تحقیق و داستان درباره امام جواد (ع) برای دانش آموزان

در این مطلب از دیبامگ تحقیقی کامل از زندگی امام جواد(ع) را میخوانید. در ادامه داستان‌هایی از امام جواد برای شما دانش آموزان پایه های مختلف قرار داده شده است.

در این مطلب می خوانید:

امام محمد بن علی، معروف به امام جواد (علیه‌السلام)، نهمین امام شیعیان است که با وجود سن کم، علم و حکمت زیادی داشت. ایشان در مدت زمان کوتاهی که در میان مسلمانان زندگی کردند، توانستند در مسائل دینی و اجتماعی راهنمایی‌های بسیاری ارائه دهند. تحقیق درباره امام جواد (ع)، به دانش‌آموزان کمک می‌کند تا با ویژگی‌های شخصیتی، علمی و اخلاقی این امام بزرگوار آشنا شوند و از آموزه‌های ایشان برای بهبود زندگی خود استفاده کنند.

تحقیق درباره امام جواد (ع)

امام جواد الائمه (ع) نهمین امام شیعیان و فرزند امام رضا (ع) است. ایشان در سال 195 هجری قمری، در 10 رجب که مصادف با 19 ماه رمضان بود، در مدینه منوره به دنیا آمد. پدر ایشان امام رضا (ع) و مادرشان سبیکه نام دارد. عمر امام جواد (ع) بسیار کوتاه بود و ایشان در سن 25 سالگی، در سال 220 هجری قمری به شهادت رسید. حرم و مرقد ایشان در کنار مرقد حضرت امام موسی کاظم (ع)، جد بزرگوارشان، در کاظمین واقع شده است. این امام بزرگوار به عنوان باب الحوائج نیز شناخته می‌شود و از القاب مشهور ایشان می‌توان به جواد به معنای بخشنده و تقی به معنای پرهیزکار اشاره کرد.

دوران امامت امام جواد (ع)

امام جواد (ع) پس از شهادت امام رضا (ع) در سال 203 هجری قمری به مقام امامت نائل آمد. او به دلیل سن کم، به سرعت و زودتر از دیگر امامان بزرگوار به این مقام دست یافت. لازم به ذکر است که این دوران امامت با مخالفت‌های شدید خلفای عباسی و به ویژه مامون عباسی همراه بود.

مدت زمان امامت امام جواد (ع) 17 سال به طول انجامید که از این مدت، 15 سال با مخالفت خلفای عباسی و 2 سال با مخالفت مامون عباسی سپری شد. پس از شهادت امام جواد (ع)، امامت به پسرش امام هادی (ع) منتقل گردید و از آن زمان امام هادی به انجام وظایف امامت پرداخت.

مناظره با فقهای زمان

محمد بن علی در چندین مورد با فقهای بزرگ زمان خود مناظراتی برگزار کرد که اغلب در حضور خلیفه وقت انجام می‌شد. از جمله این مناظره‌کنندگان می‌توان به یحیی بن اکثم، فقیه و مشاور مامون و بعدها قاضی القضات مسلمین، و ابن ابی داود، فقیه مورد اعتماد مامون و معتصم و قاضی بغداد در زمان متوکل، اشاره کرد. گفته می‌شود که در مناظره‌ای با یحیی بن اکثم که در زمان مامون برگزار شد، امام جواد تنها ۹ سال داشت. درخشش ایشان در این مناظره به دلیل استدلال‌های قوی و تأکید بر اصول فقه اسلامی به حدی بود که خلیفه را به تحسین واداشت. همچنین در مناظره با ابی داود، معتصم حکم فقهی صادر شده از محمد بن علی را به دلیل استدلال قرآنی او بر حکم فقهی ابی داود برتری داده و دستور به اجرای آن را صادر کرد.

تحقیق درباره امام جواد(ع)

ازدواج و فرزندان امام جواد (ع)

یکی از همسران امام جواد (ع)، دختر مأمون عباسی به نام ام الفضل بود. همچنین همسر دیگر ایشان، سمانه مغربیه بود که به ام ولد معروف است. اطلاعات مختلفی درباره تعداد فرزندان امام جواد (ع) وجود دارد. برخی منابع ادعا می‌کنند که ایشان دارای چهار دختر و چهار پسر به نام‌های خدیجه، فاطمه، ام کلثوم، حکیمه، ابوموسی عمران، حضرت ابوالحسن امام علی النقی الهادی (ع)، ابواحمد حسین و ابواحمد موسی بوده‌اند.

شیخ مفید اشاره کرده که امام جواد دارای چهار فرزند به نام‌های فاطمه، امامه، علی و موسی بوده است. همچنین برخی دیگر تعداد دختران ایشان را سه نفر به نام‌های خدیجه، حکیمه و ام کلثوم ذکر کرده‌اند. در بسیاری از منابع جدیدتر نیز از ام محمد و زینب به عنوان فرزندان حضرت یاد شده است. لازم به ذکر است که هیچ یک از این فرزندان متعلق به ام الفضل، دختر مأمون عباسی نبوده‌اند، بلکه همگی فرزندان همسر دوم امام جواد (ع) به نام سمانه هستند.

ویژگی‌های اخلاقی امام جواد (ع)

امام جواد (ع) یکی از امامان سخاوتمند و بخشنده بود که در آغاز هر ماه به صدقه دادن می‌پرداخت. ایشان ارتباط خوبی با مردم برقرار کرده و برای حل مشکلات و گرفتاری‌های آن‌ها به شفاعت نزد صاحبان مناصب می‌پرداخت. این امام بزرگوار از خطاهای دیگران چشم‌پوشی کرده و آن‌ها را می‌بخشید. مردم نیز به ایشان علاقه‌مند بودند و برایش احترام قائل می‌شدند. یکی از ویژگی‌های بارز امام جواد (ع) علاقه عمیق ایشان به نماز و راز و نیاز با خداوند بود.

نماز امام جواد در روز چهارشنبه یکی از مشهورترین نمازها برای توسل به آن حضرت است که توسط شیعیان خوانده می شود.

شهادت

در مورد شهادت امام جواد، چندین روایت مشهور وجود دارد که همگی به دخالت معتصم و مسمومیت او اشاره دارند. یکی از این روایت‌ها می‌گوید که همسر آن حضرت به دستور معتصم ایشان را مسموم کرده است، در حالی که روایت دیگری بیان می‌کند که شخصی به نام اشناس به دستور معتصم شربت مسمومی به امام می‌دهد و ایشان در سن ۲۵ سالگی و در سال ۲۲۰ هجری قمری به شهادت می رشند.

آرامگاه

آرامگاه آن حضرت در شهر کاظمین، نزدیک بغداد و در کنار جدش موسی کاظم واقع شده است. یکی از گنبدهای حرم کاظمین به امام جواد اختصاص دارد. این حرم یکی از زیارتگاه‌های مهم شیعیان به شمار می‌آید و روزانه هزاران زائر از آن بازدید می‌کنند. در نزدیکی آرامگاه ایشان، شخصیت‌های برجسته‌ای چون شیخ مفید، اولین مرجع تقلید شیعه پس از غیبت کبری، خواجه نصیرالدین طوسی، سید مرتضی، برادرشان سید رضی، ابن قولویه و دیگر علمای بزرگ نیز مدفون هستند.

مجموعه داستان هایی از امام جواد(ع)

آگاهی امام جواد علیه ‌السلام از درون افراد

محمد بن علی هاشمی، یكی از مخالفان ولایت می گوید: بامداد روزی كه امام جواد علیه ‌السلام با دختر مامون عروسی كرده بود خدمتش رسیدم و در آن شب دارویی خورده بودم كه تشنگی به من دست داده بود و من نخستین كسی بودم كه در آن صبح خدمتش رسیدم و نمی‌خواستم آب طلب كنم.
امام علیه ‌السلام به چهره‌ من نگاه كرد و فرمود: به گمانم تشنه ‌ای!
جواب دادم: آری.
فرمود: ای غلام برای ما آب آشامیدنی بیاور.
من با خودم گفتم: اكنون آب مسموم می‌آورند.
از این جهت اندوهگین و پریشان شدم. غلام آمد و آب آورد. حضرت به چهره‌ من تبسمی نمود و فرمود: ای غلام آب را به من بده.
آن را گرفت و آشامید (تا من یقین كنم كه مسموم نیست.) سپس به من داد، و من آن را آشامیدم. بار دیگر تشنه شدم و باز كراهت داشتم كه آب بخواهم آن حضرت فرمود: باز هم تشنه شدی؟
جواب دادم: بلی.
و غلام بار دیگر آب آورد. به خیالم افتاد كه قطعا این بار آب مسموم آورده ‌اند، لذا از نوشیدن آب وحشت كردم. در آن حال امام علیه ‌السلام جام را گرفت و قدری آشامید و سپس باقیمانده را به من داد در حالی كه تبسم می ‌فرمود. محمد می‌گوید: با دیدن این قضیه باور كردم كه عقیده شیعیان درباره‌ وی صحیح است كه او از دلهای مردم و اسرار نهانی آگاهی دارد.

سفر کردن امام جواد در یک چشم‌ به‌ هم‌زدن

علی بن خالد می ‌گوید: در زمان خلافت معتصم شخصی را به اتهام آن كه ادعای پیامبری كرده است با بند آهنین به گوشه‌ی زندان افكندند، من كه كنجكاو شده بودم برای ملاقات او بدانجا رفتم و دربان را چیزی دادم تا مرا نزد او راه دهد. چون زندانی را دیدم و اندكی با او صحبت كردم دانستم كه مردی است در كمال فهم و فراست ذهن و كیاست.
پرسیدم: تو كیستی و چه ادعایی داری؟
گفت: من اهل شام هستم و سالها در مسجدی كه محل سر مبارك حضرت سیدالشهداء علیه ‌السلام بود به عبادت مشغول بودم، روزی رو به قبله نشسته بودم و به ذكر حقتعالی مشغول بودم كه ناگاه شخص جوانی پیش روی من پدید آمد و گفت: برخیز برویم. پس برخاستم و همراه او راهی شدم، چون مقداری حركت كردیم خود را در مسجد كوفه دیدم. گفت: این جا را می‌شناسی؟ گفتم: آری، مسجد كوفه است. پس او به نماز ایستاد و من هم بدو اقتدا كردم و چون از نماز فارغ شدیم از مسجد خارج گشتیم، هنوز چند قدمی نرفته بودم كه خود را در مسجد النبی صلی الله علیه و آله در مدینه دیدم، با هم به روضه‌ مباركه وارد شدیم. او به پیامبر صلی الله علیه و آله سلام كرد و من نیز سلام كردم.

او به نماز ایستاد و من نیز مشغول نماز شدم. پس از ادای نماز بیرون آمدیم، باز چند قدمی نرفته، خود را در مكه مكرمه دیدم! فرمود: اینجا را می‌شناسی؟ گفتم: آری، این جا مكه است. و به طواف مشغول شدیم، آنگاه از مكه بیرون آمدیم و ناگاه خود را دوباره در مسجد راس الحسین علیه ‌السلام یعنی همان جای اول دیدم.

از این حال در شگفت بودم تا آن كه سال دیگر در همان اوقات، آن شخص آمد و دیگر بار مرا برای زیارت اماكن متبركه همراه برد و چون خواست از من جدا شود او را قسم دادم و گفتم: تو را سوگند می‌دهم به حق آن كسی كه چنین توانی به تو داده است كه خود را معرفی كنی. فرمود: «من محمد بن علی بن موسی (حضرت جواد علیه ‌السلام) می‌باشم.»

روز دیگر این جریان را با دوستان خود در جلسه ‌ای در میان گذاشتم ولی آنان این خبر را افشا كرده و به وزیر معتصم (محمد بن عبدالملك زیات) اطلاع دادند. او نیز مرا به جرم ادعای نبوت دستگیر كرد در حالی كه چنین ادعایی ندارم و حقیقت امر را برای او شرح دادم ولی او به استهزاء گفت: او را آزاد كنید تا یك شبه از شام به كوفه و از كوفه به مدینه و از مدینه به مكه و آنگاه دوباره به شام بازگردد.

علی بن خالد می‌گوید: در یكی از روزهای دیگر كه به ملاقات زندانی رفتم نگهبانان را دیدم كه مضطرب و پریشانند. گفتم: چه شده است؟

گفتند: آن زندانی، دیشب غایب شده با آن كه با غل و زنجیر بسته شده بود. معلوم نیست به زمین فرو رفته یا به آسمان رفته است.
من دانستم كه او از انفاس قدسیه‌ حضرت جواد الائمه علیه ‌السلام آزادی یافته است.

معجزه شش ماهه در بینائى

مرحوم راوندى و دیگر بزرگان رضوان اللّه تعالى علیهم به نقل از محمّد بن میمون حکایت کنند:

پیش از آن که امام رضا علیه السلام عازم دیار خراسان شود، در مکّه معظّمه حضور آن حضرت شرفیاب شدم و عرض کردم :
یابن رسول اللّه ! آهنگ سفر به مدینه منوّره را دارم ، چنانچه ممکن باشد نوشته اى برایم بنویس و مرا به فرزندت ، حضرت محمّد جواد علیه السلام معرّفى بفرما.
امام علیه السلام تبسّمى نمود، براى آن که فرزندش در آن هنگام در سنین شش ماهگى بود.

و چون حضرت نامه را نوشت و به دست من داد، به سوى مدینه منوّره حرکت کردم تا آن که بر سراى امام جواد علیه السلام رسیدم ، غلام آن حضرت جلوى منزل ایستاده بود، گفتم : مولاى مرا بیاور تا با دیدن جمال دل آرایش ، چشم خود را جلا بخشم و فیضى برگیرم .
غلام وارد منزل رفت و پس از لحظاتى بیرون آمد؛ و آن اختر فرزانه آسمان ولایت و امامت را روى دست هایش نهاده بود، پس نزدیک رفتم و سلام کردم .

گوهر ولایت ، حضرت جواد علیه السلام جواب سلام مرا داد و فرمود: اى محمّد! حال تو چگونه است ؟
عرضه داشتم : اى مولایم ! در اثر بیمارى چشم ، نابینا گشته ام .

آن عزیز خردسال به من اشاره نمود و فرمود: نزدیک بیا، چون نزدیک امام جواد علیه السلام رفتم ، نامه پدرش ، امام رضا علیه السلام را به غلام دادم و او نامه را گشود و حضرت آن را خواند؛ و سپس به من خطاب کرد و فرمود:نزدیک تر بیا؛ چون جلوتر رفتم ، حضرت دست کوچک و مبارکش را بر چشم هاى من کشید؛ و من به برکت وجود مقدّس آن گوهر شش ماهه شفا یافتم و چشمم بینا شد و دیگر احساس درد و ناراحتى نکردم.

هنگام وداع پدر در مکّه

امیّة بن علىّ حکایت مى کند:

هنگامى که ماءمورین حکومت بنى العبّاس خواستند امام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام را از مدینه به خراسان منتقل نمایند، حضرت جهت وداع با کعبه الهى به مکّه معظّمه آمده بود و من نیز همراه حضرت بودم .

وقتى حضرت طواف وداع را انجام داد، نماز طواف را کنار مقام حضرت ابراهیم علیه السلام به جاى آورد.
در این میان ، فرزند نوجوانش ، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد سلام اللّه علیه – که او نیز همراه پدر بزرگوارش بود – پس از آن که طواف خود را به پایان رسانید، وارد حِجْر اسماعیل شد؛ و در همان جا نشست .

چون جلوس حضرت جواد علیه السلام به طول انجامید، موفّق – خادم حضرت ، که او نیز از همراهان بود – جلو آمد و گفت : فدایت گردم ، برخیز تا حرکت کنیم و برویم .
حضرت فرمود: مایل نیستم حرکت کنم ؛ و تا زمانى که خدا بخواهد، مى خواهم همین جا بنشینم ، و تمام وجود حضرت را غم و اندوه فرا گرفته بود.
موفّق نزد پدرش ، امام رضا علیه السلام آمد و اظهار داشت : فدایت گردم ، فرزندت ، حضرت ابوجعفر، محمّد جواد علیه السلام در حِجْر اسماعیل نشسته است و حرکت نمى کند تا برویم .

امام رضا علیه السلام شخصا نزد فرزندش حضرت جواد آمد و فرمود: اءى عزیزم ! برخیز تا برویم .
آن نور دیده اظهار داشت : من از جاى خود بلند نمى شوم .
پدر فرمود: عزیزم ! باید حرکت کنیم و از این جا برویم .

حضرت جواد علیه السلام اظهار نمود: اى پدر! چگونه برخیزم ؟!.
و حال آن که دیدم چگونه با خانه خدا وداع و خداحافظى مى کردى ، که گویا دیگر به آن باز نخواهى گشت .
و در نهایت ، امام رضا علیه السلام فرزند و نور دیده اش را بلند نمود؛ و حرکت کردند و رفتند

تحقیق درباره زندگینامه امام جواد (ع) به پایان رسید. اگر نظری در این زمینه دارید، لطفاً آن را از طریق بخش نظرات با دیگر کاربران دیبامگ، به اشتراک بگذارید.

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید