با روزگارتته که روز و شوان در یاد مویی
هزارت عاشق با مو چه کارت
💢💢💢
شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکستنگهدارنده اش نیکو نگهداشت
و گرنه صد قدح نفتاده بشکست
💢💢💢
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشتبه قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت
💢💢💢
ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیستبجان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست
💢💢💢
نمی دانم دلم دیوانه کیست
کجا آواره و در خانه کیستنمیدونم دل سر گشته مو
اسیر نرگس مستانه کیست
💢💢💢
دلم بی وصل ته شادی مبیناد
ز درد و محنت آزادی مبینادخراب آباد دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد
💢💢💢
دو چشمم درد چشمانت بچیناد
مبو روجی که چشمم ته مبینادشنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید چشمم مبیناد
💢💢💢
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچاگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
💢💢💢
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسنددمن از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
💢💢💢
غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بی بال و پرم کردبمو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
💢💢💢
هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسددل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
💢💢💢
پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چندته که باری ز دوشم برنگیری
گریسربار بارم تا کی و چند
💢💢💢
خوشا آنانکه سودای ته دیرند
که سر پیوسته در پای ته دیرندبدل دیرم تمنای کسانی
که اندر دل تمنای ته دیرند
💢💢💢
بروی ماهت ای ماه ده و چار
به سرو قدت ای زیبنده رخسارکه جز عشقت خیالی در دلم نی
بدیاری ندارم مو سر و کار
💢💢💢
تویی آن شکرین لب یاسمین بر
منم آن آتشین دل دیدگان تراز آن ترسم که در آغوشم آیی
گدازد آتشت بر آب شکر
💢💢💢
خوشا آنان که با ته همنشینند
همیشه با دل خرم نشینندهمین بی رسم عشق و عشقبازی
که گستاخانه آیند و ته بینند
💢💢💢
خوشا آنانکه هر شامان ته وینند
سخن با ته گرند با ته نشینندمو که پایم نبی کایم ته وینم
بشم آنان بوینم که ته وینند
💢💢💢
زدل نقش جمالت در نشی یار
خیال خط و خالت در نشی یارمژه سازم بدور دیده پرچین
که تا وینم خیالت در نشی یار
💢💢💢
جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روزوصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز
💢💢💢
خدایا خسته و زارم ازین دل
شو و روزان در آزارم ازین دلمو از دل نالم و دل نالد از مو
زمو بستان که بیزارم ازین دل
دوبیتی های معروف سعدی
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنیدل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
💢💢💢
گویند رها کنش که یاری بدخوست
خوبیش نیرزد به درشتی که در اوستبالله بگذارید میان من و دوست
نیک و بد و رنج و راحت از دوست نکوست
💢💢💢
ثنا و حمد بیپایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما راچه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را
💢💢💢
روی بر خاک عجز میگویم
هر سحرگه که باد میآیدای که هرگز فرامُشت نکنم
هیچت از بنده یاد میآید؟
💢💢💢
ای موافق صورت و معنی که تا چشم من است
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی راگر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
💢💢💢
دل میرود و دیده نمیشاید دوخت
چون زهد نباشد نتوان زرق فروختپروانهٔ مستمند را شمع نسوخت
آن سوخت که شمع را چنین میافروخت
💢💢💢
گر خون من و جملهی عالم تو بریزی
اقرار بیاریم که جرم از طرف ماستتسلیم تو سعدی نتواند که نباشد
گر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست
💢💢💢
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همهشب در چشم است به فکرت بازمگفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشق است، ندانم که چه درمان سازم
💢💢💢
اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقابکه را مجال نظر بر جمال میمونت
بدین صفت که تو دل میبری ورای حجاب
💢💢💢
بارِ دگر گر به سرِ کویِ دوست
بگذری ای پیکِ نسیمِ صباگو رمقی بیش نمانْد از ضعیف
چند کُنَد صورتِ بیجان بقا
💢💢💢
آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند
آتش عشق آن چنان نیست که وانشانمشهر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد
خون شد و دم به دم همی از مژه میچکانمش
💢💢💢
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درتجرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
💢💢💢
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشمحکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
💢💢💢
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینمبپرس حال من آخر چو بگذری روزی
که چون همی گذرد روزگار مسکینم
دو بیتی های ناب عاشقانه
چشمان سیاه تو مرا خواهد کشت
افسون نگاه تو مرا خواهد کشتاینگونه که آه می کشد لب هایت
پس لرزه ی آه تو مرا خواهد کشت
💢💢💢
ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم،
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم،آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب،
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.
💢💢💢
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرانوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چراشهریار
💢💢💢
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستیتو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو هم چنان که هستیسعدی
💢💢💢
دل نزد تو است اگر چه دوری ز برم
جویای توام اگر نپرسی خبرمخالی نشود خیالت از چشم ترم
در کوزه تو را بینم اگر آب خورمعراقی
💢💢💢
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفتکنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفتهوشنگ ابتهاج
💢💢💢
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفتباور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفتحافظ
💢💢💢
تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش مگذاریچه زیبا می شود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما پرده برداریمحمدعلی بهمنی
💢💢💢
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنممن به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنمعلی صفری
💢💢💢
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفتباور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفتحافظ
💢💢💢
راز من است غنچه ی لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکندیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را روبه رو مکنفاضل نظری
💢💢💢
می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنیمی رسد روزی که تنها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنیحمید مصدق
💢💢💢
دل های ما که بهم نزدیک باشد
دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیمدور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودن های دور می ترسماحمد شاملو
💢💢💢
احوال دل آن زلف دو تا داند و من
راز دل غنچه را، صبا داند و منبی من تو چگونه ای، ندانم؟ اما
من بی تو در آتشم، خدا داند و منرهی معیری
💢💢💢
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندشنرگس ز چه بر سینه زد آن یار فسون کار
ترسم رسد از دیده ی بدخواه گزندش تامین اجتماعیسیمین بهبهانی
💢💢💢
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدمبا آسمان مفاخره کردیم تاسحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم