معنی ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد + داستان و کاربرد

آیا تا به حال در موقعیتی بوده‌اید که احساس کنید کسی درد شما را درک نمی‌کند؟ ضرب المثل “سواره خبر از حال پیاده ندارد” پاسخی حکیمانه به این پرسش شماست.

زبان و ادبیات هر ملتی، آیینه‌ای از تجربه‌ها، باورها و واقعیت‌های زندگی آن جامعه است و ضرب‌المثل‌ها در دنیای ادبیات مثل گنجینه‌ای هستند که در قالب جملاتی کوتاه و پرمعنا، درس‌هایی ژرف را به نسل‌های آتی منتقل می‌کنند.

یکی از این مثل‌های نغز و تأمل‌برانگیز، “سواره خبر از حال پیاده ندارد” است که با بیانی ساده، اما عمیق، به یکی از حقایق انسانی و اجتماعی اشاره می‌کند.

ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد

ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد

روزی از روزگاران دور، مردی سوار بر شتر از بیابان داغ و خشکی می‌گذشت و آنقدر هوا گرم بود عجله داشت که زودتر به شهر برسد. اما راه طولانی بود و مقصد دور. مرد سواره در مسیرش در پای تپه‌ای شنی به مردی پیاده رسید که خورجینی زیبا به دوش داشت اما از گرما و سنگینی خورجین و خستگی نای راه رفتن نداشت و هنگامی که مرد سواره را دید به او گفت: برادر خسته‌ام! جان به دست و پایم نمانده، من را هم سوار شتر کن و به شهر برسان.

مرد سواره به او گفت: خورجینت را بفروش و یک الاغ بخر. خستگی تو چه ربطی به من دارد؟

مرد پیاده لبخندی زد و گفت: نمی‌توانم، این خورجین تمام زندگی من است و نمی‌شود آن را بفروشم.

مرد سواره با اخم به مرد پیاده نگاهی انداخت و گفت: این شتر هم مثل بچه من است و از زندگی تو باارزش‌تر، طاقت حمل دو نفر را ندارد و فقط یک نفر می‌تواند بر آن سوار شود. وقتی سخنش تمام شد مرد سواره شترش را وادار به حرکت کرد و به راهش ادامه داد.مدت زمانی گذشت. مرد پیاده که گرسنه بود، از خورجینش نان و خرمایی درآورد و خورد و به راه افتاد.

در وسط راه به مرد سواره رسید. مرد سواره روی زمین نشسته بود و از گرسنگی شکمش را می‌مالید. مرد سواره به مرد پیاده گفت: ای برادر گرسنه هستم. اگر ممکن است نان و آبی به من بده.

مرد پیاده نیشخندی زد و در جواب گفت: شترت را بفروش و نان و خرما بخر و آن را بخور و سفر کن. گرسنگی تو چه ربطی به من دارد؟

مرد سواره گفت: نمی‌توانم، این شتر یاور من است. من را از این آبادی به آن آبادی می‌برد و نمی‌شود او را بفروشم.

بعد دوباره با التماس به مرد پیاده گفت: – لقمه‌ای نان بده، خیلی گرسنه‌ام. مرد پیاده با اخم به مرد سواره نگاهی کرد و گفت: – خورجین من کوچک است، نان و خرما به اندازه یک نفر جا می‌گیرد و فقط یک نفر را سیر می‌کند! وقتی سخنش تمام شد مرد پیاده راهش را گرفت و رفت.

زن و بچه‌های مرد سواره و مرد پیاده، کنار دروازه‌ی شهر منتظر بودند تا آنها بیایند. اما بعد از مدتی همه با تعجب دیدند که شتر بی‌سوار می‌آید و یک خورجین هم به دهان دارد و خبری از دو مرد پیاده و سواره نیست. جوانان شهر در جست‌وجوی دو مرد به طرف بیابان به راه افتادند. راه زیادی نرفته بودند که به مرد پیاده رسیدند. او خسته و از پا افتاده روی زمین افتاده بود. او را سوار بر اسبی کردند. کمی آن سوتر، مرد سواره هم از گرسنگی روی زمین افتاده بود. او را نیز سوار بر اسب به شهر بازگرداندند.

سواره خبر از حال پیاده ندارد

معنی ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد

این ضرب‌المثل بیانگر بی‌توجهی افراد برخوردار به مشکلات محرومان است. وقتی کسی در رفاه و آسایش به سر می‌برد، اغلب دردها و دشواری‌های آنان که در سختی‌اند را درک نمی‌کند. این ضرب المثل چنین می‌گوید که انسان‌ها تا زمانی که خودشان در موقعیت دیگران قرار نگیرند، طعم رنج آنان را نخواهند چشید و گاه حتی تصوری از آن ندارند و چشمشان را به روی سختی‌های زندگی دیگران می‌بندند.

هرچند افراد زیادی هستند که حس وجدان و همدلی نسبت به سایر افراد دارند و به نیازمندان کمک می‌کنند. اما مفهوم این ضرب المثل اشاره به افراد خودخواه و بی وجدانی است که سایرین را درک نمی‌کنند و به آن‌ها کمک نمی‌کنند. جالب است بدانید که گاهی پیاده‌ها (محرومان) هم از حال همدیگر بی‌خبرند (این ضرب المثل فقط به رابطه سواره و پیاده اشاره نمی‌کند، بلکه به هر نوع بی‌تفاوتی انسانی تعمیم می‌یابد).

مشابه انگلیسی ضرب المثل سواره خبر از حال پیاده ندارد‎

The well-fed cannot understand the hungry
سیر گرسنه را نمی‌فهمد

بیشتر بخوانید: ضرب المثل با داستان [۱۲ داستان کوتاه با ضرب المثل های معروف]

لطفا نظرات و پیشنهادات خود درباره این مطلب را از طریق بخش “دیدگاه” با ما و خوانندگان محترم مجله اینترنتی دیبامگ به اشتراک بگذارید.

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید