شعر درباره بهار از سعدی؛ ۱۷ شعر کوتاه و بلند سعدی در وصف بهار و نوروز

با مجموعه ای زیباترین اشعار سعدی درباره فصل بهار و نوروز در دیبامگ همراه ما باشید.

سعدی، بزرگ‌ترین شاعر و غزلسرای بی‌نظیر ادب فارسی، همواره در اشعار خود به طبیعت و زیبایی‌های آن توجه ویژه‌ای داشته است. فصل بهار و نوروز، با طراوت و شادابی خاص خود، همواره منبع الهام شاعران بوده و سعدی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در دیوان اشعار او، نمونه‌های زیادی از توصیف‌های دل‌انگیز و خیال‌انگیز بهار و نوروز به چشم می‌خورد. او با ظرافت و هنرمندی، جلوه‌های مختلف این فصل را به تصویر کشیده و احساسات و عواطف خود را با واژه‌های زیبا و آهنگین بیان کرده است.

در این بخش از دیبامگ، 17 شعر کوتاه و بلند از سعدی که در وصف بهار و نوروز سروده شده‌اند، گردآوری شده است. این اشعار، دریچه‌ای به دنیای شاعرانه سعدی می‌گشایند و ما را با دیدگاه او نسبت به این فصل زیبا و پرطراوت آشنا می‌سازند. از توصیف گل و سبزه و چمن گرفته تا شادی و سرور نوروزی، همه این مضامین در اشعار سعدی به زیبایی و دلنشینی هر چه تمام‌تر به تصویر کشیده شده‌اند.

شعر درباره بهار از سعدی

شعر سعدی درباره آغاز بهار

برخیز که می‌رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست
آنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه می‌رسد دست

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

شعر سعدی درمورد آمدن بهار

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدار

تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
کی تواند که دهد میوه‌ی الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار
وقت آنست که داماد گل از حجله‌ی غیب
به در آید که درختان همه کردند نثار
آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار

باش تا غنچه‌ی سیراب دهن باز کند
بامدادان چو سر نافه‌ی آهوی تتار
مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید
صد هزار اقچه بریزند درختان بهار
باد گیسوی درختان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار
ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
راست چون عارض گلبوی عرق کرده‌ی یار

باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید
در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
نقشهایی که درو خیره بماند ابصار
ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن
همچنانست که بر تخته‌ی دیبا دینار
این هنوز اول آزار جهان‌افروزست
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

شعر سعدی درباره بهار

شعر سعدی درباره فصل بهار

این باد بهار بوستانست
یا بوی وصال دوستانست
دل می‌برد این خط نگارین
گویی خط روی دلستانست
ای مرغ به دام دل گرفتار
بازآی که وقت آشیانست
شب‌ها من و شمع می‌گدازیم
اینست که سوز من نهانست
گوشم همه روز از انتظارت
بر راه و نظر بر آستانست
ور بانگ مؤذنی بر‌آید
گویم که درای کاروانست
با آن همه دشمنی که کردی
بازآی که دوستی همانست
با قوت بازوان عشقت
سرپنجه صبر ناتوانست
بیزاری دوستان دمساز
تفریق میان جسم و جانست
نالیدن دردناک سعدی
بر دعوی دوستی بیانست
آتش بنی قلم درانداخت
وین خبر که می‌رود دخانست

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

شعر زیبای سعدی درمورد بهار

شعر سعدی در مورد عید نوروز

برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
دریغا عیش اگر مرگش نبودی
دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

شعر سعدی درباره نوروز

زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
که از خدای بر او نعمتی و آلاییست
هر آن که با تو دمی یافتست در همه عمر
نیافتست اگرش بعد از آن تمناییست
هر آن که رای تو معلوم کرد و دیگربار
برای خود نفسی می‌زند نه بس راییست
نه عاشقست که هر ساعتش نظر به کسی
نه عارفست که هر روز خاطرش جاییست
مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی
که هر که با تو به خلوت بود نه تنهاییست
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیباییست
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیباییست
حکیم بین که برآورد سر به شیدایی
حکیم را که دل از دست رفت شیداییست
ولیک عذر توان گفت پای سعدی را
در این لجم چو فروشد نه اولین پاییست

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

شعر سعدی در وصف بهار

آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما می‌برد
ترک از خراسان آمدست از پارس یغما می‌برد
شیراز مشکین می‌کند چون ناف آهوی ختن
گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا می‌برد
من پاس دارم تا به روز امشب به جای پاسبان
کان چشم خواب آلوده خواب از دیده ما می‌برد
برتاس در بر می‌کنم یک لحظه بی اندام او
چون خارپشتم گوییا سوزن در اعضا می‌برد
بسیار می‌گفتم که دل با کس نپیوندم ولی
دیدار خوبان اختیار از دست دانا می‌برد
دل برد و تن درداده‌ام ور می‌کشد استاده‌ام
کآخر نداند بیش از این یا می‌کشد یا می‌برد
چون حلقه در گوشم کند هر روز لطفش وعده‌ای
دیگر چو شب نزدیک شد چون زلف در پا می‌برد
حاجت به ترکی نیستش تا در کمند آرد دلی
من خود به رغبت در کمند افتاده‌ام تا می‌برد
هر کو نصیحت می‌کند در روزگار حسن او
دیوانگان عشق را دیگر به سودا می‌برد
وصفش نداند کرد کس دریای شیرینست و بس
سعدی که شوخی می‌کند گوهر به دریا می‌برد

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

شعر درباره نوروز از سعدی

آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است
نه دهانیست که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است
آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست
نه که از نالهٔ مرغان چمن در طرب است
هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب است
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گر چه راهم نه به اندازهٔ پای طلب است
هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست
اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب است
سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادب است
لیکن این حال محال است که پنهان ماند
تو زره می‌دری و پرده سعدی قصب است

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

اشعار بلند سعدی در وصف بهار

شعر سعدی در وصف بهار

باد بهاری وزید، از طرف مرغزار
باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغ‌زار
سرو شد افراخته، کار چمن ساخته
نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار
گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست
سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار
شاخ که با میوه‌هاست، سنگ به پا می‌خورد
بید مگر فارغست، از ستم نابکار
شیوهٔ نرگس ببین، نزد بنفشه نشین
سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار
خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع
نالهٔ موزون مرغ، بوی خوش لاله‌زار
هر گل و برگی که هست، یاد خدا می‌کند
بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار
برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش
هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار
وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار
بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان
طوطی شکرفشان، نقل به مجلس بیار
بر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت
وقت بهاران گذشت، گفتهٔ سعدی بیار

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

شعر سعدی برای نوروز و بهار

برگ تحویل می‌کند رمضان
بار تودیع بر دل اخوان
یار نادیده سیر، زود برفت
دیر ننشست نازنین مهمان
غادر الحب صحبةالاحباب
فارق‌الخل عشرة الخلان
ماه فرخنده، روی برپیچید
و علک السلام یا رمضان
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
مهر فرمان ایزدی بر لب
نفس در بند و دیو در زندان
تا دگر روزه با جهان آید
بس بگردد به گونه گونه جهان
بلبلی زار زار می‌نالید
بر فراق بهار وقت خزان
گفتم انده مبر که بازآید
روز نوروز و لاله و ریحان
گفت ترسم بقا وفا نکند
ورنه هر سال گل دمد بستان
روز بسیار و عید خواهد بود
تیر ماه و بهار و تابستان
تا که در منزل حیات بود
سال دیگر که در غریبستان
خاک چندان از آدمی بخورد
که شود خاک و آدمی یکسان
هردم از روزگار ما جزویست
که گذر می‌کند چو برق یمان
کوه اگر جزو جزو برگیرند
متلاشی شود به دور زمان
تاقیامت که دیگر آب حیات
بازگردد به جوی رفته روان
یارب آن دم که دم فرو بندد
ملک الموت واقف شیطان
کار جان پیش اهل دل سهلست
تو نگه دار جوهر ایمان

شعر کوتاه درباره بهار از سعدی

برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

وقتِ آنست که مردم رَهِ صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین شد

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

شعر کوتاه سعدی درباره بهار و نوروز

ما را سر باغ و بوستان نيست
هر جا كه تويي، تفرج آنجاست

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

و بهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

این‌ سان که با هوای تو در خویش رفته‌ ام
گویی بهار در نفس مهربان توست

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

گذشت فصل زمستان گذشت سردی و سوز
بیا ورق بزن این فصل را، بهار منی

🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀

زیباترین شعر سعدی در مورد بهار

نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار….

هم ایرپاده هم پاوربانک + خرید مستقیم از واردکننده

با این دستگاه هم میتونی به موسیقی مورد علاقت گوش بدی و هم ازش به عنوان پاوربانک برای شارژ گوشیت استفاده کنی! همین الان سفارش بده چون تعدادش محدوده و تخفیف خوبی هم داره! فقط با ثبت شماره تلفنت بدون واسطه از واردکننده بخر

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید