۱۶ متن ادبی، دلنوشته و دکلمه ولادت امام باقر (ع)

با مجموعه‌ای از انواع متن ادبی زیبا، دلنوشته و دکلمه ولادت امام محمدباقر (ع) مخصوص اجرا و سخنرانی همراه ما باشید.

ولادت پنجمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت امام محمدباقر (ع) مبارک باد. امروز روزی است که نور باقر العلوم شکافنده علم‌ها بر جهان هستی تابیده شد.

با مجموعه ای از دلنوشته، متن ادبی و دکلمه‌های زیبای ولادت امام محمدباقر (ع) همراه ما باشید. با تغییراتی جزئی در متن‌ها و ترکیب آن با اشعار کوتاه ولادت امام باقر می‌توانید دکلمه‌هایی زیبا مخصوص اجرا و سخنرانی در مدارس یا مراسمات ویژه ولات امام باقر بسازید. همراه دیبامگ باشید.

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما و دیگر کاربران دیبامگ به اشتراک گذارید.

۱۶ دکلمه در مورد ولادت امام باقر

۱. همواره نامت بلند باد

همواره نامت بلند باد ای آسمانی مرد زمینی! تو از تبار نوری و تاریخ وامدار شعاع تباناک اندیشه توست.
ای تو سیراب از سرچشمه کلام خداوند! کام‌هایمان تشنه باران کلام توست. سخن بگو، تا نور کلامت بر ما ببارد و زمین و زمان سینه به سینه از عطر گل محمدی آکنده شود.
دانش، از نام تو آوازه گرفت، آنگاه که شکافته شد و شگفتی آفرید. ای اَبَرمردِ دانش و ای شکوه فرهنگ! تو در زمانه‌ای که ابرهای سیاه، سایه تردید می‌گستردند، خورشیدوار تابیدی تا بذرهای یقین جوانه زند و یخ‌های یأس و تردید آب شود. ای امانت‌دارِ رسالت توحید و وارث تعلیمات محمدی و علوی! تو یادگار کربلا بودی و سند مظلومیت بقیع. اینک بقیع قلب ما روشن از نور توست. اینک خیل قاصدک‌ها را بدرقه سلامی می‌کنیم که پیامبر(ص) بر تو فرستاد. سلام ما را نیز پذیرا باش!

🎉🎉🎉

دکلمه ولادت امام محدباقر (ع)

۲. گنجینه اسرار محمد

به دست هایی درود که سبزی نوزادی ات را در آغوش گرفت! به لب هایی درود که اذان مقدس امامت را در گوش هایت خواند! به چشم هایی درود که با نگاه ظلمت براندازش، ریشه های نور را در سیمای تو کاشت! به قدم هایی درود که برداشته شد تا تو را به ولایت عشق منصوب کند!

بایسته تر از تو نبود در زمان و شایسته تر از تو نبود در زمین. انگشت هایت، بوی سخاوت می دهد.

«گنجینه اسرار محمد صلی الله علیه و آله » و «ذوالفقار علی علیه السلام » را در پنجمین خوان حقیقت به تو سپرده اند.

بقچه های غذای کوفه را در نیم شب های مدینه به دوش گرفته ای؛ کلون های تشنه، با عطر دست هایت سیراب می شوند و دریچه های فقیر، از دیدارت سیر می شوند! حضورت، در منازعه ها پرچم صلح است و منطق صواب، هیچ گاه از کلام تو دور نخواهد شد.

تو، آمده ای در بلاتکلیفی دوران، روشنی راه باشی.

آمده ای تا شیعه را با علم، نگه داری
«غالیان» به آموزه های مذهب هجوم آورده اند تا از کاهی، کوه بسازند و اسلام را در سرازیری تحریف بیندازند. دوران، دوران تبرّی است؛ قدم ها بر سر دو راهی است و تنها مشی اعتدال می تواند راه گم کرده ها را بازگرداند.

آمده ای تا فکرهای بی عنان را مهار بزنی و در آشفته بازار اندیشه های شبهه ناک، منادی حق باشی.

بلوای تحیر و سرگردانی، همه گیر شده است؛ آمده ای تا به جای منطق خشونت، منطق گفت وگو را بنشانی و پس از سال ها خفقان، سال ها ترس و سال ها سایه سیاه خاندان اموی، پیام حقیقت را به شیعیان ات برسانی.

پدرانت، شیعه را با «صلح»، با «جهاد» و با «دعا» نگه داشته اند؛ نوبت از آن توست که شیعه را با «علم» نگه داری.

تو به ما آموختی
تو به ما آموخته ای که «خوش رویی» و تقرب به خدا گشاینده محبت هاست و ترش رویی و دوری از خدا فزاینده کینه هاست».

روی باز، راه دل ها را باز و چهره عبوس، راه دلها را سد می کند.

با روی باز، می توان به خدا رسید؛ ولی در چهره عبوس، نشانی از خدا نیست.

🎉🎉🎉

متن دکلمه ولادت امام باقر (ع)
متن دکلمه ولادت امام باقر (ع)

۳. شب ستاره باران مدینه

«جابر» آن قدر منتظر ماند، تا سلام واپسین پیامبر صلی الله علیه و آله را به کودکی برساند که دانش را می شکافت و تمام دانشمندان در برابر او احساس حقارت می کردند. وقتی شب های تاریک «مدینه» با آمدن محمد صلی الله علیه و آله ستاره باران شد، جابر او را در آغوش گرفت و با یاد یار، بوسید؛ انگار جابر فقط منتظر بود تا محمد بیاید و او برود!

نخستین علوی از «بنی هاشم» که هرگز «هشام» را تحمل نکرد. دومین محمد که هم نام و همانند نخستین بود. سومین معصوم که در «کربلا» حضور داشت. چهار سال پیش از «عاشورا» رسید، تا پنج خلیفه زمان خویش را به ستوه آورد و گنجینه دانش نبوت و امامت را به خورشید ششم بسپارد. هفتمین معصوم که با دست های مهربانش بر چشم های نابینای مَردی روشنایی بخشید، که پیامبر صلی الله علیه و آله همواره او را دوست داشت.

آن گاه که بنی امیه و بنی عباس، سرگرم ستیز بودند، او بر شالوده توحیدی پدر، که در پرتو «راز و نیاز» استوار شده بود، کاخ «معارف» را بنا نهاد، تا یک صبح «صادق» بدمد و با حکمت الهی، تفسیر، فقه و… فردایی روشن را به مسلمانان نوید دهد. او به تنهایی، جمع اندیشمندان را با منطق جاودانه ای که هماره در «مناظره»هایش موج می زد، پراکنده می ساخت و سوگندهای آنان را ـ که فقط از نادانی حکایت می کرد ـ با پاسخ هایش می شکست.

به ما آموخت که…
او همواره به ما سفارش می کرد: اگر می خواهیم با او دوست باشیم، نباید به حرف های دیگران توجه کنیم، در «اندوه» آن گاه که ما را «بَد» می دانند، و در «شادی» آن گاه که ما را به «نیکی» یاد می کنند. آری، باید خود را بر «قرآن» عرضه کنیم و در راه آن، گام برداریم، تا «تمجید» یا «طعنه» دیگران را، سود یا زیان نپینداریم… .

و چه نیکو «شیعیان راستین» را به همگان نمود؛

«ای پیروان ما!

از خدا، یاری طلبید و شکیبایی ورزید. در سخنانتان صادق باشید. با دل هایتان به مردمان محبت کنید».

و باز فرمود:

«شیعیان ما، شناخته نمی شوند، جز با فروتنی در برابر دیگران؛ امانت داری و یاد فراوان خدای مهربان؛

رسیدگی به همسایگان تهی دست و بینوایان؛

راستی در سخن و تلاوت قرآن؛

حفظ زبان از گناهان…».

و شیعگی به کردار است، نه شعار! به عمل است، نه حرف و گفتار!

آری:

در «سخن» هر چند دَم از شیعه بودن می زنیم

در «عمل» معلوم می گردد که صادق نیستیم!

که شیعیان، تنها از خدا پروا دارند و فقط او را فرمانبردارند… و امروز، تولدی دیگر است؛ تولد دوباره مردی که همه چیز را می دانست و به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می مانست. همو که آیین زندگی را به ما آموخت و راه بندگی…:

«مَن تَوَکَّلَ عَلَی اللهِ لا یُغلَبُ وَ مَنِ اعتَصَمَ بِاللّه ِ لا یُهزَمُ؛ آنکه طریق توکل به خدا را پوید، مغلوب نشود، و آن کس که به او توسل جوید، تن به شکست ندهد».

🎉🎉🎉

دکلمه ولادت امام محدباقر (ع)

۴. پنجمین عشق

پنجمین عشق، پلک به تابیدن می گشاید، هفتمین ستاره معصوم می درخشد.

ستاره ای آغاز می شود که از هر دوسو، نسلش به آخرین خورشید پیامبران می رسد. آمده است تا کوچه های تنگ ظلمت را در پرتو بی کران مهربانی و دانایی اش روشن کند.

آمده است تا شب های مدینه بی چراغ نماند.

خورشید است و ناگزیر از تابیدن. چگونه روشن نکند کوچه های تاریک ذهن جماعتی را که در شهر جدش، به نام اسلام، به سوی تاریکی می شتابند؟! امروز آمده است تا چونان خورشید، تا ابد بر ما بتابد.

🎉🎉🎉

۵. باقر علم پیامبران

دریای بی کران علم است. بی سبب نیست که باقر العلومش می خوانند. لب که به سخن می گشاید، عطر علم علی علیه السلام فضا را می آکند.

ای باقر علم پیامبران! تو علم را مانند امامت، سینه به سینه نقل می کنی. اگر تو نیامده بودی، جهان چیزی کم داشت. اگر نیامده بودی باران های مهربانی، هیچ گاه بر خاک خشک کویر جهل ما نمی بارید. ریشه درختان علم، از سرشاخه های عدالت تو آب می خورند. ستاره ای اگر بر شب تاریک ما سوسو می کند، به یمن برکت امامت فراگیر توست.

🎉🎉🎉

دکلمه ولادت امام محدباقر (ع)

۶. در سایه امن امامت تو

باغ های امامت و عدالت، در حاشیه نام بلند تو شکوفه می کنند. در سایه امن امامت جهانی تو، همه پیله های دوستی، پروانه شدند. تو، بیرق امامت را بر بالای بام همه دل ها افراشتی. به واسطه لبخند مهربانی های تو، اولین پنجره ها را به سوی آفتاب باز کردند، در سایه سار امامت تو سنگ ها سکوت خود را شکستند و بغض های هزار ساله ترک برداشتند و باران های تند و مهربان تو بر تشنه کامی ما باریدند. تو عادل ترین عاشق بودی که در روزگار قحطی آغوش، پناه دلتنگی های دنیا شدی.

🎉🎉🎉

متن دکلمه ولادت امام باقر (ع)
متن دکلمه ولادت امام باقر (ع)

۷. پروانه کلام تو

چقدر دلتنگ لب گشودن توییم! کاش دوباره پروانه های کلامت پر بگیرند! هنوز پروانه های کلامت در هوای عاشقی ما بال می زنند.

به حرفی که می زدی، ایمان داشتی و عمل می کردی؛ چراکه می فرمودی: «آنکه بر خدا توکل کند، مغلوب نشود و آن که به خدا توسل جوید، شکست نخورد».

تو که آمدی…
با آمدنت، روزهایمان رنگ و بوی مهربانی گرفت و ابرهای دلتنگی از بالای سر روزهایمان رخت بربستند. تو که آمدی، عشق در گلدان هایمان شکوفه داد.

با آمدنت، پنجره هایمان به سمت آفتاب چرخیدند و خورشید، در آستانه شب هایمان نشست.

🎉🎉🎉

۸. ابوجعفر می‌آمد

ابوجعفر، آمد تا خواب را در چشم های زمین مچاله کند.

جمعه بود و نخستین روز ماه رجب

جمعه بود و نخلستان های مدینه، چشم امید بر میلاد میوه دل پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله ، چشم به راه تولد باقرالعلوم بود.

«رسیدن من و اقبال آن همایون فال چنان فتاد مطابق در آن خجسته حریم»

نوزاد نور می آمد تا هادی الرشاد همه باشد.

باقرالعلوم، او که از دو سو به پیامبر می پیوست، می آمد تا علم ظنون را مسحور علم و فنون خود سازد.

می آمد تا عِلم لدّنی را علی التفصیل و علی التحقیق در دسترس تاریخ قرار دهد.

ابوجعفر، او که وارث هاشمیان است و علویان و فاطمیان، می آمد تا راستگوترین لهجه ها و جذاب ترین چهره ها را نشان بشر بی ریشه و بی شرم زمانه دهد.

می آمد تا کوربختان و شور چشمان کور دل را محو تماشای عرفان «علی الیقین» خود سازد.

ابو جعفر می آمد تا سلام محمد صلی الله علیه و آله را به کربلا برساند. می آمد تا بار دیگر، جابر بن عبد الله انصاری را مست از رایحه هستی بخش محمد صلی الله علیه و آله کند.

درود بر تو یا ابوجعفر که علم نبوی و فطرت علوی را در هم آمیختی تا بزرگان و مهترانی چون «حَکَم بن عَتَیْبه»، مُهر خاموشی بر زبان زنند و مُهر مِهْر جویی بر گمان.

درود بر تو که در برابر حشمت تو، هشام بن عبدالملک، ناگزیر به گریز می شد که گرمای چشمان تو گیرا بود و منطق تبسّم تو، توفنده و خروشنده.

🎉🎉🎉

دکلمه ولادت امام محدباقر (ع)

۹. سزاوارترین

«ما به تو کوثر عطا کردیم، پس برای پروردگارت نماز بگزار و قربانی کن».

و سجاد علیه السلام به نماز می ایستد به شکرانه دعاهایی که به حوالی اجابت رسیده اند.

این خیر کثیر است که باز هم بر فراز شهر سینه های گداخته می بارد و اشتیاق کوچه های کز کرده در اختناق را به اوج می رساند.

این کودک، محمد است؛ او که شبیه ترین به پیامبر است و نسبش از سوی پدر و مادر، به یاس کبود و ماه غریبستان می رسد؛ کودکی که چهار سالگی اش از عاشورا و اسارت انباشته خواهد شد.

محمد آمده است تا دانش را مثل چشمه ای از دل سنگ جاری کند تا عطش زارها و برهوت های مانده در حیرانی، با دستان او سیراب شوند و اهالی فرقه های گوناگون، از کلامش معرفت ناب بنوشند.

سزاوارترین…
این کودک، وقفی سزاوارتر از فدک است و سودمندتر از چاه ها و نخلستان های مدینه؛ وقفی عام که در برابر هجوم بافته های یهود و نصارا و در برابر گردبادهای احادیث جعلی، قد می کشد، اندیشه ها را از غیر، بی نیاز می کند و ذهن های منحرف را به تعادل می رساند.

انسانیت، وامدار اوست؛ او که فصیح ترین در میان عرب و عجم است، آن گاه که خطبه می خواند؛ شجاع ترین و آزموده ترین است، آن جا که تیر را به تیر می دوزد، ماهرترین و پرکارترین و آن زمان هم که در مزارع، بیل می زند، آراسته ترین است.

جوانمردی و غیرتش، زبانزد خاص و عام خواهد شد؛ آن روز که ضرب سکه را به خلیفه وقت می آموزد و اسلام را از حضانت کفر می رهاند؛ او شکافنده دانش هاست.

🎉🎉🎉

۱۰. وارث شهر غربت

او که بیاید، علم به کمال می­رسد و شک و گمان، جایش را به یقین می­سپارد.

او که نامش، ستوده شده کتاب­های پیشین است و اصالت­اش از دو سو به درخت دیرسال طوبی می­رسد و به پیامبری که یک چند در کوچه­ های این شهر قدم زد و با شما خندید و گریست.

آی مردم! محمد امروز شهر، از افلاک به خاک می­آید تا شما را به معراج دانش و بینش ببرد محمد امروز شهر، باقرالعلوم قرن­های پس و پیش کائنات است؛ مرد کوچه­ های بنی ­هاشم و یاس جا مانده در خاطرات.

وارث ناله­ هایی که در چاه ­ها و پای درختان خرما بازمانده ­اند.

این مرد، وارث غربت شهر است که امروز مژده آمدنش را در گوش آب و خاک می­خوانیم.

🎉🎉🎉

دکلمه ولادت امام محدباقر (ع)

۱۱. نام زلال تو

غریب یعنی تو
که حتی کلمات
غریبگی می­کنند
با نامت
ذهن­های شفاف
هنوز به درخشش تو نرسیده اند
شاعران امروز
در رثای تو مانده اند
یا باقرالعلوم
و من شعر گفتن نمی­دانم
که تاریک خانه اندیشه ام
تصویر تو را کم می­آورد
کم می­‌آورم
کلام را
گم می­کنم
و گنگ می­شوم

🎉🎉🎉

متن دکلمه ولادت امام باقر (ع)
متن دکلمه ولادت امام باقر (ع)

۱۲. شبی بزرگ

امروز دامن دانش، پر از گل های شوق می شود.
صدای گام هایی نوید بخش می آید. واژه ها در تب و تابند تا لحظه ای که عطرشان جهان را مدهوش کند برسد.
امروز کسی بدون قلم نباشد! قلم ها را بیاورید تا رنگ جاودانگی بگیرند. مستعدّان دیار دانایی بیایند و گوهرهای پرفروغ بینایی ببرند!
امروز در خیابان هایِ دانش، خنده پر می زند.
امروز نوری اگر هست، به واسطه نور احادیث نابی خواهد بود که بعدها بر کتاب ها پرتو می افکند.
امروز، روز شادمانی سلسله قلم است.
به اعتبار امروز است اگر نوشته ای در کسی اثر می گذارد.
روز حکومت قلمدان هاست و روز حکومت علم، بر دل های پژوهندگانی که از روزگار غفلت و تاریکی می آیند.
ساعات امروز، روبه روی بوته های رویایی یاد، ماندگار است و از سخاوت گنجینه های باقری، تمام لحظات بهره می برند. تو نیز بی توشه نمان!

🎉🎉🎉

دکلمه ولادت امام محدباقر (ع)

۱۳. بهاری تازه

زان ازلی نور که پرورده اند در تو زیادت نظری کرده اند
خوش بنگر در همه خورشیدوار تا بگدازند که افسرده اند

بهاری تازه در گریبانِ زمان نفس نفس می زند ـ جوانه ها و شکوفه های جاری در شریان تاریخ ـ هوایی منبسط سرشار از نور و لبخند
کدام مسیر، به سرانگشتِ تاریخ پیچیده می شود تا چشم های از تحیّر گشوده آسمان به پیشواز آمدنش خاک را به تپش وا دارد؟
ملایک، دست افشان کدام حادثه شگفت اند که گاهواره غرق نورش را در عرش، دست به دست می چرخانند؟
کدام نهر در توازی قدم هایش بر دیواره ها و جداره ها می کوبد؟
کدام خورشیدِ روشن در پیشانیِ میلادِ شکفتنش آسمان و زمین را در نور شناور می سازد؟
دست هایش ستون هفت آسمانند که شکوفه های یقین داده اند.
دریچه های بسته جهل، روبروی نگاهش به سمت آسمانی از معرفت گشوده می شوند و تمام منابر، بوی حکمت می گیرند تا کلمات، بال و پر بگیرند در هوایی گسترده.
می آید و چشم های روشنش می جوشد از بطن آسمان ها و جاری می شود بر گستره خاک لابلای نارنجستان ها، عطر گام هایش می پیچد.
انارستان های دوردست، در سرانگشت هایِ اشارتش روشن و خاموش می شوند و درختان گیسو رها در نسیم می پیچند از اشتیاق آمدنش.
دریچه های آسمان باز می شود تا آبروی زمین، «باقرالعلوم» هرچه روشنایی را با خویش به ارمغان بیاورد. هرچه پروانه بر پیله های هیجان بال می کوبند و در آسمان جاودانگی، پرواز را پر می زنند.
می آید؛ با دستاری از سبز، از جوانه، از رویش، با بهاری شکفته در آستین، با خوشه های سرشار شکوفه در گریبان.
کبوتران رها در کنار چشمه مهتاب، در سرشاری لطفش غبار از بال های پرواز می شویند و بر آستانِ کرامتش بال می گسترند. نفس هایش مردگیِ خاک را به حیات وا می دارد.
می آید؛ هوا بوی پونه های باران خورده می گیرد و هر آن چه روزن، رو به آسمان پر می گیرند و نور را در آغوش می فشارند.
جذبه نگاهش نور است و نور؛ زان ازلی نور که پرورده اند…

🎉🎉🎉

۱۴. عطر لبخند خدا

قدیمی ها می گفتند با تولد هر انسانی، ستاره ای نیز در آسمان، درخشیدن آغاز می کند و با مرگ او، ستاره همزادش خاموش می شود؛ اما من زودتر از آن که فروغ چشم هایت را از مردم دنیا دریغ کنی، در انزوای غربت تو، بی نور شدم.

تو چون کودکان دیگر نبودی که شب های بی خوابی شان را با شمارش ستارگان و بازی با ابرهای پاره به صبح می رسانند. در آسمان نگاه آبی ات، ختم ستارگان به هفتاد و دو شاخه نور می رسید

و اگر وقتی برای بازی های کودکانه می یافتی، با تکه پاره های خیمه های سوخته، معجری برای عمه کوچکت می ساختی که دیگر در هفت آسمان هم یک ستاره نداشت!

چندین بار تلاش کردی تا از نردبان نگاه پدر که به آسمان ها متصل بود، بالا بروی و ستاره کوچک عمرت رابچینی و به گیسوان نیم سوخته عمه سه ساله ات بیاویزی، تا شاید بر شب چشمانش برق زندگی باز گردد؛

اما هنوز معراج نگاه پدرت را طی نکرده بودی که چشمان پدر از فروغ می افتاد و از حال می رفت و تو که سراپا خیس از اشک مناجات نیمه تمام او بودی، برای چیدن ستاره زندگی ات نافرجام می ماندی.

به یاد ندارم هیچ گاه چون طفلان دیگر، کودکی کرده باشی! مصیبت کربلا آن قدر بزرگ بود که تو به ناگه در پنج سالگی ات به بلوغ درد رسیدی و شور طفولیتت را در پشت خرابه دلتنگ شام جا گذاشتی. تمام کودکانی که گریه های سه ساله خرابه را به پای سر پدر شنیدند، کودکی خویش را فراموش کردند.

بعد از آن که ستاره بخت عمه کوچکت شبانه، در ویرانه های بی کسی دفن شد، تو نیز ستاره همزادت را گم کردی. گویی در شب نگاهت، آسمان دیگر بعد از خاموشی هفتاد و دو ستاره کربلا، هرگز ستاره باران نشد و دنیای خیالت تیره و تار باقی ماند.

اکنون که وقت غروب غربتت سر رسیده و رشته تنهایی ات پاره شده، وصیّت کرده ای که «النَّوادِبُ تَنْدِبُنی عَشْرَ سِنینَ بِمنی اَیّامَ مِنی»

اما ما ستارگان آسمان نیّت کرده ایم که تمام شب های عمرمان را احیای اشک بگیریم و مزار غریبت را در بقیع نور باران کنیم!

🎉🎉🎉

دکلمه ولادت امام محدباقر (ع)

۱۵. بوی بهشت

مدینه از بوی بهشت آکنده است، از بوی خوش افلاک، انگار تمام ملایک، یکباره از آسمان به زمین هبوط کرده اند و زمین را به عطر خوش انفاس قدسی شان میهمان

شاید آمده اند تا بال هایشان را به قدوم آسمانی پنجمین آفتاب ولایت، متبرک سازند.
شاید آمده اند تا زمین، با شکوه هرچه تمام تر، به پیشواز گل برود.
سال، سال 58 هجری است، ماه، ماه رجب، ماه بخشش و مغفرت
شهر، شهرِ پیامبر رحمت و خانه، خانه چهارمین خورشید امامت…
چه اصالتی، چه پیشینه مبارکی، چه تباری!
پدر، حجّت خداوند و مادر، دختر بزرگوار امام حسن مجتبی علیه السلام
پدر، خورشید و مادر، ماهپدر، نور و مادر، نور، و تو، فرزند دو نور؛ نور علی نور
و تو ذوالنّورین و تو فرزند بهشت و تو فرزند زمزم.
دیری است، دنیا، گوش خوابانده و صدای دلنواز آمدنت را بی تاب گشته
دیری است زمانه، لحظه مقدّس شکوفایی بهشت وجودت را به انتظار نشسته.
دیری است، وعده آسمانی آمدنت، دل ها را مشتاق کرده.
نمی دانم چه رازی در حضور تو جاری است که قرن ها پیش، وعده ات دادند…
تو آن واقعه بی بدیلی که لحظه وقوعت را دقیقه ها و ثانیه ها، چشم انتظار بودند…

تو از قدیم، حضور داشتی و اینک به زمین هدیه شدی…

تو آن ستاره دنباله داری که از قرن ها پیش، آسمان در هیجان ظهورت می سوخت… و امشب همان شب است؛ شبی که باید اتّفاق بیافتی، شبی که باید پلک بگشایی و آینده انسان را به موازات نگاه روشنت، به نور ختم کنی…،

درست لحظه رویش گل وجودت، پایه های جهل، به خود لرزید و تارهای سست نادانی از هم گسیخت.

تا که نام بلند تو را، فرشته ها زمزمه کردند، گمراهی به پایان رسید و نور دانش، جهان را به روشنی فرا خواند که تو باقرالعلومی و شکافنده همیشه علوم!

ای وارث بر حقّ علم نبوی! خدا، جرعه جرعه علم خویش را در درونت ریخت و دروازه های بسته معرفت را تو در تو، بر روی سینه ات گشود و تو را عالم اسرار عیان و نهان، قرار داد. تا به معجزه انگشت خرد خویش، گره از جهل و نافهمی بشر بگشایی

ای پنجمین حجّت بزرگ خدا! روز میلاد تو، میلاد تمام خوبی هاست!

روز میلاد تو، مرگ تمام نادانی هاست
روز میلاد تو، معلومی تمام مجهول هاست، انقراض نسل نداشتن ها و شروع فهم و ادراک
روز میلاد تو، روز بلوغ انسان ها و روز کمال اندیشه هاست
روز میلاد تو، الفبای دانش بشر، تکمیل شد.

🎉🎉🎉

۱۶. مثل علم

کیستی تو که نگاهت به حرم راه نماست
طور سینای تو تصویرگر آینه هاست

کیستی مرد که حاتم شب و روز خود را
بر سر سفره اکرام تو مانند گداست

مَثَلِ علم تمام علمای عالم
پیش علمت مَثَلِ قطره کنار دریاست

سی هزار از تو روایت شده از یک نفر است
همه سر چشمه اش از علم الهی شماست

حوزه و مجتهد و عالم و علّامه و علم
همه از برکت یک لحظه عمرت برپاست

عالمان پیش تو یک عمر تلمّذ کردند
مذهب از سیره علمی شما پا برجاست

السلام ای که تویی روح ولایت آقا
این سلام از نظرم می گذرد کز طاهاست

ثمر پاک ترین عشق شما هستی و
مادرت سرور زن های دو عالم زهراست

همه ارض و سما حول شما می گردد
نظری کن که نظر بر دل عشّاق رواست

نور در روح نماز تو تجلی دارد
در زلالی نگاه تو خدا هم پیداست

آنقَدَر مدح تو را گفتن و خواندن سخت است
کین قلم جنس، فقط کار خود ذات خداست

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید