۷ انشا در مورد پدر کوتاه [کلاس سوم تا کلاس هشتم]

این مطلب حاوی هفت نمونه انشا درباره قدردانی از پدر است، انشا کوتاه در مورد پدر، انشا درمورد پدر کلاس سوم تا هفتم وجود دارد که با خواندن آن‌ها می‌توانید توانایی خود در نگارش این سبک از انشا را بالا برده و در صورت لزوم از آن‌ها استفاده کنید.

برای قدردانی از پدرها، بهانه‌های بی‌شماری وجود دارد؛ گاهی اوقات ممکن است در زندگی روزمره خجالت بکشیم یا فرصتی پیدا نکنیم که احساسات واقعی‌مان را به پدرمان بگوییم. نوشتن انشا این امکان را به ما می‌دهد که در آرامش، احساسات و افکارمان را روی کاغذ بیاوریم. وقتی پدرمان این نوشته را می‌خواند، متوجه می‌شود که چقدر او را دوست داریم و قدردان زحماتش هستیم.

در نهایت، قدردانی از پدرمان با نوشتن انشا، راهی ساده اما عمیق برای نشان دادن احترام و عشق به اوست. این کار نه‌تنها دل پدرمان را شاد می‌کند، بلکه به ما هم یاد می‌دهد که قدر کسانی را که برایمان تلاش می‌کنند، بدانیم. پس هر زمان که فرصتی پیش آمد، می‌توانیم با چند خط ساده، لبخندی روی لب‌های پدرمان بیاوریم.

انشا در مورد پدر کوتاه

پدر خوب و مهربان مـن، هرگز زحمت هایي کـه برایم کشیدی را فراموش نمی‌کنم. بخاطر خواهم داشت روزهایی کـه خسته از کار روزانه بـه خانه می آمدی و باز برایم فرصت داشتی و بـه رویم لبخند می زدی، مرا در آغوش می‌گرفتی و می پرسیدی روزم چطور بوده و مـن تمام روز را برایت تعریف میکردم تـو صبورانه بـه آنها گوش می کردي.

پدرم از تـو ممنونم کـه در سختی ها و مشکلاتم مانند کوه پشتم هستی و حمایتم میکنی، بابت اشتباهاتم سرزنشم نمیکنی و بجای آن بـه مـن فرصت جبران می‌دهی. پدر از تـو معذرت می‌خواهم کـه بعضی وقت ها از همه ی چیز ایراد می‌گیرم و فکر می‌کنم مرا درک نمی کني و تـو ایراد گرفتن هاي گاه و بی گاه مرا تحمل میکنی و خم بـه ابرو نمی آوری و بعد مـن متوجه میشوم کـه چقدر ناسپاس بوده ام.

دلم میخواست می شد کم تر کار کنی و بیش تر کنارمان باشی اما می‌دانم این کم تر خانه بودنت هم بخاطر مـا اسـت و برای ساختن زندگی آسان برای خانواده ست کـه مجبوری این طور کار کنی. تـو بهترین پدر دنیا هستی این جمله را هرروز بـه تـو میگویم. تـو کـه تمام زندگی ات را وقف مـا کردی و از هیچ تلاشی برای خوشی مـا دریغ نکردی و تمام مشکلات رابه دوش کشیدی تا مـا آسان باشیم.

انشا در مورد پدر کلاس سوم

من پدرم را خیلی دوست دارم. او با من بسیار مهربان است و هر وقت از سر کار به خانه می آید مرا بغل می کند و می بوسد و با من بازی می کند.

زمانی که من کار اشتباهی انجام می دهم و مادرم از دست من عصبانی می شود، پدرم به او می گوید اشکالی ندارد او هنوز بچه است و ممکن است اشتباه کند. او بعد از این که با مادرم صحبت می کند برای من توضیح می دهد که چرا نباید آن کار را انجام می دادم و من به او قول می دهم دیگر آن اشتباه را تکرار نکنم.

پدرم هر روز صبح زود از خواب بیدار می شود و سر کار می رود و شب به خانه بر می گردد. او به خاطر ما کار می کند تا ما بتوانیم وسایلی که دوست داریم را بخریم.

آخر هفته که پدرم سر کار نمی رود ما را به پارک و شهر بازی می برد و برایمان خوراکی های خوشمزه می خرد. در آن جا به همه مان خیلی خوش می گذرد.

من فکر می کنم پدر من می تواند همه مشکلات را حل کند اما مادرم می گوید فقط خدا می تواند این کار را انجام دهد و ما آدم ها ممکن است نتوانیم همه ی مشکلات را حل کنیم، اما خدا این قدرت را به پدرها داده است تا جایی که می توانند از ما حمایت کنند.

پدرها برای ما بچه ها هر کار انجام می دهند تا ما راحت زندگی کنیم و خوب باشیم ما هم باید همیشه به پدرهایمان احترام بگذاریم و به حرف های آن ها گوش کنیم.

بیشتر بخوانید: انشا درمورد مادر | انشا کوتاه و ادبی مادر برای پایه‌های مختلف تحصیلی

انشا در مورد پدر کلاس چهارم

مقدمه: ساعت‌هاست به کاغذ خیره شده‌ام و فکر می‌کنم، باید انشایی درباره‌ی تو بنویسم … یاد آن جمله‌ معروف می‌افتم که «کلمات چقدر فقیرند»! اما چاره‌ای جز نوشتن نیست، پس قلم را به دست می‌گیرم و به نام خدا آغاز می‌کنم …

بدنه: به تو فکر می‌کنم، به اینکه چقدر برایم با ارزش هستی، به اینکه هنوز در کنار تو بودن را نفهمیده‌ام. غبار روزگار چه بی‌رحمانه بر صورتت نشسته، از آن روز که خدا خواست تو باغبان باغچه‌ کوچکی باشی به نام خانواده، تا امروز که هر فرزندت یک خانواده‌اند، چه موهایت خزان پیری گرفته و سپید شده! اما خوب که نگاه می‌کنم می‌بینم که این غبار ناچیز، ناتوان‌تر از آن است که چهره‌ زیبا و پرصلابت تو را بپوشاند. هنوز هم همان چشمان نافذ و پرجذبه و هنوز هم همان دستان قوی و نیرومند را می‌بینم که چه خالصانه تلاش می‌کنند. تو برای ما همان تکیه‌گاه آرام و مطمئنی هستی که گرمای وجودت آراممان می‌کند در تلاطم این روزگار سخت.

تو را در خط به خط تمام انشا‌ها و موضوعات آن جستجو کردم و در بین تمام موضوعات تکراری این سال‌ها گشتم و تمام علم بهترا ست یا ثروت‌های آن دوران را یک بار دیگر مرور کردم. وقتی فهمیدم علم شناخت تو را هنوز نیاموخته‌ام و قدر ثروتی، چون تو را هنوز ندانسته‌ام، دلم عجیب می‌گیرد. دلم می‌گیرد که گام‌های نخست آموختن تو بودی و من نفهمیدم؛ سال به سال کتاب‌های نو را گشودیم و باز از نو نوشتیم که بابا آب داد، بابا نان داد…؛ اما ندانستیم که بابا آب داد‌ها و بابا نان دادها‌ی آن زمان، درس شناخت تو بود و باز ما گول آموختن الفبا را خوردیم و از تو غافل شدیم و دوباره باز کتاب با زبانی دیگر خواست به ما بفهماند، گفت:

آن مرد در باران آمد، باز نفهمیدیم آن مرد بارانی آن روز‌ها و سال‌ها تویی و مرد نام دیگر توست.

چه کنم که قلم توانی بیش از این ندارد. تو نهایت یک عشق، تو سرآغاز زندگی و رگ حیات‌بخش وجودی من، تو روح زندگی، تو سرچشمه زلال مهربانی و بخشنده‌ بی‌منتی هستی که حتی در سخت‌ترین شرایط با لبخندی بر لب می‌گفتی: «خدا بزرگه، درست میشه…»‌ ای مرد خستگی‌ناپذیر سختی‌ها، تو شاه‌کلید طلایی قفل‌های سخت روز‌های گذشته و سال‌های پیش روی ما هستی؛ تو آهنگ لالایی روز‌های کودکی‌ام و سرآغاز یکی بود یکی نبود‌های قصه‌ها هستی که بودنت قصه غصه را می‌برد از دل کوچک ما و اگر نبودی غصه تمام قصه‌ها را به کام ما تلخ می‌نمود.

هنوز پژواک صدای قدم‌های خسته‌ات در گوشم زمزمه بهترین آهنگ‌هاست؛ موسیقی دلنوازی که نوید آمدنت را می‌دهد. امیدوارم این قدم‌های آرام و باصلابت، سال‌های سال همچنان استوار و باشکوه بماند.

نتیجه: پدرم، بودن در کنار تو بزرگ‌ترین هدیه و نعمت الهی است. امیدوارم همیشه قدردان این دست‌های پرتوان و این قلب سرشار از عشق و احساس باشم و امیدوارم خداوند مهربان، آغوش گرم تو را سال‌های سال پناهگاه امن و آرام ما قرار دهد.

انشا در مورد پدر کلاس پنجم

مقدمه: وقتی چشم به جهان گشودم، قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی‌ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم، لبخند زیبائی بر چهره خسته‌ات نشست و دنیای تو سبز شد و با گریه‌ام لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. این چند سطر را می‌نویسم به پاس تمام ناگفته‌های این سال‌ها.

بدنه: صبح‌ها پیش از خورشید برمی‌خیزد و از خانه بیرون می‌رود و وقتی برمی‌گردد مدت‌هاست که خورشید به خواب رفته‌است. بیشتر وقت‌ها خیلی خسته است، آنقدر خسته که از ما می‌خواهد فقط ۱۰ دقیقه به او مهلت دهیم و سر و صدا نکنیم تا چشم روی هم بگذارد. بیشتر وقت‌ها نیز با وجود همه‌ خستگی‌ها، با ما همراهی می‌کند؛ در مهمانی‌ها، دورهمی‌ها، جشن‌ها و خدایی نکرده مصیبت‌ها. گاهی آنقدر سرش شلوغ است که فرصتی برای گله از پادرد و کمر درد نمی‌ماند و با همان چند قرص مسکن سر می‌کند!

گاهی در طوفان‌های زندگی، دلهره و نگرانی را در عمق چشمان او می‌بینم که بلافاصله لبخندی گرم جایگزین آن می‌شود و بازگشت دوباره‌ همان شکوه و صلابت مردانه‌ همیشگی‌اش؛ هیچوقت ندیدم گله کند، همیشه شاکر است و راضی به رضای خدا.

از موفقیت‌های ما آنقدر خوشحال می‌شود که گویی همه‌ دنیا را به او داده‌اند. گاهی شب‌ها زیر لب دعا می‌خواند برای همه‌ اهل خانه، فامیل، دوستان و همسایه‌ها. بچه‌های او گویی همه‌ زندگی‌اش هستند، چراکه چیزی از زندگی برای خود نمی‌خواهد؛ فقط همین که نان حلالی سر سفره باشد و تن سالمی؛ همین که فرزندان او عاقبت به خیر و آسوده‌خاطر باشند … همین که همه در کنار هم سلامت و شاکر خدا باشیم … همین‌ها برای او بس است.

این، داستان زندگی یک پدر است، داستان زندگی پدر‌های زیادی در سرزمین من؛ کسانی که گاهی حضور پرمهرشان را چنان از یاد می‌بریم که فراموش می‌کنیم به خاطر داشتن چنین گنج‌هایی ثروتمندترین آدم‌های روی زمین هستیم!

نتیجه: پدر عزیزم، جبران محبت‌های بی‌دریغ تو قطعا ممکن نیست، اما با نوشتن این چند سطر خواستم بدانی که به اندازه‌ تمام رنج‌های این سال‌ها، به پاس تمام خستگی‌ها و شب‌بیداری‌ها و به پاس تمام نگرانی‌های پدرانه‌ات، قدردان تو هستم و دوستت دارم. از خداوند بزرگ به خاطر سرمایه‌ با ارزشی چون تو، بی‌نهایت سپاسگزارم و امیدوارم عمرت طولانی و سایه‌ پر مهرت همیشه بر سر ما باشد.

انشا درمورد پدر

انشا کوتاه در مورد پدر پایه ششم

پدر را نمی توان با کلمات توصیف کرد زیرا زبان از وصف مقام پدر ناتوان و قاصر است. پدر نماد صبر و تلاش است، کسی که در لحظات دشوار زندگی همچون کوه کنار فرزندش ایستاده و برای موفق شدن او از آرزوها و رویاهایی که در سر داشته گذشته است.

پدر ترکیب زیبایی از عشق و مهر و عطوفت با صبر و تلاش و قدرت است، او شیر مردی است که همیشه و در هر شرایطی تنها آرزویش دیدن خنده فرزندانش بوده و برای این که فرزندش خوب بپوشد و خوب بگردد و هیچ کم و کسری در زندگی حس نکند نیازهای خودش را فراموش کرده و لحظه به لحظه زندگی اش را با فداکاری و از خود گذشتگی سپری نموده است.

پدر یعنی “عشق به خانواده” کاری کند صبح ها، زمانی که هوا گرگ و میش است از خانه بیرون بروی و شب ها با نگاهی خسته اما پرفروغ، لبخندی به پهنای صورت و دست هایی که اثر پینه و زخم روی آن می ماند به خانه برگردی.

خداوند را به خاطر حضور پدر که آرامش بخش و تکیه گاه محکم من است شاکر هستم. کودکی هایم پر است از خاطرات خوشی که پدرم برایم ساخته، خاطراتی که در ذهن و قلبم حک شده و طوفان حوادث و گذر عمر هرگز اثر آن را پاک نخواهد کرد.

پدرم قهرمان من است و همیشه هم قهرمان زندگی ام باقی خواهد ماند زیرا او بود که هیچگاه نگذاشت حسرت چیزی در دلم بماند، او بود که با صبوری چیزهای زیادی به من یاد داد، او بود که با وجود خستگی های روزانه و مشغله زیاد همیشه برای من وقت داشت و به حرف هایم با دل و جان گوش داده است.

پدرم …. چه بی منت و عاشقانه برای فرزندانت تلاش می کنی، دوستت دارم و دستانت را می بوسم.

انشا در مورد پدر پایه هفتم

مقدمه: پدرها همیشه نقش خاصی در زندگی ما دارند، اما گاهی وقت‌ها ما آن‌قدر سرگرم کارهای روزمره خودمان می‌شویم که یادمان می‌رود چقدر حضورشان مهم است. روز پدر برای من روزی است که بهانه‌ای پیدا می‌کنم تا بتوانم از پدرم تشکر کنم و به او بگویم چقدر دوستش دارم. شاید بپرسید چرا فقط یک روز؟ راستش خودم هم فکر می‌کنم که یک روز برای قدردانی از پدرها کافی نیست، اما همین یک روز هم غنیمت است.

پدر من یک آدم بسیار سخت‌کوش و مهربان است. او همیشه صبح زود بیدار می‌شود، حتی در روزهای تعطیل. وقتی من هنوز خواب هستم، او مشغول کار است. گاهی فکر می‌کنم او هیچ‌وقت خسته نمی‌شود، اما وقتی خوب به صورتش نگاه می‌کنم، می‌بینم چین‌های روی پیشانی‌اش از سختی‌هایی که کشیده خبر می‌دهد. او هیچ‌وقت شکایتی نمی‌کند، اما من می‌دانم که کارهای سختی انجام می‌دهد تا زندگی ما بهتر باشد.

بدنه: پدرم همیشه به من یاد می‌دهد که باید صبور و قوی باشم. وقتی من از چیزی ناراحت یا ناامید می‌شوم، او کنارم می‌نشیند و با حوصله برایم حرف می‌زند. یک‌بار که امتحان ریاضی‌ام را خراب کرده بودم، خیلی ناراحت بودم و فکر می‌کردم هیچ‌وقت نمی‌توانم موفق شوم. اما پدرم گفت: “زندگی مثل یک مسیر طولانی است. ممکن است بعضی جاها زمین بخوری، اما مهم این است که دوباره بلند شوی و ادامه بدهی.” این حرفش را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم.

برای روز پدر امسال، تصمیم گرفتم کاری خاص برایش انجام دهم. می‌خواهم یک کارت دست‌ساز درست کنم و رویش بنویسم که چقدر دوستش دارم. همچنین می‌خواهم به مادرم کمک کنم تا یک غذای خوشمزه که پدرم خیلی دوست دارد درست کنیم. البته می‌دانم که او نیازی به هدیه‌های گران‌قیمت ندارد. پدرم همیشه می‌گوید که بهترین هدیه برایش این است که من و خواهرم درس‌هایمان را خوب بخوانیم و انسان‌های خوبی باشیم.

یکی از خاطراتی که همیشه از پدرم در ذهنم مانده، سفر تابستانی به شمال است. در آن سفر، ما همه‌چیز را فراموش کرده بودیم و فقط از کنار هم بودن لذت می‌بردیم. پدرم برایمان قصه می‌گفت و حتی با ما فوتبال بازی کرد. آن لحظه‌ها به من یاد داد که چقدر کنار خانواده بودن مهم است. شاید پدرم نتواند همیشه کنارمان باشد، چون کار زیادی دارد، اما وقتی با ماست، تمام توجهش به ماست و این برایم خیلی ارزشمند است.

پدرها گاهی اوقات کمتر از احساساتشان حرف می‌زنند. مثلاً پدر من همیشه با عمل‌هایش نشان می‌دهد که ما را دوست دارد. وقتی من مریض می‌شوم، او شب‌ها کنارم می‌نشیند و مراقبم است. وقتی چیزی می‌خواهم که شاید برایش سخت باشد تهیه‌اش کند، باز هم تلاش می‌کند تا خواسته‌ام را برآورده کند. گاهی پیش خودم فکر می‌کنم که آیا من هم می‌توانم یک روز مثل او باشم؟ کسی که همیشه به دیگران فکر می‌کند و برای خوشحال کردن خانواده‌اش هر کاری انجام می‌دهد؟

نتیجه: روز پدر به من یادآوری می‌کند که باید بیشتر قدر پدرم را بدانم. او قهرمان زندگی من است، کسی که همیشه پشتم است و به من امید می‌دهد. من می‌خواهم در این روز خاص به او بگویم که چقدر از داشتنش خوشحالم و چقدر دوستش دارم. شاید نتوانم همه زحماتش را جبران کنم، اما می‌توانم به او قول بدهم که همیشه سعی کنم باعث افتخارش باشم.

پدر عزیزم، روزت مبارک! امیدوارم همیشه سالم و خوشحال باشی.

انشا درباره پدر پایه هشتم

با اینکه بهشت زیر پای پدران نیست ولی بدون چشمداشت برای ما تلاش می کنند و برای فراهم کردن نیازهای ما زحمت می کشند. آنها تمام طول روز را برای آسایش ما کار می کنند و به تنهایی بار زندگی را بـه دوش می‌ کشند. به نظر من بهشت زیر پای پدران نیست بلکه در دستان پینه بسته آنها است که بی دریغ برای راحتی ما کوشش می کنند.

بهشت در نگاه پدران اسـت همان نگاهی که از آن فداکاری، از خودگذشتگی و ایثار می بارد. پدران مانند ابر از وجودشان می کاهند و چون بارانی دلنشین بر سرمان می بارند تا اینکه ما مثل بذر از درون خاک جوانه زده و رشد کنیم. آنها مثل چتر بر سر ما هستند تا از گرما محافظت شویم و در زمان تشنگی مانند بارانی آب گوارا را در وجود ما تزریق می‌کنند.

پدران در مواقع سختی اشک نمی ریزند شیون نمی کنند بلکه آرام عرق ریخته و زیر لب آه می کشند. پدران همچون کوهی استوار همیشه برای ما تکیه گاه هستند. همیشه پدران با گذشت بوده و هستند؛ آنها کمر خمیده خود را پشت لبخند پنهان می کنند تا ما غمشان را نبینیم مبادا نارحت شویم.

خلاصه که همیشه پدرها قهرمان زندگی همه ما بچه ها هستند. بیایید مراقب قهرمان های زندگیمان باشیم. آنها برای ما اسطوره هستند. اسطوره های بزرگی کـه در ذهن و قلب ما جایگاه ویژه ای داشته و هرگز از یادمان نمی روند. پدرها فرشته های دلسوزی هستند کـه تنها بال ندارند.

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید