تخریب بقیع در هشت شوال سال 1344 هجری قمری، یکی از تلخترین و دردناکترین حوادث تاریخ اسلام است که با ویرانی آرامگاههای اهل بیت پیامبر (ص) و شخصیتهای بزرگ اسلامی همراه بود. این واقعه نه تنها نشاندهنده بیاحترامی به مقدسات دین اسلام است بلکه انعکاسی از فراموشی اراده و محبت به اهل بیت (ع) را نیز به تصویر میکشد. روضهها و اشعار تخریب بقیع، بازتابدهنده این مصیبت بزرگ و احساسات عمیق مسلمانان، بهویژه شیعیان است که در آن از آلام و رنجهای بیپایانی که در نتیجه این تخریب متحمل شدهاند، سخن میگوید.
در این مجموعه از دیبامگ، متنها و اشعار مختلفی که به واقعه تخریب بقیع اشاره دارند له همراه فایل های صوتی، گردآوری شده است تا یادآور غمهای ناشی از این حادثه و تجلیل از مقام اهل بیت باشد. این اشعار و نثرها، نه تنها یادوارهای از مظلومیت اهل بیت (ع) هستند، بلکه ابزاری برای بیداری و آگاهی نسلهای آینده از اهمیت حفظ و پاسداشت میراث دینی و فرهنگی مسلمانان بهشمار میآیند.
متن و شعر روضه تخریب بقیع
موضوع: روضه قبرستان بقیع
پخشکننده صوت
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا … یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه ..
صحبت از خوان کریم است و تهی دستی ما
دستها گرم قنوتند، زحاجت لبریز
گوش این طایفه آوای گدا نشنیده است
قبل گفتن شده کاسه ز اجابت لبریز
دستهایم دم صبحی به ضریحش نرسید
*اونایی که مدینه رفتن بهتر متوجه میشن .. دو نوبت بیشتر درِ بقیع رو باز نمیکنن .. یکی هنوز هوا تاریکه بعد از نمازِ صبح درای بقیع باز میشه باید بیای پشتِ این میله ها بایستی آروم آروم گریه کنی .. نه ضریحی، نه گنبدی، نه رواقی ..*
دستهایم دم صبحی به ضریحش نرسید
مثل شمعی به تمنای حرم آب شدم
بیشتر حرف حسن بود میان سخنم
اربعین نزد حسینش که شرفیاب شدم
*چه شلوغه باب الحسین
ولی حسن یه زائرم نداره ..
چه ضریحی داره حسین
ولی حسن یه سنگِ قبر نداره ..*
خاک گر نام حسن داشت به لب، دُر میشد
نام او را به روی سنگ یمن بنویسید
بی کفن بود حسین، ورنه وصیت می کرد
تا به روی کفنش نام حسن بنویسید
جگر سنگ شود آب اگر گریه کند
شرح وقتی بدهد او جگر سوخته را
روضه اش کوچه تنگی است نمیداند که
میخ را گریه کند یا که در سوخته را
بیت الاحزانِ نگاهش شده راوی غم
قصۀ رَد شدنِ آینه و کینۀ سنگ
با کنایه بنویسید که آیینه شکست
دست سنگین و فدکنامه و یک کوچه تنگ
گرچه لایوم کیومک به روی لب دارد
گرچه او در غم غارت شدن خلخال است
تن غارت زدۀ شاه شهادت بدهد
روزِ هجر حسنش سخت تر از گودال است
شاعر : محسن حنیفی
*ایام تخریب بقیعِ .. وقتی نامردا ریختن تو بقیع، بعضی از بزرگان و شیعیان مدینه گفتن به ما دستور دادن گفتن باید خودتون این قبور رو خراب کنید .. الله اکبر .. این بقیع چه روزایی رو به خودش دیده .. یه دونهشُ بگم و از همه التماسِ دعا .. اومدن محضرِ مولا عرضه داشتن علی جان چه نشستی! این نامردا با بیل و کلنگ رفتن تو بقیع!! میگن علی بدون اجازۀ ما بدنِ زهرا رو دفن کرده .. آقا میخوان بدنِ خانم رو نبش کنن .. (الله اکبر .. رحمت خدا بر این ناله ها ..) یه وقت دیدن قهرمان خیبر بلند شد .. ذوالفقار رو برداشت، دستمالِ زرد رو به پیشانی بست .. با غضب واردِ بقیع شد .. اول از همه اون نانجیب رو بلند کرد به زمین زد .. نشست رو سینهش فرمود امروز اگه نیشِ کلنگی به زمین بخوره خونِ همهتون رو میریزم .. اون یکی نامرد صدا زد فلانی بیا بریم! همه رفتن ..
اینجا مولا شنید اینا میخوان بیان بدنِ زهرا رو از زیرِ خاک بیرون بیارن، فهمید میخواد به بدنِ فاطمه جسارت بشه علی طاقت نیاورد .. اما امان از اون ساعتی که زینب نگاه کرد، ده نفر اسب هاشون رو نعلِ تازه زدن .. انقدر بر بدنِ حسین .. اینجا گذشت اما یه جا دیگه زینب دید یه عده نیزه دار دارن میرن پشتِ خیمه .. گفتن دارید دنبالِ چی میگردید؟! .. گفتن یه سر از بنی هاشم کمه .. گفتن ما دیدیم حسین رفت پشتِ خیمه ها .. انقدر این نیزه ها رو به زمین زدن .. ای حسین ..
دو تا سرُ رو به نیزه بسته بود .. شاید یکیش سرِ این شیرخواره بوده ..یکی دیگه شم بگم صدا ناله تون بلند بشه .. دیدن یه سری رو هر کاری میکنن رو نیزه نمی ایسته .. میدونید سرِ کی بود؟ سرِ علمدارِ کربلا .. آخه نامرد چنان با عمود آهن به سر زده بود .. صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
موضوع: آرزوی زیارت مدینه و بقیع
پخشکننده صوت
وَ مصائب حضرت زهرا سلام الله علیها
خوانَمَت با سوزِ سینه
سلام ما به تو ای مدینه
ای درگهِ بی قرینه
سلام ما به تو ای مدینه
ای مزار اولاد طاها
به یادت ای خاکِ بی همتا
ذکرم شده با سوز و آوا
یا زهرا یا زهرا یا زهرا…
بر مِهرِ تو مُبتلایم
بَقیعت کعبه و کربلایم
حریمَت دارُالشّفایم
بَقیعت کعبه و کربلایم
گویم به همراهِ صُلَحا
وَ امام و خِیلِ شهدا
زِ داغ مصائبِ مولا
یا زهرا یا زهرا یا زهرا…
دیدی زهرا غمدیده شد
در راه ولایت شهیده شد
هجده ساله خمیده شد
در راه ولایت شهیده شد
بین دیوار و در واویلا
آلالهٔ حیدر واویلا
نشکفته شد پرپر واویلا
یا زهرا یا زهرا یا زهرا…
موضوع: آرزوی زیارت مدینه
پخشکننده صوت
مدینه اَلا عاشقان را وطن
تو را خوانم و با تو گویم سخن
گُواهِ غمم اشک جاریِ من
کنم نوحه خوانی به سوز و مِحَن
حسن یا حسن یا حسن یا حسن…
غریبی و با جانِ ما آشنا
بقیعِ تو رضوان و فردوسِ ما
زنم پر سوی گنبد مصطفی
منم سائلِ درگهِ مجتبی
حسن یا حسن یا حسن یا حسن…
مدینه پس از سوگ طاها چه شد
جنایاتِ بی حدّ اعدا چه شد
طناب و دو دستان مولا چه شد
به پشت درِ خانه زهرا چه شد
سلامٌ عَلیٰ بَضعَةِ المصطفیٰ…
امان از دلِ زار و مضطر شده
امان از گلِ یاسِ پرپر شده
پر از داغ او قلب حیدر شده
که صدپاره اوراقِ کوثر شده
سلامٌ عَلیٰ بَضعَةِ المصطفیٰ…
شده جان زهرای اطهر فدا
به راه تَقَرّب به ذات خدا
غَمش ابتدای غم کربلا
که سرها رَوَد بر روی نیزه ها
سلامٌ عَلیٰ ساکنِ کربلا…
به نهی زِ منکَر حسین کشته شد
ز شمشیر و خنجر حسین کشته شد
به مقتل مُکرّر حسین کشته شد
که از بُغض حیدر حسین کشته شد
سلامٌ عَلیٰ ساکنِ کربلا…
موضوع : اوصاف شهر مدینه و ذکر مصائب حضرت صدیقه کبریٰ سلام الله علیها
پخشکننده صوت
آه،مدینه ای شهر پیمبر
ترابِ ناب تو مطهّر
بُوَد فضای دلربایت
به عطر مصطفی مُعَطّر
شِنو صدایم،بُوَد نوایم
یا فاطمه به شور و شوقِ بی قرینه
دیار زهرا،مزار زهرا
درود ما،سلام ما به تو مدینه
آه،سلامِ ما به تو مدینه…
آه،مدینه ای بهشت دلها
حریم قدسی ات دل آرا
رِسد زِ تو به شامهٔ جان
شمیم و بویِ یاس زهرا
ز خاطراتت،پر از عزایی
تو روضه خوانِ گریه های مجتبایی
نَهفته در تو،چه غصه هایی
تو شاهد غریبِ داغ کوچه هایی
آه،یا فاطمه مدد یا زهرا…
موضوع : آرزوی زیارت مدینه،دشمن ستیزی و خروج قافله حضرت سید الشهدا علیه السلام از مدینة النبی
پخشکننده صوت
ز گلهای عصمت معطّر تو
بهشت دل آرای دلبر تو
مدینه تو ای شهر پیغمبر
سلام و درود خدا بر تو
شکوه از تو منجلی،مزار آلِ علی
فدایِ بقیعِ پر از غصه هایت
چو طور سینا تویی،حریمِ زهرا تویی
دلِ بی قرارم نموده هوایت
السّلام ای شهر نبی مدینه…
تو ای خاک پاکِ رسولُ الله
ببین خوانَمَت با دلی محزون
شدی ای زیارتگهِ دلها
اسیرِ وهابیّتِ ملعون
رِسَد بر ما بوی تو،من و شوقِ کوی تو
شود از وصالت دلِ مضطرم شاد
بُوَد عهدم با حسین،به زودی با یا حسین
کُنیمَت زِ دستان این فِرقه آزاد
السّلام ای شهر نبی مدینه…
تو دیدی شبی را که در غربت
دلِ دلبرم تا خدا رفته
به همراهِ اهل و عیال خود
حسین جانبِ کربلا رفته
به همراهِ خواهرش،وَ عبّاس و اکبرش
رَوَد تا شود جانفدا بهرِ اسلام
زِ گودال کربلا،سرش روی نیزه ها
به تبلیغِ دین میرود کوفه و شام
یا ثارالله لَبَّیکَ یا حسین جان…
موضوع: بقیع و گریز به مصائب حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها
پخشکننده صوت
خاکی رفیعم،مدفن پاک اولاد علی بقیعم
در غزل عشق،همیشه مثل مضمونی ناب و رفیعم
آه و واویلا…
تا صبح محشر،کعبه ی اشک و ناله ی هر عاشقم من
خاک مزارِ،حسن و سجاد و باقر و صادقم من
آه و واویلا…
در این مدینه،من دیده ام بسی جنایت و جفا را
دارد حریمم،عطر و بوی یاس بهشت مصطفی را
آه و واویلا…
دیده دو چشمم،اشک علی و دفن مخفی و شبانه
چه بگویم از،آثار حمله با غلاف و تازیانه
آه و واویلا…
زهرای اطهر،که بعدِ پیغمبر شده بر او جسارت
کنار قبرش،مهدی می آید با گریه بهر زیارت
آه و واویلا…
موضوع: بقیع و مدافعان حرم
پخشکننده صوت
دلم شده هواییِ زیارت بقیع
هواییِ حریمِ پر سعادت بقیع
وَ شوقِ دیدنش بُوَد سُرورِ سینه ام
کبوتر بهشت رحمت مدینه ام
یا زهرا…
ایشالا اونجا صحن و گنبدی به پا میشه
شبیهِ مرقدِ آقام امام رضا میشه
بقیع به لطف حیدر و دعای فاطمه
میگیره عطر کربلا و بوی علقمه
یا زهرا…
به وحدت و برادری و ذکر یا علی
میشه شکوه و مَجد ما عیان و منجلی
علی علی مدد میشه رو لبها زمزمه
ذَلالت سعودیا(وهابیا) رو می بینیم همه
یا حیدر…
درسته رسم عاشقی فِراق و دوریه
دلم دوباره رفته تا عراق و سوریه
دوباره نوحه میخونم به اشک و سوز و غم
به یاد اون شهیدای مدافع حرم
هوای این روزای من هوای سنگره..

متن و شعر روضه تخریب بقیع
بقیع قبله گاه اهل دل
ای مدینه جلوگاه کبریا
ای تجلی گاه انوار خدا
ای مدینه ای تو مشکوی بهشت
عطر خاکت خوشتر از بوی بهشت
ای زمینت لاله زار اهلبیت
ای امین و راز دار اهلبیت
ای حریمت قبله گاه اهل دل
ای نسیمت با رگ جان متصل
ای به گِردَت کعبه دل در طواف
خفته در تو اسوه شرم و عفاف
در تو خورشید نبوت خفته است
درتو ناموس ولایت خفته است
نقش هستی نقشی از ایوان توست
آب و باد و خاک سرگردان توست
ای گلستان گل و آلاله ها
ای نیستان تمام ناله ها
ای وصیتنامه درد علی
نخل هایت دست پرورد علی
ای مدینه جانِ جان ما توئی
آیه های صبر را معنا توئی
ناله های مرتضی در گوش توست
هستی او خفته درآغوش توست
لب گشا از محنت زهرا بگو
از غم و درد علی با ما بگو
فاش کن آن گوهر ناسفته را
راز های گفته و ناگفته را
گرکه عمری سخت پابند توام
چون «وفائی» آرزومند توام
سید هاشم وفایی
قبرهای بی ضریح
خادمش ابر است و باران، قبرهای بی ضریح
زائرش خاک است و طوفان، قبرهای بی ضریح
صحن آن بسیار جامع، صحن آن بسیار پهن
صحن آن دشت و بیابان قبرهای بی ضریح
می شود پرسید داغ، از سنگ های آن حدود
ظهرهای داغ و سوزان، قبرهای بی ضریح
بادها از بس که اینجا خاک بر سر می کنند
حالتی دارد پریشان، قبرهای بی ضریح
حضرت ام البنین و حمزه و بنت اسد
بی ضریحی شد فراوان قبرهای بی ضریح
نیمه شب ها در غبار غربت بی زائری
می رسد مردی شتابان، قبرهای بی ضریح!
غیر شمع چشم های حضرت صاحب زمان
فاقد شمع و چراغان، قبرهای بی ضریح
اشک هایم در می آید بغض ها سر می کشد
پای هر بقعه در ایران، قبرهای بی ضریح
کاشکی از کعبه سنگی، از نجف هم آجری
کاش کاشی از خراسان قبرهای بی ضریح
کاش سنگی، دود اسپندی، چراغی، پرچمی
مثل گلزار شهیدان قبرهای بی ضریح
کاش زهرا هم همین اندازه قبری ساده داشت
بگذریم از بیت پایان قبرهای بی ضریح!
ایوب پرندآور
چهار گل دسته
باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کنند
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
با طلا دور مرقد سجاد
بیتی از محتشم درست کنند
به تولای باقر و صادق
صحن دارالقلم درست کنند
نزد ام البنین نمادی از
مشک و دست و علم درست کنند
دودمه نه در این مکان باید
شاعران چاردم درست کنند
با کریمان کریم خانی ها
قطعه آمدم درست کنند
دور گنبد چهار گلدسته
ولی از داغ خم درست کنند
کاش هرجیز را نمی سازند
کوچه را دست کم درست کنند
کوچه را در ادامه طرح
از حرم تا حرم درست کنند
مهدی رحیمی
پنجره های بقیع
آتش بزن ای غم تمام پیکرم را
لبریز کن ازخون دل چشم ترم را
ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید
تا پنجه بغضی نگیرد حنجرم را
خانه خرابم کرد سیل اشک، وقتی
کردم نظاره تربت پیغمبرم را
بگذار تا از غربت زهرا بکوبم
بر پنجره های بقیع او سرم را
ای کاش چون پروانه ای درماتم او
آتش بسوزاند همه بال وپرم را
اینجا چرا گلچین به گل زد تازیانه
این غم شراره زد دل غم پرورم را
هرگز نمی بخشم تو را شهر مدینه
من در کجا جویم مزار مادرم را
آتش مزن بردفتر شعر «وفائی»
ای اشک غم رنگین نمودی دفترم را
سید هاشم وفایی
کبوتران بقیع
دلم امشب به مجلس روضه
خسته و بی قرار می آید
یک کبوتر شده و از سمتِ
حرمی پر غبار می آید
گرد غربت نشسته بر روی
پر و بال کبوترانهٔ دل
می چکد لاله لاله اشک درد
امشب از خلوت شبانهٔ دل
با من ای دل بگو کجا رفتی
که پر از ماتم و شراره شدی
تو چه دیدی در آن دیار غریب
که شکستی و پاره پاره شدی
گفت رفتم به سرزمینی که
عطر اندوه و بغض و ماتم داشت
خاک آنجا همیشه دلگیر و
آسمانش همیشه شبنم داشت
به خدا رنگ خاک می گیرد
پر و بال کبوتران بقیع
روز ها هم همیشه در آن جا
آفتاب است سایه بان بقیع
نه حرم، نه رواق، نه گنبد
نه ضریح و نه صحن و گلدسته
هست آنجا مزار خاکیّ
چار مرد غریب و دل خسته
یوسف رحیمی

صحن و سرای بقیع
از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریه های بلند ممنوع است
روضه که هیچ، سینه هم نزنید
کربلا رفته ها! کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان
به خدا زود می روم نزنید
زائری داد زد که نامردان
تازیانه به مادرم نزنید
غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است
کاش درهای صحن وا بشود
شوق در سینه ها به پا بشود
کاش با دست حضرت مهدی
این حرم نیز با صفا بشود
کاش با نغمه حسین حسین
این حرم مثل کربلا بشود
در کنار مزار ام بنین
طرحی از علقمه بنا بشود
پس بسازیم پنجره فولاد
هر قدر عقده هست وا بشود
چار تا گنبد طلایی رنگ
چار تا مشهد الرضا بشود
این بقیعی که این چنین خاکی ست
رشک پروانه های افلاکی ست
در هوایش ستاره می سوزد
سینه با هر نظاره می سوزد
هشت شوال آسمان لرزید
دید صحن و مناره می سوزد
بارگاه بقیع ویران شد
دل بی راه و چاره می سوزد
این حرم مثل چادر زهراست
که در این جا دوباره می سوزد
این حرم مثل خیمه زینب
که در اوج شراره می سوزد
سال ها بعد قدری آن سوتر
چند قرآن پاره می سوزد
اوج غربت تاریخ
نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع
نه کعبه کعبه اهل ولاست در تو بقیع
هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی
نیاز خانه اهل سماء است در تو بقیع
سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ
نماد ناله قلب خداست در تو بقیع
همین که بی حرم و گنبدی و گل دسته
نشان ز واقعه ای غم فزاست در تو بقیع
به هر دو عالم اگر فخر می کنی چه عجب
مزار مادر شاه وفاست در تو بقیع
به اشک نم نم خود زائرت سحر می گفت
شمیم علقمه و کربلاست در تو بقیع
اگر چه مهد ولایی، به کربلا نرسی
کجا سری ز تن خود جداست در تو بقیع
کنار تربت مادر به یاد کرب و بلا
صدای ناله مهدی رساست در تو بقیع
سید محمد میرهاشمی
چهار معصوم بقیع
در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع؟
چون که یک جا، چار محبوب خدا دارد بقیع
نور چشمان رسول و پور دل بند بتول
صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع
خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عبا
یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع
همدم دل دادگان و محرم محراب راز
هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع
حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول
وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع
صادق آل محمّد، ناشر احکام حق
دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع
در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کند
بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع
گر چه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ
همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع
رازها گوید به گوش شب در این جا کهکشان
رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقیع
سایه ها نجوا کنان بر مدفن این چارتن
کرده شب گیسو پریشان یا عزا دارد بقیع؟
سر به دیوارش زند هر کس از این جا بگذرد
در سکوتش ناله ها و گریه ها دارد بقیع
چار معصومند و دورند از حریم جدّشان
شِکوه ها از دشمنانِ مصطفی دارد بقیع
آن دو غاصب در جوار مدفن پاک رسول
دور از او جسم امامان را چرا دارد بقیع؟
می کند محکوم، ظالم را به هر دور زمان
گفته ها با زائران آشنا دارد بقیع
بشنو از این قبرها بانگ انا المظلوم را
تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع
تا شود ثابت که نور حق نمی گردد خموش
گر چه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع
نالهٔ امّ البنین با اشک زهرا همدم است
در غبارِ غم، جمال کربلا دارد بقیع
چون (حسان) این جا بود، شب ها، مسیر فاطمه
تا که نامحرم نیاید، انزوا دارد بقیع
حبیب چایچیان(حسان)
گنبدِ ریخته
دارم دلی از امید و غم مالامال
در آتشم از ماتم هشت شوّال
اما به تو و ظهور تو دل بستم
بازآی که برپا شود این صحن امسال
با آمدنت اگر قیامت برپاست
تیغ تو بلای جان وهابی هاست
در مقدمت ای منتقم آل الله
این گنبدِ ریخته، به پا خواهد خاست
یوسف رحیمی

هشتم شؤال
دیشب برای دفتر من همّ و غم شدی
بی حرف پیشِ مطلعِ حرفِ قلم شدی
باور نکرد نیست سرانجام در زمین
مهمانِ رسمی شب شعر خودم شدی
تو از زمان آدم و حوا، وَ قبل از آن
بر روی دست های مشیّت علم شدی
بی مرحمت که روز شما شب نمی شود
اصلاً تو آفریده برای کرم شدی
هشتاد سال و خرده ای انگار می شود
از جمع اهل بیتِ حرم دار کم شدی
با اتفاق هشتم شؤال آن زمان
تنها گریزِ روضهٔ من در حرم شدی
ماندم چرا زمین و زمان زیر و رو نشد
آن موقعی که وارد بازی سم شدی
آن بار هفتمی که لبت رنگ سبز شد
آن بار هفتمی چه قَدَر پر ورم شدی
وقتی که شعله چادر مادر گرفته بود
زخمیِ دست هیزم و چوبِ ستم شدی
حالا بماند این که چه شد بین کوچه ها
حالا بماند این که برای چه خم شدی
«عارف» نگو دگر، نکند فکر می کنی!
مثل مؤید و شفق و محتشم شدی
علی زمانیان (عارف)
عشاق بقیع
خواب دیدم قبرتان آخر طلایی می شود
بُغض مانده در گلو عُقده گشایی می شود
دور قبر پاکتان با دست عُشّاق حسن
خشت ها بر روی هم، بر پا بنایی می شود
گنبد و گلدسته و ایوان زیبای بقیع
عاقبت یک صبح زیبا رونمایی می شود
این دل پُر درد من با یاد ارباب کریم
در میان صحن مشغول گدایی می شود
با نوای گرم مدّاحان پاک اهل بیت
در حریم فاطمه نغمه سرایی می شود
با سلامی رو به سوی مرقد پاک حسین
در بقیعِ عشق، دل ها کربلایی می شود
با توسل بر غریب نینوا در صحنتان
از تمام زائران مشکل گشایی می شود
پشت دیوار بقیع
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن
کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل
کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد
کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل
کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع
زائران را خوب می شد که نرانی لااقل
کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب
پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل
کاش می دادیم با یک روضه ام البنین
قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل
کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم
کاشکی وقت نماز آن هم جماعت داشتیم
آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد
خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد
مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست
ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد
کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم
اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد
گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود
چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد
چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود
قطعاً اذن ساخت ده ها شبستان می دهد
هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود
دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود
صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست
روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست
چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است
در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست
می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت
در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست
چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند
چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست
در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو
بین قاب نور ایوان طلا هم دیدنیست
از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع
تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست
مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت
گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت
حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است
حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است
ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو
در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است
در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده
در کجایت رد پای اشک های حیدر است
گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است
کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است
گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب
کربلا آرامگاه لاله های پرپر است
گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند
کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است
من نمی دانم که محسن هست آنجا یاکه نه
در عوض کرببلا قبر علی اصغر است
در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع
یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع
مهدی نظری

چار قبر نازنین
در بقیع قبر حسن آوار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
آسمان شهر یثرب تار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
صحن اینجا کمتر از جنت نبود
(بشکند دستی که ویرانش نمود)
چشم اهل البیت گوهر بار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
قبر فرزندان زهرا شد خراب
روزها تابد بر آنها آفتاب
بیت الاحزان قصّه اش تکرار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
اشک خون می ریزد از چشم ترم
مثل مادر شد حسن هم بی حرم
تربتش بی خادم و زوار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
آن بقیع با صفا یادش به خیر
آن ضریح دلربا یادش به خیر
از جفا پامال آن گلزار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
چار قبر نازنین یادش به خیر
تربت ام البنین یادش به خیر
حال با خاک زمین هموار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
چادر مادر اگر خاکی نبود
این چنین قبر پسر خاکی نبود
هر چه بر آل نبی آزار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
دومی باب جسارت را گشود
قصد نبش قبر زهرا را نمود
خون به قلب حیدر کرار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
با همان دستی که زهرا را زدند
شعله بر کاشانه مولا زدند
قبر فرزندانشان آوار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
در همین جا نیمه ی شب ها علی
ناله می زد از غم زهرا علی
بعد زهرا بی کس و بی یار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
در همین جا پیش چشم مرد و زن
تیر باران شد تن پاک حسن
مثل مادر پیکرش خونبار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
از همین جا دود و آتش پا گرفت
کربلا دامان دخترها گرفت
عمه سادات کارش زار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
گر نمی شد کشته محسن پشت در
اصغری در خون نمی زد بال و پر
تیر کین هم دست با مسمار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
پای زهرا باز شد در کوچه ها
بسته شد دستان زینب از جفا
از همین جا راهیِ بازار شد
هر چه شد بین در و دیوار شد
عبدالحسین میرزایی
روز عزای شیعیان
آن بقعه را دیگر چرا تخریب کردند
قبر امامان مرا تخریب کردند
یک گنبد ساده و کوچک روی آن بود
آن را به شکلی ناروا تخریب کردند
لا مذهبان دستور ویرانی که دادند
دنیای ما را گوییا تخریب کردند
وهابیت حرمت نمی فهمد، محبان
با دست خود آن بقعه را تخریب کردند
با آه و ناله شیعیان هم آن بنا را
قبل از حضور اشقیا تخریب کردند
روز عزای شیعیان بود، آن حرم را
با گریه های بی صدا تخریب کردند
با قلب خون و سینهٔ پر درد آن روز
آن را به صد شور و نوا تخریب کردند
بقعه که چیزی نیست، اصل دین ما را
در مقتل کرب و بلا تخریب کردند
سید محسن حبیب اله پور
بقیع غریب
می رسد از مدینه بوی غم
فاطمه باز دیده گریان شد
چونکه قبر چهار فرزندش
در حریم بقیع ویران شد
آتش کینه شعله ها دارد
از دل سرسپرده های یهود
لعنت حق به هر چه وهابی
لغنت فاطمه به آل صعود
قصد دارند ریشه را بزنند
صحبت از قبرها بهانه بود
ریشه بغض و کینه اینان
آتش و دود و تازیانه بود
لعنت حق به آن کسانی که
اولین شعله را به پا کردند
حق پیغمبر معظم را
با لگد پشت در ادا کردند
در مدینه ز بعد پیغمبر
ناله های بلند ممنوع است
در مرام پلید این مردم
زن زدن از امور مشروع است
گریه کردند آسمانی ها
با نوای حزینه زهرا
به گمانم که باز تازه شده
داغ مسمار و سینه زهرا
بعد از آنکه زدند زهرا را
دستشان باز شد به بی ادبی
کاش روزی هیچکس نشود
ضرب سنگین سیلی عربی
کاش مهدی بیاید با او
ریشه فتنه را براندازیم
عاقبت بهر مادر سادات
گنبد و بارگاه می سازیم
با نیابت ز قبر مادرمان
سوی ام البنبن سلام کنیم
دست بر سینه در مقابل او
مثل عباس احترام کنیم
قاسم نعمتی