دوبیتی های معروف | دوبیتی های مشهور از مولانا، سعدی، حافظ و باباطاهر

بهترین دوبیتی ها سروده شاعرانی هستند که نوع کامل ترانه های قدیم ایرانی را تجربه کردند. زیباترین دوبیتی‌ها از شاعران بزرگ از جمله دو بیتی های مولانا، دو بیتی از سعدی را بخوانید.

جذاب ترین و زیباترین اشعار وقتی با جان و روح خواننده درهم آمیخته می شود که بتواند احساسات او را آنطور که هست کاملاً بیان کند. دوبیتی مرکب از چهار مصرع است که همه بر یک قافیه هستند. در دوبیتی شاعر از مضامین بسیاری صحبت می کند؛ آنچه در ادامه این مقاله خواهید خواند مجموعه ای از دو بیتی های معروف از شاعران بزرگ است.

دوبیتی های معروف

دوبیتی های معروف مولانا

ای آنکه مرا دهر زبان میدانی
ور زانکه ببندند دهان میدانی

ور جان و دلم نهان شود زیر زمین
شاد است روانم که روان میدانی

💢💢💢

ای آنکه نظر به طعنه می‌اندازی
بشناس دمی تو بازی از جان بازی

ای جان غریب در جهان می‌سازی
روزی دو فتاد مرغزی بارازی

💢💢💢

ای ابر که تو جهان خورشیدانی
کاری مقلوب می‌کنی نادانی

از ظلم تو بر ماست جهان ظلمانی
بس گریه نصیب ماست تا گریانی

💢💢💢

آن دل که شد او قابل انوار خدا
پر باشد جان او ز اسرار خدا

زنهار تن مرا چو تنها مشمر
کو جمله نمک شد به نمک‌زار خدا

💢💢💢

آن شمع رخ تو لگنی نیست بیا
وان نقش تو از آب منی نیست بیا

در خشم مکن تو خویشتن را پنهان
کان حسن تو پنهان شدنی نیست بیا

💢💢💢

آن کس که ترا نقش کند او تنها
تنها نگذاردت میان سودا

در خانه تصویر تو یعنی دل تو
بر رویاند دو صد حریف زیبا

💢💢💢

آن لعل سخن که جان دهد مرجان را
بی‌رنگ چه رنگ بخشد او مر جان را

مایه بخشد مشعلهٔ ایمان را
بسیار بگفتیم و نگفتیم آن را

💢💢💢

آن وقت که بحر کل شود ذات مرا
روشن گردد جمال ذرات مرا

زان می‌سوزم چو شمع تا در ره عشق
یک وقت شود جمله اوقات مرا

💢💢💢

ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان
پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند

تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیده‌ست
چو دو دیده را ببستی ز جهان جهان نماند

💢💢💢

ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سـر من مایه سودا همه تو

هرچنــد به روزگار در می‌نگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو

💢💢💢

گفتم صنما مگر که جانان منی
اکنون که همی نظر کنم جان منی

مرتد گردم گر ز تو من برگردی
ای جان جهان تو کفر و ایمان منی

💢💢💢

دلتنگم و دیدار تو درمـان من است
بی رنگ رخت زمـانه زندان من است

بـر هیچ دلـی مبـاد و بـر هیچ تنی
آنچه از غم هجران تو بر جان من است

💢💢💢

من درپی آن دلبرعیاربرفتم
اوروی خودآن لحظه زمن بازنهان کرد

من درعجب افتادم ازآن قطب یگانه
کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد

💢💢💢

دیر آمده‌ای مرو شتابان
ای رفتن تو چو رفتن جان

دیر آمدن و شتاب رفتن
آیین گل است در گلستان

💢💢💢

خمرِ من و خمارِ من
باغِ من و بهارِ من

خوابِ من و قرارِ من
بی‌تو به سر نمی‌شود

💢💢💢

هر جا رَوَم با من رَوی، با من رَوی
هر منزلی مَحرم شوی، مَحرم شوی

روز و شبم مونس تویی، مونس تویی
دام مرا خوش آهویی، خوش آهوی

💢💢💢

چون حلقه زلف خود شماری
ما چشم در آن شمار داریم

چشم تو شکار کرد جان را
ما دیده در آن شکار داریم

💢💢💢

مرا عقیق تو باید
شکر چه سود کند

مرا جمال تو باید
قمر چه سود کند

💢💢💢

من مست و تو دیوانه، ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

💢💢💢

من آن ماهم که اندر لامکانم
مجو بیرون مرا در عین جانم

تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم

💢💢💢

حیلت رها کُن عاشقا
دیوانه شو دیوانه شو

وَنْدَر دل آتش درآ
پروانه شو پروانه شو

دوبیتی های معروف حافظ

گر همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی

ما عاشق و رند و مست و عالَم‌سوزیم
با ما منشین اگر نه بدنام شوی

💢💢💢

ای کاش که بخت، سازگاری کردی
با جور زمانه یار، یاری کردی

از دست جوانی‌ام چو بِرْبود عنان
پیری چو رکاب، پایداری کردی

💢💢💢

قسّام بهشت و دوزخ آن عقده‌گشای
ما را نگذارد که درآییم ز پای

تا کی بوَد این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای

💢💢💢

با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی
کنجی و فراغتی و یک شیشهٔ می

چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی
منّت نبریم یک جو از حاتم طی

💢💢💢

ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند

جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت
عیسی دمی کجاست که احیای ما کند

💢💢💢

ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

💢💢💢

جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ار چه خوش آمد همه را در عهدت
حقّا که به چشم دَر نیامد ما را

💢💢💢

بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا

مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا

💢💢💢

گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهی حبّ نبات

گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادیِ همه لطیفه‌گویان صلوات

💢💢💢

ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست
آیینه به دست و روی خود می‌آراست

دستارچه‌ای پیشکشش کردم، گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که تو راست

💢💢💢

من با کمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست

پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طرْف خواهم بربست

💢💢💢

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

💢💢💢

هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است

من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگر است

💢💢💢

ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت

دل‌ها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت

💢💢💢

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست
تا دَرنگرد که بی‌ تو چون خواهم خفت

دوبیتی های معروف باباطاهر

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم

💢💢💢

اگر یار مرا دیدی به خلوت
بگو ای بی وفا ای بی مروت

گریبانم ز دستت چاک چاکو
نخواهم دوخت تا روز قیامت

💢💢💢

تن محنت کشی دیرم خدایا
دل با غم خوشی دیرم خدایا

زشوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دیرم خدایا

💢💢💢

دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت

لباسی دوختم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت

💢💢💢

محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت

عجب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل میبایدش دوخت

💢💢💢

نپرسی حال یار دلفکارت
که هجران چون کند با روزگارت

ته که روز و شوان در یاد مویی
هزارت عاشق با مو چه کارت

💢💢💢

شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست

نگهدارنده‌ اش نیکو نگهداشت
و گرنه صد قدح نفتاده بشکست

💢💢💢

سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشت

به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت

💢💢💢

ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست

بجان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست

💢💢💢

نمی دانم دلم دیوانه کیست
کجا آواره و در خانه کیست

نمیدونم دل سر گشته مو
اسیر نرگس مستانه کیست

💢💢💢

دلم بی وصل ته شادی مبیناد
ز درد و محنت آزادی مبیناد

خراب آباد دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد

💢💢💢

دو چشمم درد چشمانت بچیناد
مبو روجی که چشمم ته مبیناد

شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید چشمم مبیناد

💢💢💢

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ

اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

💢💢💢

یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

💢💢💢

غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بی بال و پرم کرد

بمو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد

💢💢💢

هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسد

دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد

💢💢💢

پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چند

ته که باری ز دوشم برنگیری
گریسربار بارم تا کی و چند

💢💢💢

خوشا آنانکه سودای ته دیرند
که سر پیوسته در پای ته دیرند

بدل دیرم تمنای کسانی
که اندر دل تمنای ته دیرند

💢💢💢

بروی ماهت ای ماه ده و چار
به سرو قدت ای زیبنده رخسار

که جز عشقت خیالی در دلم نی
بدیاری ندارم مو سر و کار

💢💢💢

تویی آن شکرین لب یاسمین بر
منم آن آتشین دل دیدگان تر

از آن ترسم که در آغوشم آیی
گدازد آتشت بر آب شکر

💢💢💢

خوشا آنان که با ته همنشینند
همیشه با دل خرم نشینند

همین بی رسم عشق و عشقبازی
که گستاخانه آیند و ته بینند

💢💢💢

خوشا آنانکه هر شامان ته وینند
سخن با ته گرند با ته نشینند

مو که پایم نبی کایم ته وینم
بشم آنان بوینم که ته وینند

💢💢💢

زدل نقش جمالت در نشی یار
خیال خط و خالت در نشی یار

مژه سازم بدور دیده پرچین
که تا وینم خیالت در نشی یار

💢💢💢

جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز

💢💢💢

خدایا خسته و زارم ازین دل
شو و روزان در آزارم ازین دل

مو از دل نالم و دل نالد از مو
زمو بستان که بیزارم ازین دل

دوبیتی های معروف سعدی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌ نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

💢💢💢

گویند رها کنش که یاری بدخوست
خوبیش نیرزد به درشتی که در اوست

بالله بگذارید میان من و دوست
نیک و بد و رنج و راحت از دوست نکوست

💢💢💢

ثنا و حمد بی‌پایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را

چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را

💢💢💢

روی بر خاک عجز می‌گویم
هر سحرگه که باد می‌آید

ای که هرگز فرامُشت نکنم
هیچت از بنده یاد می‌آید؟

💢💢💢

ای موافق صورت و معنی که تا چشم من است
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را

گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان می‌زنی جرمی نباشد گوی را

💢💢💢

دل می‌رود و دیده نمی‌شاید دوخت
چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت

پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت
آن سوخت که شمع را چنین می‌افروخت

💢💢💢

گر خون من و جمله‌ی عالم تو بریزی
اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست

تسلیم تو سعدی نتواند که نباشد
گر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست

💢💢💢

ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه‌شب در چشم است به فکرت بازم

گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشق است، ندانم که چه درمان سازم

💢💢💢

اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب

که را مجال نظر بر جمال میمونت
بدین صفت که تو دل می‌بری ورای حجاب

💢💢💢

بارِ دگر گر به سرِ کویِ دوست
بگذری ای پیکِ نسیمِ صبا

گو رمقی بیش نمانْد از ضعیف
چند کُنَد صورتِ بی‌جان بقا

💢💢💢

آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند
آتش عشق آن چنان نیست که وانشانمش

هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد
خون شد و دم به دم همی از مژه می‌چکانمش

💢💢💢

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

💢💢💢

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

💢💢💢

من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم

بپرس حال من آخر چو بگذری روزی
که چون همی‌ گذرد روزگار مسکینم

دو بیتی های ناب عاشقانه

چشمان سیاه تو مرا خواهد کشت
افسون نگاه تو مرا خواهد کشت

اینگونه که آه می کشد لب هایت
پس لرزه ی آه تو مرا خواهد کشت

💢💢💢

ترسم آخر زغم عشق تو دیوانه شوم،
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم،

آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب،
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب.

💢💢💢

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

شهریار

💢💢💢

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو هم چنان که هستی

سعدی

💢💢💢

‌دل نزد تو است اگر چه دوری ز برم
جویای توام اگر نپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم
در کوزه تو را بینم اگر آب خورم

عراقی

💢💢💢

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

هوشنگ ابتهاج

💢💢💢

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی‌ تو چون خواهم خفت

حافظ

💢💢💢

تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش مگذاری

چه زیبا می شود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری

محمدعلی بهمنی

💢💢💢

قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم

من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم

علی صفری

💢💢💢

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی‌ تو چون خواهم خفت

حافظ

💢💢💢

راز من است غنچه ی لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن

دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن

فاضل نظری

💢💢💢

می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

می رسد روزی که تنها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی

حمید مصدق

💢💢💢

دل های ما که بهم نزدیک باشد
دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم

دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودن های دور می ترسم

احمد شاملو

💢💢💢

احوال دل آن زلف دو تا داند و من
راز دل غنچه را، صبا داند و من

بی من تو چگونه ای، ندانم؟ اما
من بی تو در آتشم، خدا داند و من

رهی معیری

💢💢💢

با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش

نرگس ز چه بر سینه زد آن یار فسون کار
ترسم رسد از دیده ی بدخواه گزندش تامین اجتماعی

سیمین بهبهانی

💢💢💢

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تاسحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

ads

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید