ابوالحسن موسی بن جعفر (علیهالسّلام) (۱۲۸-۱۸۳ق)، ملقب به کاظم، عبد صالح و باب الحوائج، امام هفتم از ائمه اثنیعشر (علیهمالسّلام) و نهمین معصوم از چهارده معصوم (علیهمالسّلام) است.
آن حضرت بعد از چندین بار زندان شدنی به دست خلفای عباسی، آخرالامر به دستور هارون عباسی در زندان مسموم و به شهادت رسید و در مقابر قریش بغداد دفن گردید که امروزه به حرم کاظمین در شهر کاظمین مشهور است. فرا رسیدن بیست و پنجمین روز از ماه رجب و سالروز شهادت هفتمین آفتاب تابناک امامت و ولایت امام کاظم (ع) بر تمامی شیعیان تسلیت باد.
متن روضه امام کاظم (ع)
۱. محمدرضا طاهری
پخشکننده صوتتو موسایی اگر حتی نیندازی عصا را هم
به زندان رفتی و گردن گرفتی جرم ما را هم
تو، در بندی ولیکن اختیار دهر را داری
به دست بسته ات داده خدا ارض و سما را هم
تو که دست جوان مست را در کوچه میگیری
*تا آقا رو دید روشو برگردوند به سمت دیگه
خجالت کشید..حضرت فرمود: در هر حالی روتو از ما بر نگردون..*
تو که دست جوان مست را در کوچه می گیری
توقع می رود آقا بگیری دست ما را
در این دنیا که تشخیص مسیر زندگی سخت است
خدا را شکر افتاده به دست آشنا راهم
بابا مگه هر کسی میتونه تو مسیر این خانواده باشه اصلاً مگر دلی میتونه عاشق موسی بن جعفر باشه باید مادر خوب تربیتت کرده باشه.. باید یه عمر سفرههای موسی بن جعفر و تو خونت دیده باشی
هر موقع گرفتار میشد میگفت سریع سفره موسی بن جعفر بنداز آقا زود گره مو باز کن*
دعاهایی که بالا رفته از دست شما رفته و این یعنی که میگیری شما دست دعا را هم
شفا را غالباً از سفره ات بردن مادرها که تحت الامر نان سفره ات کردی شفا را
*چه خبره امشب تو حرم موسی بن جعفر
آی اونایی که گرفتاریهای خودتون رو
دارین حتی روتون نمیشه به عزیزترین کستون هم بگید امشب به آقاتون موسی بن جعفر بگید..*
زن بدکاره را صبوح و قدوس تو عابد کرد
مسلمان میکنی با دست بسته بی حیا را هم
*گفت برم سر بزنم، ببینم این زن بد کاره تونسته حضرتو آزار روحی بده. اومد نگاه کرد دید آقا رو به قبله رو خاکا افتاده هی صدا میزنه “صبوح قدوس رب الملائکة و الروح” دیدم این زن بدکاره هم پشت سر حضرت رو خاکا افتاده هی می گه العفو العفو العفو.. برا شما کار نشد نداره آقا جان درسته آلودهام درسته خطاکارم اما یه عمری سر سفره ی جد شما بودم آقاجون*
غریبه چهارده سال است که کت بسته میخوانی
نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را عشا را هم
*نه فقط تو غل و زنجیر نماز میخوند نانجیب گاهی وقتا با تازیانه سر نمازم آقارو میزد.. آقای شجاعی رحمت الله علیه میگفت: اومد هارون الرشیده ملعون در عالم رویا ظاهراً رسول خدا رو دید حضرت فرمود: چرا انقدر داری پسر ما را اذیت وآزار میکنی؟ زندان بان و گفت اومد سندی بن شاهک یهودی لعنت خدا بر اینها که نسلشون الان دارن ظلم میکنند. گفت چیکار داری میکنی؟ خیلی داری پسر فاطمه رو اذیت و آزار میکنه.. این فکر کرد حضرت از تو زندان یکیو فرستاده رفته شکایت کرده تو راه که میومد گفت می دونم باهات چیکار بکنم. شکایت منو میکنی.. ایشون میگفت حضرت مشغول نماز بود اینقدر براتون بگم نماز آقا بدون رکوع بود ..*
چه بیرحمانه زندانبان شکسته در دل
زندان
به مانند غرورم استخوان پا را هم
“السّلامُ علی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ” این واژه ی مرضوض و کلمه مرضوض رو دو جای دیگه هم به کار بردن یکی برای مادر سادات اون موقعی که نانجیب با افتخار نوشت وقتی صدا نفس کشیدناشو می شنیدم چنان با لگد به در زدم صدای شکسته شدن استخوانهای پهلو میومد..یه جای دیگه هم نوشتن یه عده با افتخار اومدن تو مجلس عبیدالله ملعون با افتخار گفتن”نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ”
ما بودیم اسبامونو نعل تازه زدیم استخوانهای سینه ی حسین کوبیده شد..
آقا تو را با تازیانه میزنند با اینکه میدانند
شفاعت میکنی فردای محشر انبیا را هم
چنان با ساق پای تو غل و زنجیر ممزوجن
که با سختی جدا کردن از زخمت عبا را هم
عبا گفتیم و یاد جد عریان تو افتادیم
*آخ بمیرم قربون اون آقایی که غارتگرا ریختن تو گودال نه تنها عبا رو بردن پیراهن از تن بیرون آوردن..*
عبا گفتیمو جد عریان تو افتادیم
غم عریانش سوزاند حتی بوریا را هم
تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده
به روی پهلوی تو چند جای پا مانده
آقا کمی اگر غل و زنجیرها امان بدهند
صدا هنوز در این اشک بی صدا مانده
دوباره روضه ی جانسوز پنج تن داری
بخوان که روضه ی مکشوفه کربلا مانده
صلی الله علیک یا اباعبدالله
بخوان که شمر نشسته به سینه ای خسته
اگر چه سینه شکسته ولی صدا مانده
* آخرین صداش داره التماس میکنه
به التماس صدای حسین یا زینب
برو حرم که غم گوشواره ها
*شنیدید بدن حضرت رو با بی احترامی
چهار تا غلام روی تخته ی پاره گذاشتن
یا زهرا نوشتن از یه طرف پاهای حضرت آویزانه سادات منو ببخشید..از یه طرف سر حضرت ازروی زمین یه نفر داد میزنه “هذا امام الرفضه”…اما شیعیان باخبر شدن خودشونو رسوندن نوشتن هفت تا کفن قیمتی آوردن به یه روایتی میگن بدن حضرت آوردن میان بازار.. الانم بری سراغ بگیری کنار حرم آقامون جواد الائمه علیه السلام و کنار حرم آقامون موسی بن جعفر بگو صبح الریاحین با دست نشونت میدن این اسم از اون موقعی بر این بازار گذاشته شد که اومدن دسته دسته اینقدر گل روی بدن ریختن بدنو میخواستن بیرون بیارن هی گل ها رو کنار زدن.. من یه بدنی رو میشناسم وقتی عمه ی سادات اومد کنارش نشست هی سنگا رو کنار می زد هی نیزه شکسته ها رو کنار می زد هی شمشیر شکسته ها رو کنار می زد حسین حسین حسین*
*کار داری با حضرت؟ دست گداییتو بالا بیار حسین حسین حسین..*
یافت آن گل را ولی بی سر شده
پاره پاره پیکری، پرپر شده
گفت آیا یوسف زهرا تویی
آنکه من گم کردهام، آیا تویی
“یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری”
۲. حاج محمود کریمی
پخشکننده صوتبا گریه و آهِ دمادم مینویسم
در ذیلِ مُصحف، شرح ماتم مینویسم
اندوه را با جوهر غم مینویسم
این روضه را مثل محرم مینویسم
کوچه به کوچه، مجلس ماتم گرفتند
کرّوبیان با روضهخوانها، دَم گرفتند
آیاتِ قرآن، حضرت موسی بن جعفر
تسبیحِ ایمان، حضرت موسی بن جعفر
آقایِ باران، حضرت موسی بن جعفر
دردی و درمان حضرت موسی بن جعفر
لبتشنهٔ عشقِ توام، باران عطا کن
از دردمندانِ توام، درمان عطا کن
نورِ چراغِ شامِ تارِ مردم ما
بوی دلانگیزِ بهارِ مردم ما
بودی همیشه در کنار مردم ما
خیلی گره خورده از کار مردم ما
گرچه گرفتاریم یا باب الحوائج
امّا تو را داریم یا باب الحوائج
جز ذکرِ اللّهِ لبت، بِسمی نداریم
شیرینتر از نامِ شما، اسمی نداریم
با حِرز تو از صد بلا، قِسمی نداریم
ما ترس از بیماریِ جسمی نداریم
بیماری ما زندگی منهایِ روضهست
راهِ علاج ما دو قطره چایِ روضهست
چشم مرا تر کن زمانِ ربّناها
لطفاً نگاهم کن میان این گداها
پیچیده در هفت آسمانها این صداها
یا فاطمهمعصومهها و یا رضاها
این خاک شد ایرانِ این خواهرْ برادر
جانِ همه قربانِ این خواهرْ برادر
دریای رحمت، ما به موجَت خو گرفتیم
از هر کسی جز خاندانت رو گرفتیم
در اوج بیماری ز تو دارو گرفتیم
ما نسخه را از ضامن آهو گرفتیم
صحن رضا جان شما دارالشفا شد
پای ضریحش نطقِ طفلِ لال، وا شد
موسای طورِ غم، عصایت را شکستند
*ما، بزرگ شدهٔ سفره موسی بن جعفر و سفرهٔ اُمّ البنینیم، خدا رحمت کنه پدر مادرامون را*
موسای طورِ غم، عصایت را شکستند
با زَجرِ تو قلب رضایت را شکستند
نامردها دستِ دعایت را شکستند
زیر لگدها، ساق پایت را شکستند
چیزی برای تو بجز ماتم نمانده
نایِ مناجاتی برایت هم نمانده
شیعه، هنوز از غُصه ات تشویش دارد
داغ تو را در سینه بیش از پیش دارد
سِندیِ ملعون، بد زبانش نیش دارد
روی لبش، دشنامِ قوم و خویش دارد
داغِ حسن در کنج زندان میچشیدی
با ذکر مادر، درد پهلو میکشیدی
در این قفس، بال و پری دیدم، ندیدم
جز روضه چیزِ دیگری دیدم، ندیدم
زیر عبایت، پیکری دیدم، ندیدم
جز استخوانِ لاغری دیدم، ندیدم
داغ تو ما را کُشت ای فرزند زهرا
عجّل وفاتی خواندهای مانند زهرا
با جوهرِ خون، نامهات توقیع گردید
اندوه تو در روزها توزیع گردید
آیه به آیه سورهات تقطیع گردید
بر تختِ پاره پیکرت تشییع گردید
با اینهمه تو بی کفن ماندی؟ نماندی
آقا! بدون پیراهن ماندی؟ نماندی
۳. سید مجید بنی فاطمه
پخشکننده صوتزیر سنگینی زنجیر؛ سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده
میشود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بس که شلاق به جان کمرش افتاده
آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد
چقدر لخته ی خون دو رو برش افتاده
گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد
چند تاری مژه از پلک ترش افتاده
هرکس ایام کهنسالی عصا میخواهد
پسرش نیست ببیند پدرش افتاده
آن که از کودکیش مورد حرمت بوده ست
سر پیری به چه جایی گذرش افتاده !
به جراحات تنش ربط ندارد اشکش
حتم دارم که به یاد پسرش افتاده
*جلو زندان جمع شدن شیعیان دوره ی موسی بن جعفر زیاد بودن. انقدر خوشحال بودن گفتن موسی بن جعفر داره آزاد میشه همه جمع شدن یک عده ای میگفتن اگه آقا رو ببینیم دست و پاشو میبوسیم. یکی میگفت اگه آقامو ببینم میگم آقا مادرم آرزو داشت ببیندت هرروز سر سفره میگفت ان شاءالله آقامون آزاد بشه ولی عمرش کفاف نداده ..یکی میگفت اگه آقامو ببینم میگم من بچگیام یبار دیدمت آرزو داشتم ببینمت..هیشکی حرف نمیزد همه تو خودشون بودن چشما به یکجا فقط دوخته شده بود اونم در زندانه یوقت دیدن لنگه های در زندان داره باز میشه شیعیان صلوات فرستادن همه بلند شدن گفتن الان آقامون و میبینیم اما نمیدونم چی دیدن.. از جلو جمعیت صدا ناله اومد دیدن چهارتا حمال زیر یک لنگه ی دری رو گرفتن هی میگن “هذا اِمامُ الرّافِضَهِ” گفت: سلام من بر آن بدنی که سرش از لنگه ی در آویزون بود .خدا موسی بن جعفر چهارده سال زندان بوده همچنان سنگینی میکنه
حضرت صورتش لاغر شده عبا رو کنار زد دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پا آقاست..ای حسینیا!شیعیان کفن آوردن تاریخ میگه هفت تا کفن قیمتی فرستادن گفتن آقامون و باید بهترین کفن و براش ببریم شیعیان اومدن بهترین تشییع جنازه
ای حسینیا خبر داری کربلا .. امام رضا وقتی اومد شیعیان دورش و گرفتن آقاجان خدا صبر ت بده بدن بابا رو دید تازیانه خورده است زخمیه ، لاغره اما بالاخره بابا رو دید و شناخت اما من بمیرم برا اون دختری که همچین که وارد گودال شد دید عمه داره گریه میکنه گفت: عمه بلند شو این بدن کیه براش داری زار میزنی؟ صدا زد عمه جان این بدن بی سر باباته یه کاری کردن دختر بابا رو نشناخت ..*
۴. حاج مهدی رسولی
پخشکننده صوتتوکاظمین آقا حاجتم و داده
مرغ دلم امشب توپنجره فولاده
چه حرمی ،چه گنبدی
حس می کنی، تو مشهدی
آهسته گذاريد روي تخته تنش را
تا ميخ اذيّت نكند پيرهنش را
اصلاً بگذاريد رويِ خاک بماند
زشت است بيارند غلامان بدنش را
اين ساق به هم ريخته كِتمان شدنی نيست
ديدند روی تختهی در، تا شدنش را
اين مرد الهی مگر اولاد ندارد
بُردند چرا مثل غريبان بدنش را
این مرد نگهبان که هیچ حیا ندارد
بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را
*شیعیان آمدن در جسر بغداد بدن مبارک رو تحویل گرفتن..میگن میخواستن تحویل ندن شمشیر کشیدن بدن رو تحویل گرفتن.
توجسر بغداد انقدَر گل ریختن روی این بدن..شیعیان فهمیدن موسی بن جعفر کفن نداره..جمع شدن بدن مبارک رو تو هفت تا کفن پیچیدن…*
اين هفت كفن روضهِ گودالِ حسين است
ای كاش نيارند برايش كَفَنش را
دولانور علی قیزی مقتلی
قان ایچنده بیر بدن آختارور
یولون اوسته قافله لنگ اولوب
باجی قارداشا کفن آختارور
«چادر میندازم روپیکرت…»
نه پيرهنی داشت حسين نه كفنی داشت
مديون حصيرند مرتب شدنش را
*امام زین العابدین اطراف رو نگاه کرد کفن پیدا نکرد..اومد تو خیمه های ویران شده یه کهنه حصیر افتاده بود..زین العابدین حصیر و کشید آورد به زحمت از زیر بدن متلاشی شده ابی عبدالله رد کرد..*
۵. میثم مطیعی
پخشکننده صوتوقتی آقا به شهادت رسید. این باب الحوائج را روی تخته پاره گذاشتند. یه وقت در زندان باز شد چهار غلام سیاه اطراف این تخته پاره رو گرفتند.. شیخ صدوق نقل کرده.. یه وقت صدا زدند:”هذا اِمامُ الرّافِضَهِ” گفتند این امام رافضیاست. بی احترامی کردند. جنازه رو گذاشتند رو زمین گفتندهرکی میخواد امامش رو ببینه، بیاد ببینه. این جنازه که ازش چیزی نمونده.
تو زیارتنامه حضرت میخونیم..”السَّلام عَلَی ذی السّاقِ الْمَرْضُوض بِحِلَقِ الْقُیُودِ،”….یعنی سلام خدا بر اون آقایی که از شدّت غل و زنجیرِ جامعه ساق پاش له شده بود. آقای ما رو با این وضع از زندان بیرون آوردند به آقا خیلی سخت گذشته بود…
اینقدر این زندان سخت گذشت شیخ صدوق نوشته در زندان دعا میکرد، نماز میخوند، رو به قبله “يا سيّدي نجّني من حبس هارون و خلّصني من يده ” خدامنو خلاص کن… حالا امام کاظم رو آوردن با این وضعیت از زندان بیرون خبر به گوش سلیمان عموی هارون الرشید رسید. دید سر و صدا شده، غوغا شده، خیابونا شلوغ شده، چه خبر شده؟ موسی ابن جعفر رو آوردند. به غلاما و اطرافیانش دستور داد برید جنازه رو از دستشون بگیرید. حتی اگر شده با زور،جنازه رو گرفتند، بی احترامی اونا رو مقابله کرد و جواب داد بلند صدا زدند. هر کی میخواد این آقای پاکیزه ومطهر رو ببینه بیاد بیرون شهر شلوغ شد تشییع جنازه شد. همه دنبال جنازه ی موسی ابن جعفر راه افتادند.. راوی میگه خودِ سلیمان گریبان پاره کرد پشت سرِ جنازه به سرو سینه می زد…
ابی عبدالله کربلا تشیع جنازه شد؟نه… زینب از خیمه ها بیرون آمد. راوی میگه زینب اومد کنار قتلگاه با یه صدای پر از حزنی، با یه قلب پر از دردی صدا زد… وامحمدا… آی حسین
۶. محمدرضا بذری
پخشکننده صوتناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم
*حضرت رو وقتی به زندان بردن میگفت خدایا ممنونم ازت، یه جای خلوتی پیدا شده باهات مناجات کنم، درد دل کنم، اما این زندان آخر این یهودی چه بر سر آقا آورد، هر زندانی که حضرت میرفت زندانبانو تحت تأثیر قرار میداد، گفتن یه حرامزاده رو بفرستن یه یهودی رو بفرستن، آقا رو اذیت کنه، من نمیدونم چه بلایی سر آقا آورد، که سر به سجده میذاشت میگفت: “یا مُخَلِّصَ الشَّجَر مِن بَینِ الرَّمل و ماء و تین” ای خدایی که گیاه رو از دل زمین خلاص میکنی.”یا مُخَلِّصَ الوَلَد مِن بَین مَشیمَةِ و رَحِم”، ای خدایی که طفل رو از رحم مادر خلاص میکنی، “خَلِّصنی مِن یَدِ هارونُ الرَّشید” خدایا! منم از این زندان خلاصم کن….*
ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم
روی این ساق ترک خورده بلندم کردن
استخوانم پسِ هر پا شدنی ریخت به هم
*”المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجون فی ظُلَمِ المَطامیر ذِی السّاقِ المَرضوض فی حَلَقِ القُیود”، یعنی این زنجیر کاری با زانوی حضرت کرد با ساق پای حضرت کرد له شد دیگه…. وای وای*
کار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظری کرده ام و قلبِ زنی ریخت به هم
*زن بدکاره و رقاصه آوردن توزندان یک لحظه ذهن امام رو منحرف کنه، بعد یه مدت اومدن ببینن، دیدن این زن بدکاره هم سر به سجده گذاشته هی میگه الهی العفو…. یا موسی بن جعفر زن بدکاره رو نگاه کردی آدمش کردی، منِ گریه کنِ مادرت رو هم نگاه کن…*
دید حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم
کار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت
از غمِ من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم
*دم در همه مردم منتظر بودن آقامون میاد، آخه خبر دادن بناست زندانی از زندان بعد چهارده سال آزاد بشه، اما درِ زندان وا شد. یکی میگفت: من آقا رو منزل خودم میبرم، خودم نوکریشو میکنم خودم خدمتشو میکنم. یکی میگفت: آقا رو ببینم به پاش میفتم با گریه.اما دیدن در وا شد، چهار نفر یه تخته ی درو به دوش گرفتن، آی زیر این تخته رو گرفتن، خبر دارین جنازه رو، رو جِسرِ بغداد بردن، سه شبانه روز جنازه رو رو پُلِ بغداد گذاشتن، بعد سه شبانه روز دفن کردن… هفت تا کفن آوردن هفت تا کفنِ قیمتی به تنِ موسی بن جعفر کردن، جنازه رو با احترام دفن کردن، اما تا محلِ دفن حضرت، هر کی زیر تابوتو میگرفت با گریه برمیگشت، میگفتن چرا گریه میکنید؟ میگفتن تابوت آوردن، هفت تا کفن به تنِ حضرت کردن اما هنوز صدای زنجیر میاد.. آخه وصیت کرد منو با غل و زنجیر دفنم کنید….
دیدین یکی از دنیا میره میگن زودتر دفنش کنید، جنازه رو زمین نمونه خوبیت نداره… وای وای.. امامِ ما سه شبانه روز جنازه ش رو پل بغداد بود. جنازه ی امام جواد هم رو پشت بام خانه سه شبانه روز بود. ارباب من و شما حسین هم سه شبانه روز رو خاکِ داغ کربلا بود. اما من یه آقایی رو سراغ دارم برا دفنش عجله کردن.یه وقت دیدن از پشت خیمه صدا میاد، میگه حسین جان صبر کن، دارم مادر اصغر رو میارم، حسین…*
۷. سید مهدی میرداماد
پخشکننده صوتبر روی لبهایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ،غیر از خدا، غیر از خدا نیست
*آقا موسی بن جعفر اوایل میگفت: خدا ممنونتم یه گوشه ی خلوتی به موسی بن جعفر دادی یه گوشه ای که باهات مناجات کنم، باهات حرف بزنم…..من نمیدونمچهکردن با آقا..هرچه جلوتر میرفت لحن آقا عوض میشد..
این زندان آخری گفت دیگه خلاصم کن..*
زنجیرها راهِ گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید
صدا نیست، صدا نیست، صدا نیست
چیزی نمانده از تمامِ پیکرِ تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی
*آدمی که روزه باشه دم افطار همه بهش میرسن …تا دم افطار میشد زندانبان شلاقش رو برمیداشت..*
زخمِ گلوی تو، پذیرفته است امّا
زخمِ دهانت کارِ این زنجیرها نیست
این ایستادن، با زمین خوردن مساوی نیست
از چه تقلّا میکنی این پا که پا نیست
اصلاً رها کن این پلیدِ بد زبان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست
میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمی زند
بیش از همه به حالت زینب دلم بسوخت
آخه مادر، کسی مقابل دختر نمیزند
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه گاهی به خانه میزد
۸. حجت الاسلام میرزا محمدی
یا موسی ابن جعفر ….
کنج زندان سخن از بزم می و جام نبود
* یا الله ، یا موسی ابن جعفر *
کنج زندان سخن از بزم می و جام نبود
خواهرت ثانیه ای در ملا عام نبود …
حسین ….. حسین …..
کنج زندان سخن از بزم می و جام نبود
دخترت ثانیه ای در ملا عام نبود …
به سر دختر تو هیچ کسی سنگ نزد …
به روی معجر معصومه کسی چنگ نزد …
*این بدنو آوردن ، رو جثر بغداد گذاشتن … یه بلندی بود ؛ اگر چه زندان موسی ابن جعفر مثل گودال بود ، “وظلم المتامیر” متموره ، یعنی یه جایی که هم مدوره هم تنگه و تاریکه ، اما من میخوام بگم آقا بعد شهادت بدنتو رو بلندی گذاشتن … همه دیدن ، دور و نزدیک زیارت کردن … اما این بدن موند تو گودال … هرچی سکینه آمد بلکه بدن بابا رو ببینه دیگه ندید … بابا بدنی که زیر سم اسب بره … بدنی که زیر تیر و تیغ و نیزه و سنگ بره …*آی حسین ….