دههٔ فجر انقلاب اسلامی به روزهای ۱۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گفته میشود. هر سال این ایام در مدارس و اماکن مختلف دولتی و غیردولتی جشن گرفته میشود و مردم این روزها را گرامی میدارند. خواندن دکلمههای دهه فجر در این جشنها و دورهمیها فضای مراسم را متناسب با موضوع جشن میکند.
کاربران عزیز برای خوانش دکلمههای دهه فجر به همراه موسیقی میتوانید از مجموعه موسیقی بی کلام برای دکلمه نیز استفاده نمایید.
متن کوتاه و دکلمه دهه فجر
ای ایران! ای سرزمین عشق و امید!
تاریخ در خواب و بیداری،
چشم به راه آمدن مردی بزرگ بود.
امام، آن چراغ روشن دلها،
در روزی سرد و پر از غبار،
با دلی پر از عشق و امید،
به سوی تو بازگشت،
تا بار دیگر روح آزادی را در رگهای تو جاری سازد.
نغمههای انقلاب در کوچهها طنینانداز شد،
صدای گامهای تو،
رعدی بود که آسمان را شکافت،
و دلهای خسته را به شور و شوق واداشت.
چشمانت، آینهای از ایمان و یقین،
چگونه بر تاریکیها نور تاباند،
و دلهای یأسزده را به زندگی بازگرداند.
ای امام، تو نه تنها رهبر ما،
که پدر معنوی این سرزمین بودی.
با هر قدمت،
بذر امید را در دلها کاشتی،
و با کلامت،
آتش عشق را در دلهای سرد روشن کردی.
امروز، ما در سایه تو ایستادهایم،
و یاد تو را در دلهایمان زنده نگه میداریم.
در این دهه فجر،
ما به تو و آرمانهایت سوگند میخوریم،
که همیشه در راه آزادی و استقلال،
پایدار و استوار خواهیم بود.
🎉🎉🎉
“متن دکلمه دهه فجر”
برخیز که فجر انقلاب اسلامی امروز بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد از لطف خدا نقش بر آب است امروز
هواپیمای حامل امام، بر بال فرشتگان نشسته بود و پرواز کنان به دیار یاران می آمد. دیاری که خون هزاران شهید،لاله زارش کرده بود و شهیدان اسلام، پیش پای امام را با پیکرهای گلگونشان گلباران کرده بودند و در آن قدم های رهبر با پلک دیده های منتظران، بوسه باران بود. اما دریغ که جای شهدا خالی بود. جای آنان که با عشق امام سالیانی دراز، غم و درد هجران را به جان خریدند و چه شبهایی را در انتظار دمیدن این صبح و طلوع این خورشید، به صبح آوردند، ولی پس از انتظاری بزرگ و جگرسوز، امام رهایی را ندیدند. یاد تمامی شهیدان، جاودان، و ثمرات خون پاک آن عزیزان، افزون تر باد.
🎉🎉🎉
سلام بر تو ای مطلعِ فجر. ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش آمدی.
خوش آمدی که با آمدنت زنجیرهای سنگی از گردنمان گسیخت، کمرهای خمیده مان راست شد،بر لب های پژمرده مان شکوفه های تبسم نشست، در قلب های سوخته مان گلبوته های عشق و امید رویید و بر گونه های زردمان گلخنده های شادی نمودار شد.
خوش آمدی که با مقدمت، عطر آزادی به جای بوی باروت در فضای میهن اسلامی مان پیچید و قفس ها شکسته شد.
خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهر و دیارمان گریخت.
خوش آمدی ای فجر پیروزی. تو طلوع آزادی وطن، بارش مهتاب، ترانه عشق، نردبان عروجی. مقدمت را گرامی می داریم و پیامت را پاسداری می کنیم.
ای امام خوش آمدی …
🎉🎉🎉
“متن دکلمه دهه فجر”
در دل شبهای تار،
آوای فجر به گوش میرسید،
و در دلهای خسته،
امید به زندگی دوباره میجوشید.
ای امام، تو آمدی،
با چهرهای نورانی و کلامی پر از عشق،
تا درخت آزادی را در سرزمینمان بکاری.
یاد تو،
چون نسیم صبحگاهی بر چهرهها میوزد،
و قلبها را به شوق و شادی وادار میکند.
تو آمدی تا بگویی:
«ای مردم،
به پا خیزید!
آزادی حق شماست،
و ما با هم میتوانیم،
تاریخ را تغییر دهیم.»
در این دهه فجر،
ما به یاد تو،
دست در دست هم،
به سوی آیندهای روشن میرویم.
هر قطرهی خون شهیدان،
هر اشک مادران داغدیده،
همه و همه،
درخت آزادی را آبیاری کردهاند.
امروز،
ما با سرودهای پیروزی،
به تو و آرمانهایت ادای احترام میکنیم.
ای امام،
در قلبهای ما جاودانهای،
و یاد تو،
چون ستارهای در آسمان همیشه درخشان خواهد بود.
🎉🎉🎉
“متن دکلمه دهه فجر”
خيابانها راه افتاده بودند تا رود شوند و به درياى آزادى بپيوندند.
آسمان بر شانه هاى شهر آمده بود تا حس آسمانى بودن، در پرندهها فراگير شود.
پرندهها، عطر پرواز را بر ديوارهاى نقش بسته به خون مى نوشتند.
انسان، از سايههايش فاصله مىگرفت تا آرمان شهر را بيافريند؛
در روزهايى كه بهار به سرنوشت زمستانى زمين فكر مىكرد.
مردى كه شبمان را به روز رساند..
آن روز، تمام دنيا به فرودگاه مهرآباد ختم مى شد.
انگار دنيا مىخواست دوباره متولد شود!
قدم كه بر پله هاى آمدن گذاشته
پرواز بر شانه هاى ما نشست و عطر لبخندهاى ما
درختان را از پشت ديوارهاى برفى صدا زد.
درختان، سر از پشت زمستان برآوردند و شكوفهها، به بهار لبخند زدند تا زمستان، بودن خويش را فراموش كند.
با هر قطره خونى، شكوفه سيبى به زندگى لبخند زد و بهار، به باغچه ها رسيد.
كسى آمد تا جهان را تقسيم كند.
كسى آمد، تا آينه ها را تقسيم كند و شب را به روز برساند و چراغهاى اميد را در دل همه شبهاى تنهايى روشن كند.
كسى آمد كه چشمهايش روشنى دلهايمان بود.
🎉🎉🎉
دنيا در هزاره بدبختىهايش رها شده بود.
تاريكى، پا از گليم خويش فراتر نهاده بود و قلب انسانهاى تكيه داده به سايه گندم را استخدام مىكرد.
دريا در صحن آب و در غربتى محض، درد مىكشيد و تلاطم امواج محبت، بر دوش خاطرهها تشييع مىشد.
شب، خورشيد آزادى را احاطه كرده بود و آرزوى صلح، در دلهاى زلال مردم جارى بود.
باد، به يك بار تقويم سرنوشت را به هم زد.
لحظهها در سكوت مظلوميتشان لبخند زدند و بلوغ پنجرههاى سبز باغ را جشن گرفتند.
دقيقههاى نوجوان انقلاب، قسم ياد كردند تا روزهاى خاكسترى دنيا را به ابديت بسپارند.
سوگند خوردند كه روى پاى غيرتشان بايستند و طاغوت و استكبار را عزادار باور پليدشان كنند.
سوگند خوردند كه داغهاى كمرشكن و زخمهاى بىمرهم را التيام بخشند، مشق همت و اتحاد را در مسير ماه جارى كنند و از خُم ولايت، سيراب گردند.
سوگند خوردند تا باورهاشان بيمه نشده، بىگدار به آب نزنند.
سوگند خوردند تا در سايه ايمان شعلهور و رهبرشان، تكليف تمام شمعهاى زمانه را روشن كنند.
صبح، با كولهبارى از نفسهاى سپيد، دميد. ستارها، پنهان شدند و خورشيد، سوار بر سرير شعر، ظهور كرد.
باران، دامن گلهاى نوشكفته وجود را تكان داد و سبد سعادت را به دستشان هديه كرد.
ضريب نفسهاى صبح، با ضربان قلب عالم درآميخت و فرياد زد…
🎉🎉🎉
“متن دکلمه دهه فجر”
ای روزهای پر از شگفتی،
ای فجر آزادی،
زمانی که گلهای امید در دلها شکفتند.
امام، تو آمدی،
و با خود،
نسیم تازهای از آزادی را به ارمغان آوردی.
در آن روز تاریخی،
صدای تو،
چون طنین زنگ آزادی،
در گوشهایمان طنینانداز شد.
ما،
با دلهای پر از عشق و امید،
به استقبال تو آمدیم،
تا بار دیگر بر سرزمینمان،
پرچم آزادی را برافرازیم.
تو با کلامت،
دلهای خسته را زنده کردی،
و ما را به ایستادگی و مقاومت دعوت کردی.
در این دهه فجر،
یاد تو در دلهایمان زنده است،
و ما با سرودهای پیروزی،
به تو ادای احترام میکنیم.
ای امام،
تو همچون ستارهای در آسمان،
بر دلهای ما میدرخشی،
و یاد تو،
چون نغمهای دلنشین،
همیشه در گوشهایمان خواهد ماند.
🎉🎉🎉
اينك، برخيزيد اى شهيدان راه خدا؛ باغبان سبز عاطفه، براى دوباره روييدن دانه سرخ وجودتان، به ديدار آمده است.
برخيزيد كه ذوالفقار عدالت، در دست فرزند على است!
امروز، پرچم سه رنگ وطن، با نام سبز روح الله آغاز مىشود
و با سپيدى صبح آزادى و سرخى خون عدالت خواهان، در مىآميزد تا بر قلّههاى رفيع شرافت و صداقت سرزمينمان برافراشته شود.
مبارك باد طلوع فجر، در گلزار وطن.
آن روز، پرنده آهنين، حامل فرشتهاى بود كه بر فرودگاه چشمان منتظرانش مىنشست
و جادهها، شاخه شاخه گل در مسيرش مىريختند تا باغبان بازگشته از سفر را استقبال كنند.
گلها، اشارهاى سرخ بود براى رسيدن او به بهشت زهرا؛
آنجا كه جوانان عاشق، قطعه به قطعه عشق خود را با نام و تاريخ شهادت، بر مزار پاكشان امضا كرده بودند.
و سرانجام، روح خدا بر بلنداى سخن خويش، اشتياق ديدار را به اوج تماشا رساند.
آن روز، زنگ اول مدرسهاى بود كه استاد عشق با درس «اللّه اكبر»، تمام مسير را خلاصه مىكرد.
🎉🎉🎉
“متن دکلمه دهه فجر”
هر چند تأخیر داشت؛ امّا میآمد!
میآمد، از پسِ سالها انتظار تا در زمستان، بهار «صلوات» را بر لبها بنشاند! میآمد تا با التجا به تبار معصومش علیهالسلام ، نویدبخشِ استقرار احکام الهی شود! میآمد تا لبخندهای خاموش را به روشنی «آزادی» فرا بخواند!
میآمد تا برای واپسین روزِ «انتظار»، «احترام به طلوع خورشید» را به امّت خویش بیاموزد! میآمد تا نگاه پیر و جوان را به گلدستهای نیایش، آشنا کند!
میآمد تا مفهوم «استقلال و آزادی» را در مکتب «جمهوری اسلامی» معنا کند!
میآمد تا مکتب «شهادت» را به نقطه نقطه این جهان عصیان زده، بشناساند!
میآمد تا از اقیانوس «فقه آل اللّه علیهالسلام » جویباری به مردابهای خود باوری بگشاید!
میآمد تا اولین «بزرگراه انتظار» را در جهان، به نام نامیِ «حضرت ولی عصر(عج)» افتتاح نماید!
میآمد تا پرده از چهره «نفاق و استکبار» توأمان بردارد!
میآمد تا نگاه دوربینهای جهان را به «قلب تپنده جهان اسلام» معطوف کند!
میآمد تا نامش، عطر صلوات بر پیامبر رحمت صلیاللهعلیهوآله را در فضای دلها بپراکند
میآمد تا دلها با چهره زیبا و روحانیاش الفت بگیرند و نامش را هم وزن «تکبیر»، بر زبان بیاورند! میآمد تا کفّار به عظمت «اسلام» ایمان بیاورند و به نام و مرام «رهبرانش» احترام بگذارند!
میآمد تا نوای مظلومیّتِ «تشیّع» را بر بام جهان، به فریاد عزّت و آزادگی بدل کند!
میآمد تا بشارتی بر ظهورِ «فرزند راستین عدالت» منجی شب زدگان جهان، «حضرت حجة بن الحسن عسکری(عج)» باشد! و با پشتیبانی حضرت، تمام ظواهر استکبار و قدرت پوشالیاش را به تمسخر گیرد!
میآمد تا از ایران تا لبنان، از لبنان تا بوسنی، از بوسنی تا اریتره و یمن و افغانستان، … احیاگر تعالیم ناب نبوی صلیاللهعلیهوآله در اندیشهای زلال علوی علیهالسلام باشد!
میآمد تا فریاد مظلومیّت «نهج البلاغه» را، و زلال نیایشهای «صحیفه» را، همراه با عظمت آسمانیِ کلام وحی «قرآن»، به گوش تمام جهانیان برساند!
میآمد تا فراخوان و همایش «وحدت اسلامی» را با درایت «موسوی»اش، رهبری کند!
میآمد تا نام «روح اللّه موسوی الخمینی» را تاریخ جهان، برای همیشه به حافظه بسپارد!
روح ملکوتیاش قرین درود و سلام باد و راه گرانسنگش، آلوده به ناراستیها مباد!
🎉🎉🎉
کسی آمد تا جهان را تقسیم کند. کسی آمد، تا آینه ها را تقسیم کند و شب را به روز برساند و چراغهای امید را در دل همه شبهای تنهایی روشن کند. کسی آمد که چشمهایش روشنی دلهایمان بود
هنوز هم صدای جاویدان او در سراسر تاریخ به گوش میرسد. هنوز هم قامتش، به بلندای آسمان حقیقت است و در عشق و تکریم والایی ها، به صلابت صخره ها میماند و به عظمت کوهساران.
امام را میگویم؛ مردی که کران تا کران حیات را از تحرک و مبارزه و فریاد برضد استعمارگران، سرشار ساخت. فرزانه ای که نمونه مجسّم شجاعت و بی باکی بود. او که از هیچ قدرتی جز خداوند باک نداشت و در برابر هیچ گردن کشی سر فرود نیاورد.
راستی، کدام تصویرگر میتواند جَبین پاک آن بزرگمرد را به تصویر درآورد؟ کدام شاعر میتواند قصیده سرای آن ستم سوز و سپیده آفرین باشد؟ کدام نویسنده میتواند حکایت گر شورآفرینی ها و ایمان گستری های آن والامقام باشد؟ دهه مبارک فجر، بر نایب آن فجرآفرین و امت خداجوی ایران مبارک باد.
🎉🎉🎉
“متن دکلمه دهه فجر”
ماندن
واماندن است؛
و رفتن، رسيدن…
او آمد و اين را به ما گفت و خود ـ موسى وار ـ بر شبزدگان كوه طور، برآشفت. عصايى در مشت و كولهبار دين و دانش، بر پشت.
زمين، شوق و شورى ديگر گرفت و زمان، با فغان عندليبان، نغمهاى از سر.
انفجار تاريخ؛ زلال خون پاك خاكيان و ترنّم قصيدههاى حنجرههاى افلاكيان،
در بيشههاى پريشان بىباران اقليم شب گساران!
گيوِ زمان، طلسم بسته ديوان روزگاران را شكست.
از آسمان نگاهش هزار هزار ستاره در گلشن فردا نشست.
رُخَش چونان هور و پيامش زلالتر از نور.
زمان رسيد و دستهايى از جنس آسمان بر زخمهاى كهنه شهر شب، عطر مرهم نشانيد.
سرودِ سبز رود را به كف بادِ صبا نهاد و نويد شكفتن را در سرزمين شقايق گونِ شاهدان، سر داد.
آن مهربان آفتاب را گفت و آب و آينه را؛ و مسيحاتر از مسيح، همدوش موسى، خروش نيل را بر پيكر فرعونيان آشفت.
و زَمهريرِ بهمنِ پيروز، بهاران شد؛ بوستان. عطرِ سحر، شميم رهايى، روح خدايى، بوى خوش آشنايى و… همه را، تنها داشت.
به خشكسالى مجال ندهيم!
زمان رسيد. بغض آسمان تركيد و زمين، فرياد هستى را شنيد.
خورشيد در ميهمانى ماهترين همسايه اسفند، جامه گلگون شكوه و شعور پوشيد.
آفتاب تابيد و از قلب هر شهيد، درختى روييد.
شرممان باد، اگر چون ابرها نباريم؛
اگر بگذاريم شاخهاى ـ تنها ـ عريان بماند؛
و در پهنه خاكِ خوب خدا،
حتى يك بيابان،
ما را به خشكسالى بخواند!
امام! هميشه در خاطر مايى
🎉🎉🎉
این روزها، روزهایی ماندگار و فراموش ناشدنی در تاریخ ملت بزرگ ماست، روزهای پیروزی انقلاب اسلامی است؛
انقلابی که رساترین فریاد تاریخ، یعنی امام امت، آن را رهبری کرد و به فرجام رساند و برای حفظ آن، با تمام وجود تلاش کرد.
انقلابی که مبتنی بر بینش عمیق توحیدی و الهام گرفته از انقلاب سرخ عاشورای حسینی بود، که در آن عده ای قلیل،
با اعتقادی وسیع و راسخ، نیروهای کفر و باطل را شکست دادند و چشم قدرتمندان را خیره ساختند.
با پای گذاردن در دایره معنویت و ایثار و شهادت بود که فرزانگان خاک، از این سرزمین پاک، به سوی افلاک، پر گشودند و تا نهایت تاریخ جاودانه شدند.
یاد تمامی شهیدان انقلاب اسلامی همیشه سبز باد.
🎉🎉🎉
شب در عمق لحظه ها، ریشه دوانده بود و تا افق های دور، جز سیاهی، رنگ دیگری دیده نمیشد.
چشمها، به تاریکی عادت کرده بودند و هیچ نگاهی، صادقانه به جستجوی نور، برنمی خاست.
جرأت گشودنِ حتّی یک روزنه کوچک، در ذهنِ دستها، جاری نبود. پنجره ها، میلی به تماشا نداشتند و زیبایی ها، چنگی به دل نمیزدند؛
چرا که دیدنِ زیبایی در قفس، زیبا نیست. در چارسوی باور شهر ـ تا جایی که چشم کار می کرد ـ تنها حضور یک فصل می وزید؛
آن هم زمستان بود. قلب ها به لحظه انجماد نزدیک بودند و جرقّه هیچ اندیشه ای، ذوبشان نمی کرد.
🎉🎉🎉
“متن دکلمه دهه فجر”
شهر، قلمرو شب بود و سلطنت، از آنِ تاریکی؛
و در این میان، «انسان» ـ این موجود زجر کشیده تاریخ ـ با ناامیدی، سرنوشتِ تلخِ خود را می نگریست.
زندانها، از حضورِ پیروان سپیده، لبریز بود.
ناگهان، ورق برگشت، صدای قدم های نور، در دهلیزهایِ تنگ و تاریکِ زمان پیچید و از طنین استوارش، پشتِ شب لرزید.
«خورشید»، با تمام عظمتش ـ از پشتِ ابرهایِ تیره روزگار ـ طلوع کرد؛
آمد و به یک چشم بر هم زدنی، طومار عمرِ چندین هزار ساله «شب» را، مچاله کرد، روح زمستان را به زنجیر کشید و در تقویم زمانه، نامِ «بهار» را نوشت.
خورشید تابید و سِحر کلامش، گرم و نافذ، در دل و جانِ شهر، نفوذ کرد و طلسمِ تسخیرناپذیر پنجره ها را حس کرد؛
آمد و نگاهِ مهربانش را ـ عادلانه ـ با تمام شهر، قسمت کرد.
🎉🎉🎉
میدانم، آری میدانم؛
آن روز، پنجرهها برای آشتی با صبح، نفس تازه کشیدند.
آن روز، ک خوبیها به صلیب کشیده شده بود و خون از پنجه استعمار چکّه میکرد و قفس، تنها جایگاه پرندگان بود؛ چون نغمه آزادی سرداده بودند.
میدانم، همان دقایقی که گوشها به ضبط صوت چسبیده بودند، تا نوای باران را که چکهچکه میکرد و پلیدیها را میشست، بشنوند.
چه شوری داشت، چه بلوایی شده بود و چه غوغایی میکرد؛ تکاپوی خفته که بیدار شده بود و دستانی که زانوی غم بغل گرفته بودند؛ حالا مشت شده بود.
تندتند ورق بود که بر سینه دیوار میچسبید: «آزادی…». و بطری بود که بمب میشد و حالا «شاهِ معکوسِ» روی دیوارها، تمام حشمت ۲۵۰۰ ساله را زمین میریخت.
آن روز کودک بود که رهِ مردان خدا میپیمود و یک شبه مرد میشد؛ مردی که در کوچه پس کوچههای شهر، نوک سلاحها در انتظار سینه پر تپشش کمین کرده بود.
پیرزن کنج حلبیآباد، دیگر از شاه سخن نمیگفت، سراغ از «آقا» میگرفت. میدانم؛ آری خوب میدانم شهدا، کف خیابان نماندند؛ دستانی آنها را بالا برد؛ اصلاً شهدا هیچوقت زمین نمیمانند.
و میدانم سیب معطر آزادی در دست من است، من دانه سیب خواهم کاشت و درختی از نو خواهم رویاند.
آه، من تو را گم نخواهم کرد، «من همان دبستانیای هستم که به من چشم امید بسته بودی.»
من تو را گم نخواهم کرد هرگز، هرگز
🎉🎉🎉
“متن دکلمه دهه فجر”
اینک، آغوش گشودهایم تا به استقبال فجر آفرین بی بدیل نهضت برویم؛
مردی که وارث رسالت بود و مفسر راستین ولایت؛ حضورش قصیدهی بلند آزادی بود و شعر زیبای معرفت؛
سخنش، مرهمی بر دلهای دردمندِ عاشق بود و پیکانی بر قلب ستم پیشگان؛
قلمش، ذوالفقاری بود بر فرق نفاق و کفر؛ و گام هایش، استوار بود و بت شکن.
از تلالو نگاهش، امید شکوفه میزد و آرزو بال و پر میگشود.
امام، خورشید زادی بود که از نَفَسش سپیده میتراوید و از کلامش نور زندگانی میبارید؛
مردی که در قنوتش، قنات بزرگواری جاری بود.
«دههی فجر»، تجلی شکوهمند حماسه و سرافرازی ملتی است که در عصر اسارت انسان و در روزگار قحطی انسانیت،
صفحهای زرین در تاریخ حیات طیبه آدمی گشود و صلای خداخواهی، معنویت، آزادی، استقلال و اسلام خواهی را در گوش جان جهانیان طنین انداز کرد.
«دههی فجر»، یاد آور روزی است که آن سوار سرافراز از راه رسید و در حالی که پرچم هماره پیروز ولایت را به دست داشت، عرصهی زمین و زمان را نور باران کرد. به راستی!
او از دیار ایمان و یقین آمده بود؛ تا به حکومت ظلم و ظلمت پایان دهد.
روح خدا که قامت بر افراشتهی ولایت بود، لباس عزت و کرامت، بر اندام موزون ولایت پوشاند.
سلام خدا بر آن روح ریحان، خمینی بزرگ که همه عزت و کرامتش از خدا بود.
🎉🎉🎉
امـام آمـد و چون خون در رگهایمان جاری شد. امـام آمـد و بهسان نور، شب تارمان را روشنایی داد. امـام آمد و چـون روح به کالبد مردهمان، حیاتی دوبـاره بخشید.
امام آمد و زمستانمان را بهــاری جـاودانه کرد. امـام آمد و فجر آورد و در دسـتان پرنورش استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را به ارمغان آورد.
وقتی بهمن پنجاه و هفت رسید، روزها به شتاب از پی آمدند و فرصتی برای تیرگی باقی نگذاشتند؛ چنان که شبها فانوس فریادهای «الله اکبر» بر بام سرنوشت این ملت، درخششی دو چندان یافت. هنوز بهمن به نیمهی خود نرسیده بود که فرشته موعود انقلاب در آسمان خدایی کشور بال گشود و عطر کلامش جان فرزندان ملت را حیات دوبارهای بخشید. امام آمد و انقلاب به لبخند پیروزی دل سپرد و دهه فجر، شکوه جاودانهاش به رخ طاغوتیان کشید. خداوند متعال با دستهای روحاللهی خود به یاری ما آمد. خورشید در جشنی بیغروب بر بام روشن جهان ایستاده بود و تولد جمهوری گل محمدی را، نظاره میکرد.
هلهله پیروزی در گوش خانهها و خیابانها پیچید و عطر گلاب و صلوات، جان عاشقان را سرمست کرد و صمیمیترین فصل زندگی ما در بهمن آغاز شد و در سایهسار خورشیدیترین مرد قرن با بارگاه تفضل و رحمتالهی راه یافتیم و جشن روشن آزادی را به برکت این عطیه الهی، به تماشا ایستادیم.
خوش آمدى «روح الله»!