متن روضه شهادت امام هادی + فایل صوتی برای دانلود

با مجموعه‌ای از روضه شهادت امام هادی برای دانلود از مداحان مختلف، روضه شهادت امام علی النقی، متن روضه شهادت امام هادی، متن روضه شهادت امام علی النقی همراه ما باشید.

امام هادی (علیه‌السلام) پیشوای دهم شیعیان، بنا بر نظر مشهور در نیمۀ ذی‌حجه سال ۲۱۲ق در مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان پیشوای نهم شیعیان، امام جواد (علیه‌السلام) و مادرش «سمانه مغربیه» است که کنیزی با فضیلت و باتقوا بود.

علامه مجلسی نیز در بحارالانوار دو روایت در مورد شهادت آن حضرت نقل می کند که در یکی، سه روز مانده به آخر رجب (یعنی روز ۲۶ یا ۲۷ رجب) و در دیگری، روز سوم ماه رجب به عنوان تاریخ شهادت آن حضرت ذکر شده است. در تقویم ایران روز سوم رجب به عنوان تاریخ شهادت آن حضرت مشخص شده است.

متن روضه شهادت امام هادی (ع)

حاج میثم‌ مطیعی

⏬دانلود

یا رب از زهر جفا ؛ سوخت ز پا تا به سرم

شعله با ناله برآید همه دم از جگرم

جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه

که چه آورده جفای متوکّل به سرم

*متوکّل خیلی آقای ما را اذیت کرد..

مسعودی در مُروج الذَهب نوشته: اومدن پیش متوکّل ملعون، گفتن امام هادی اسلحه جمع میکنه، میخواد خروج کنه. اتراک رو فرستاد در خانه امام هادی. اینا خیلی قسی القلب بودن، شبانه آمدن در خانه اش.”فَهَجَموا دارَه لَیلَه” شبانه حمله کردن..

برات تازگی نداشت در خونهٔ مادرت هم شلوغ شد..

“فَلَم یَجِدوا فیها شئً ” چیزی پیدا نکردن. حجره ها رو دونه دونه گشتن، دیدن آقا داخل اتاق نشسته، عبادت میکنه، قرآن میخونه..” فَحُمِلَ عَلی حالِه تِلکَ الی المُتَوَکِل ” اجازه ندادن آماده بشه، عمامه بر سر بذاره.. همون جور آقای ما رو پای پیاده بردن..*

می دوانید پیاده به پی خویش مرا

گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم

آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب

گشت از شدّت غم ، مرگ عیان در نظرم

*آخه روایت نوشته: ” وَ کانَ المُتَوَکِل جالِساً فی مَجلِسِ الشراب ” نشسته بود شراب میخورد..*

خواست تا بر منِ مظلوم دهد جام شراب

شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم

*شراب تعارف کرد، گفت شراب بخور. آقافرمود: گوشت و خون من به شراب آلوده نشده.. گفت حالا که شراب نمیخوری برام شعر بخون. آقا فرمود: منو معذور بدار. گفت: نه، باید برای من شعر بخونی. من شراب میخورم تو شعر بخون. یه شعری خوند این ملعون شروع کرد ناله زدن، شروع کرد گریه کردن. دور و بری هاش همه گریه می‌کردند. بعد با احترام آقا رو روانه منزل کرد. عیشش مُنَقَّص شد.

“باتوا عَلَی قُلَلِ الاَجبالِ تَحرُسُهُم، غُلبُ الرِّجالِ فَلَم تَنفَعهُمُ القُلَل “اینجا آقای ما اینطور شعر خوند مجلس شراب به هم خورد….

من یه مجلس شرابی می شناسم، که یه نفر قرآن میخوند، یکی دیگه شعر می خوند، این خیزران رو بلند کرده بود، هی صدا میزد: “لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا ” ای کاش اجداد من که در بدر، بابای تو اونها رو کشت، بودند و می‌دیدند من چطور به لب و دندان تو میزنم، به من میگفتن یزید دست مریزاد. یه وقت خواهرش صدا زد: “مهلاً یا یزید” زینب سلام الله علیها نگاه کرد و گفت: مهلاً یا یزیدمُنتَحِياً عَلى‌ ثَنايا أبي عَبدِ اللَّهِ تَنكُتُها بِمِخصَرَتِكَ” داری با این چوب خیزران به لب و دندان برادر من میزنی! بعد یه سوال کرد گفت: ” امِنَ العَدلِ یا ابن الطُّلَقاء تَخدیرُکَ حَرائِرُک اِماءک و سوقُک بَناتُ رسول الله سَبایا؟! “

آی نامرد آیا این عدالته زنهای خودت و کنیزکان خودت رو پشت پرده ها نگه داشتی، اما دختران پیغمبر این طور اسیر باشن وپرده حجابشون رو بدری؟

 حاج‌ محمد رضا طاهری

⏬دانلود

آمده جان من از زهر كینه بر لب
روز من در غریبی تیره تر بود از شب

*امشب اونهایی كه اومدن برا امام هادی عزاداری كنند،گفتند:اگر امشب سامرا امام هادی زائر نداره،ما میریم به آقامون امام زمان تسلیت میگیم، میگیم آقاجان سرت سلامت …*

بسته بال و پرم كنج قفس میمیرم
گریه ی نور چشمم كرده از جان سیرم

در طول عمرم جز غصه و غم هرگز ندیدم
ویرانه دیدم، زخم زبان و طعنه شنیدم

* داستان امام هادی عجیب، شبیهه سرگذشت امام سجاد بوده. لذا در ارشاد شیخ مفید نوشته: وقتی آقا رو از مدینه به سمت سامرا می آوردند،مثل امام سجاد كه سه روز و سه شب پشت دروازه ی ساعات، آقارو نگه داشتند. امام هادی رو هم در یك خرابه ای سه روز بیرون از شهر نگه داشتند. یه روزم وقتی آقا رو وارد بزم شراب كردند،نانجیب حرومزاده جام شراب به امام هادی تعارف كرد.می خوام بگم آقا جانم! اما در هر دو روضه یه فرق بزرگ بین روضه ی شما و امام سجاد بود.درسته شمارو هم در خرابه جای دادند، اما دیگه ناموستون رو با دستای بسته وارد نكردند،جلو چشمت ناموست رو با تازیانه نزدند،آقا شما رو هم وارد بزم شراب كردند اما جلو چشمت سر بابات رو داخل تشت نگذاشتند، با چوب خیزران بر لب و دندان بابا نزدند….*

در طول عمرم جز غصه و غم هرگز ندیدم
ویرانه دیدم زخم زبان و طعنه شنیدم

كربلایم سامراست بر لب من یا زهرا
نیمه شب بود و از غم خاطرم آزردند
بی عمامه مرا از خانه ام میبردند

*هم امام هادی و هم امام صادق رو نیمه ی شب از خانه بیرون بردند،اما بی عمامه، بی ردا، وقتی خوب توجه میكنی فاطمیه تموم شده، اما مگه میشه روضه های فاطمه تموم بشه، میخوام یه چیزی بگم رد شم،این كه امام هادی و امام صادق رو بی عمامه بردند،شاید دلیلش این باشه،شیخ جعفر مجتهدی میگه تو حرم امیرالمؤمنین گفتم: آقاجان! میخوام ببینم صحنه ای كه شما رو از خونه بیرون كشیدند، در عالم مكاشفه ،در كتاب مرحوم شیخ جعفر مجتهدی یک، این قضیه رو نوشته: در عالم مكاشفه امیرالمؤمنین فرمود:شیخ جعفر طاقت نمیآری ببینی رها كن این خواسته رو، میگه عرض كردم آقا جان به من اجازه بدهید ببینم چه خبر بوده مدینه، بی شرمی این قوم رو میخوام بفهمم، آقا فرمود: شیخ جعفر حالا كه اصرار داری بسم الله، یه مرتبه پرده از جلو چشمم افتاد دیدم در خونه ی امیرالمؤمنین باز شد، یازهرا… عمامه ی امیرالمؤمنین رو دور گردن آقا انداختند دارند از خونه بیرون میكشنند….*

نیمه شب بود و از غم خاطرم آزردند
بی عمامه مرا از خانه ام میبردند

در غریبی زظلم و كینه آبم كرده اند
وای من وارد بزم شرابم كرده اند

جام شراب و لبخند دشمن آن نیمه ی شب
لرزیدم و آه از دل كشیدم با یاد زینب

حالا امام هادی میخواد برات روضه بخونه

سر خونین، تشت زر، چوب و لب های دلبر

* تو مجلس یزیدِ ملعون سر داره قرآن میخونه،یه وقت نانجیب شروع كرد با چوب خیزران بر لب و دهان ابی عبدالله زدن،یه وقت دیدند قاطی این زن و بچه،یه نازدانه رو پا بلند شده،هی میگه عمه جان، این سر بابای منه؟!.. بگو به چه جرمی دارند با چوب خیزران میزنند، حسین…… *

آن شبی كه مرا خواند سوی بزم شراب
گشت از شدت غم مرگ عیان در نظرم

زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی
ریخته خاك یتیمی به عذار پسرم

سید مهدی میرداماد

⏬دانلود

میخوام مسافرت باشم
بیام مجاورت باشم
دوباره زائرت باشم

گدای سامرا باشم
قطره باشم رها باشم

گفتم با دلم تا که یه کم آروم شه
چیزی نمونده دیگه ساختِ حرم تموم شه

توی دعاهام از خدا خواستم آقا
موقعِ نصب ضریح منم باشم سامرا

غریب آقا غریب آقا …

کبوترای خسته جون حالا دارن یه آشیون
خاکی نمیشه پراشون

اما دلم پریشونه
بقیع دلو میسوزونه
دنیا اینجور نمی‌مونه

ایشاالله یه روز بقیع حرم می‌سازیم
برا غریبِ مادر بابُ الکرم می‌سازیم

اون روز می‌رسه که شیعه سرفرازه
برا حریم مادر هیجده تا صحن می‌سازه

متن روضه شهادت امام هادی

حاج محمود کریمی

⏬دانلود

اهل دردم غم هادی دارم
سامرایی ست دل بی تابم
زنده ی فیض مدام یارم
مُرده ی یک نَفَسِ سردابم

امشب از خویش بُرون می آیم
تا به چشمان پر آبش گِریَم
گاه بر حال دل شعله ورش
گاه بر قبر خرابش گِریَم

کینه ی اهرمنِ تیره سِرشت
با مَدار طبقِ نور چه کرد
فتنه ی قوم پلیدِ ابلیس
با جمال پسر حور چه کرد

دست تزویر دوباره بی رحم
آتش کینه ی خود را افروخت
در پسِ پرده ی تنهایی خود
مردی از نسلِ صلابت می سوخت

رفته رفته اثری سخت نمود
زهر در جان شریفِ آقا
در تب و تاب شد و سوسو زد
شمعِ چشمان شریفِ آقا

خاک بر فرق من از این جمله
هم چو بِسمل به قفس پرپر زد
پسرش پاره گریبان، گریان
در عزاداری او بر سر زد

جگرِ زهر چشیده یعنی
آب گردیدن گل در آتش
هر که از نسل علی شد مسموم
ناله زد فاطمه، مادر، آتش

تا نمانده به تن و دیده پر آب
سینه سوزان و لبش خشک ولی
زمزمه کرد و به سینه کوبید
که فِدای تو حسین بن علی

*همه ی اهل بیت لحظات آخرِ جان دادن، برا حسین گریه کردن، حتی قبل از شهادت ابی عبدالله. پیغمبر همینطور، فرمود: رو سینه ام باشه من آروم جون میدم. روزی میاد رو سینه ی حسینم سنگین میشه، علی همینطور، لحظه های آخر، دست عباس و حسینو تو دست هم گذاشت، مادر همینطور، فرمود: علی جان! برا من گریه کن برا بچه هام گریه کن برا این کربلائیه خیلی گریه کن. امام مجتبی همینطور، گفت: “لا یوم کیومک یا اباعبدالله”..*

بر سر پای پسر سر بنهاد
لحظه ی آخر جان دادن بود
از لبش ذکر نمی افتاد و
یاد آن صحنه ی افتادن بود

یاد می کرد از آن ساعت که
از فراز فَرس آقا افتاد
تشنه لب با بدنِ غرقه به خون
گوشه ای در دلِ صحرا افتاد

یاد آن یوسف افتاده به چاه
گرگ ها دور و برش زوزه کشان
گرگ وحشی تری از راه رسید
چنگ زد بُرد سرش زوزه کشان

گوش کن مابقی قصه ز من
گرچه این روضه دهد آزارت
سر بریدند، و دوان سوی حرم
این بُود معنی قتل و غارت

«ای حسین…»

حاج مهدی رسولی

⏬دانلود

بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی

اِبن الرضای دوم ما أیها النقی

با حبّ تو عبادت ما عین بندگی‌ست

هادی آل فاطمه یا أیها النقی

دارم ولی ‌شناسی خود را ز نور تو

مولای من! ولی خدا! أیها النقی

بخشنده ‌تر ز حاتم طائی تویی تویی

مسکین ‌ترم ز هرچه گدا أیها النقی

با صد امید همچو گدایان سامرا

پر می‌کشیم سوی شما أیها النقی

*اومد محضرامامِ هادی ،گفت: آقاجان‌! حرام بودن عَمَلم رو‌ میدونم اما چه کنم رغبت به این کار دارم، آقا! من خاک میخورم، نمیدونم ‌چیکار کنم؟ امام یه نگاهی بهش کردن و فرمودند: دیگه از این به بعد خاک نمیخوری…

از امام ‌جدا شد، رفقاش بهش گفتن: حالا میخوای چیکار کنی با این ‌حکم؟ یه نگاه کرد به رفقاش گفت: والله به خودم توجه میکنم، بعد از فرمایش مولا منفورترین چیز در نزد من خاک خوردنه…

یا امام هادی! کاش شما یه امر به ما هم بکنید، آقا شما با حرفتون منشأ میل و هوا و هوسِ مارو عوض کنید آقا…*

باید برای غربت تو بی ‌امان گریست

با ناله‌هاي حضرت صاحب زمان گریست

شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود

دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود

بارانی است از غم تو چشم سامرا

با دیدن تو اشک ‌مَلَک بی اراده بود

زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد

دیگر نفس،نفس، به شماره فتاده بود

شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت

هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود

#شاعر: یوسف رحیمی

*” فهجموا دارَ اللَيلَ” شبانه ریختن دَرِ خونه ی آقا.. “فَحُمِلَ عَلَى حَالِهِ تِلْكَ إِلَى الْمُتَوَكِّلِ وَ كَانَ الْمُتَوَكِّلُ جَالِساً فِی مَجْلِسِ الشَّرْاب” امامِ مارو ‌وارد بزم شراب کردن، حال و اوضاع جلسه خوب نبود، چقدر بی احترامی محضر آقاجان ما شد… نانجیب شراب تعارف کرد، امام هادی فرمودند : گوشت و پوست ما عاری و پاکه از این نجاسات..متوکل تو‌حال خودش نبود، صدا زد گفت: برا ما شعر بخون‌، آقا فرمودن:‌ منو معافم‌کن، اصرار کرد امام هادی شروع کرد اشعاری در مذمت دنیا و زندگی گفتن، اینقدر این شعر اثر کرد خود نانجیب متوکل زد زیر گریه، گریه کرد، آخرم گفت: من از شما عذر میخوام … صدا زد: با احترام ‌همراهیش کنید.

اما یه جایی هم توی بزم شراب، مجلس یزید، وقتی بچه‌ها رو وارد بزم یزید کردن، این بچه ها که وارد بزم‌ که میشدن آروم آروم برمیگشتن، همه دور زینب رو گرفتن … بچه ها میلرزن از ازدحام‌جمعیت، اما دختر علی یه جوری وسط این مجلس ایستاده .. صدا میزد: حسین! به بابام قسم یه جوری قدم برمیدارم همه عالم بدونن شام در تسخیره زینبِ…*

هیچ کس اینقدر پلید نشد …

*همه ی بچه‌ها دارن ‌نگاه میکنن، همه سُفرا نشستن، نانجیب بالا نشسته، با نگاهه تحقیر داره به بچه های حسین‌ نگاه میکنه .. نانجیب شراب میخورد، یهو دیدن دست برد به اون‌ چوب شروع کرد جسارت کردن .. انگار دنیا دور سر زینب چرخید … غیرت علوی به جوش آمد ..دخترا نشستن خانم بلند شد، یه نگاهی کرد .. شروع کرد خطبه خواندن…*

هیچ کس اینقدر پلید نشد …

خیزران خسته شد یزید نشد

*هرچه ناز دانه رقیه خواست قد بکشه نگاه ‌کنه نشد، عمه جان دست هارو ‌جلو ‌چشم ناز دانه گذاشت، میدونی معما کی حل شد؟ نیمه های شب، وقتی سَرِ بابا رو آوردن تو ‌خرابه با اون‌دستای کوچیک شروع کرد رو صورت بابا کشیدن، تا حالا دستت به یه جای داغ خورده دست و یهو بکشی؟ همین‌جوری دست روی صورت بابا میکشید، یهو‌ دستش ر و کشید، صدا زد: عمه! میخواستی اینو ‌نبینم ..عمه ! تازه فهمیدم اون‌ خیزران بالا میرفت کجا پایین می اومد عمه ، عمه دندونای بابام …….*صدا بزن حسین!…*

کرب و بلا ده هلهلدن قورخموشام بابا

اصغر اولنده حرملدن قورخموشام بابا

بابا !منه گولدولر،بابا منه وردولار

حاج میثم مطیعی

⏬دانلود

یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم

داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم

از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد

محکماتِ کلماتِ تو مسلمانم کرد

کلماتی که همه بال و پر پرواز است

مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است

کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست

خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست

عقل از درک تو لبریز تحیر شده است

لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است

همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو

قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو

شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو

فصلی از عُمر ورق خورد و نگفتم از تو

دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد

شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد

بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم

رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم

*الان که به خودم نگاه میکنم میبینم ‌بچه تر که بودم بهتر بودم، یه زمانی روضه می اومدم ناله میزدم، اشک‌ چشم داشتم، انگار دارم از شما دور میشم، باید امشب ازت خواهش کنم، همون چیزی که خودت بهمون یاد دادی، گفتی: حرم ‌امیرالمؤمنین میری اینو بگو، ‌حرم جد غریبم‌میری این رو بگو، چی بگم امام‌هادی؟”يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز وجل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّارِضاكُم “ای آقای من یه گناهایی هست بین ‌من و‌ خدای من فقط یه راه دارم‌که خدا منو ببخشه شما بیا برای من واسطه گری کن”فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعاكُمْ أمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طاعَتِكُمْ بِطاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبى وَ كُنْتُمْ شُفَعائى “شما بیا به خاطرمن عذرخواهی کن، شما به خدا بگو‌ من ‌و ببخشه ..*

تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران!

دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران!

من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست

کلماتم کلماتیست حقیر ای باران!

یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود

یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران!

نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم

مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران!

*یادتون میاد چندسال قبل چقدر اهانت به امام هادی کردن، هم‌حرمش رو خراب کردن، هم آقای مارو ‌مسخره میکردن …*

ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد

ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران!

پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب

ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران!

سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن

تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران!

شاعر: سید حمیدرضا برقعی

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید