6 نمونه زیبا برای انشای “تعطیلات خود را چگونه گذراندید” [کوتاه و بلند]

تعطیلات عید نوروز همیشه پر از خاطرات زیباست و انشای گذراندن تعطیلات نوروز می‌تواند موضوع خوبی برای زنگ انشا باشد.

نوروز، این موهبت زیبای بهاری، همیشه نویدبخش شروع تازه‌ای است. امسال نیز مانند هر سال، با رسیدن فصل شکوفه‌های سفید و عطر نارنج، به استقبال تعطیلات نوروزی رفتیم و هر کسی خاطره زیبا و منحصر به فردی از حس و حال خانه‌تکانی و چیدن سفره‌ی هفت‌سین گرفته تا شیرینی دید و بازدیدهای خانوادگی و سفرهای بهاری دارد. در این مطلب با گلچین زیبایی از انشا درباره “تعطیلات خود را چگونه گذراندید” همراه شما هستیم.

برای خواندن انشاهای بهاره، مطلب ۱۲ انشا در مورد فصل بهار را از دست ندهید.

انشای “تعطیلات خود را چگونه گذراندید”

انشای “تعطیلات خود را چگونه گذراندید”

انشای کوتاه و کودکانه “تعطیلات خود را چگونه گذراندید”

امسال تعطیلات نوروزی یکی از بهترین تعطیلات زندگی من بود! می‌خواهم برایتان تعریف کنم که چطور روز سیزده بدر را گذراندم. صبح روز سیزده بدر با خانواده به یک پارک زیبا رفتیم. من با دوچرخه‌ام دور پارک رفتم و با خواهرم روی تاب نشستیم و پدر ما را تاب داد. بعد از ناهار، پیک نیک کوچکی کنار درختان داشتیم. مامان ساندویچ خوشمزه‌ای درست کرده بود و من هم در چیدن سفره به او کمک کردم.

عصر هم با بابا فوتبال بازی کردیم. من یک گل خیلی تماشایی به دروازه زدم! هنگام غروب، روی چمن دراز کشیدیم و به شکل ابرها نگاه کردیم. من یک اسب بزرگ در آسمان دیدم. هنگام غروب، در راه برگشت، در ماشین خوابم برد.وقتی به خانه برگشتیم، خیلی خوشحال بودم چون روز خوبی داشتیم. شب، همه دور هم نشستیم و فیلم کارتونی دیدیم.

این تعطیلات برای من مثل یک رویای زیبا بود. هم بازی کردم، هم چیزهای جدید یاد گرفتم و هم با خانواده و فامیل وقت گذراندم. حالا منتظر تعطیلات بعدی هستم تا باز هم خاطرات زیبایی بسازم!

شکوفه بهاری

انشای کوتاه ‎”تعطیلات خود را چگونه گذراندید”

امسال تعطیلات نوروزی را به یکی از متفاوت‌ترین شکل‌های ممکن گذراندم. این تعطیلات نه تنها برایم پر از خاطرات شیرین بود، بلکه درس‌های ارزشمندی نیز برایم به همراه داشت و مشتاقم این تجربیات را با دوستانم در مدرسه به اشتراک بگذارم.

تعطیلات من با خانه‌تکانی شروع شد. برخلاف سال‌های گذشته که فقط تماشاگر زحمت‌های مادر و پدرم در خانه‌تکانی بودم، این بار خودم مسئولیت تمیز کردن کتابخانه و اتاقم را به عهده گرفتم. هنگام مرتب کردن کتاب‌ها، به عکس‌های قدیمی برخوردم که مرا به یاد خاطرات کودکی‌ام انداخت.

روز دوم تعطیلات به دیدار پدربزرگ و مادربزرگ رفتم و عید را به هم تبریک گفتیم و عیدی ارزشمندی از پدربزرگم گرفتم. مادربزرگم هم برایمان خاطرات شیرینی از دوران جوانی‌اش و ازدواجش با پدربزرگ را تعریف کرد که خی

در اواسط تعطیلات، به همراه خانواده به روستای دایی مادرم رفتیم. آنجا برای اولین بار تجربه‌های جدیدی مثل کمک در پخت نان محلی و شب‌نشینی زیر آسمان پرستاره و شنیدن قصه‌های قدیمی را تجربه کردم. آن چند روز فرصت جذابی برای لذت بردن از طبیعت بهاری و هوای پاک و تمیز بود و عکس‌های زیبایی از مناظر گرفتم.

در آخرین روزهای تعطیلات، مهمانی بزرگی در خانه ما برگزار شد. من مسئولیت پذیرایی از بچه‌های همسن و سال خودم را به عهده گرفتم. برایشان مسابقه کتابخوانی ترتیب دادم و به برنده‌ها کتاب هدیه دادم.

این نوروز به من آموخت لذت بخشیدن به دیگران از دریافت کردن بیشتر است و مسئولیت‌پذیری باعث رشد شخصیت می‌شود این تعطیلات برای من تبدیل به یک دوره آموزشی عملی شد. فهمیدم که تعطیلات فقط برای استراحت نیست، بلکه فرصتی است برای ساختن خاطرات ارزشمند، یادگیری مهارت‌های جدید و تقویت روابط خانوادگی. حالا با انگیزه بیشتری به استقبال سال جدید رفته‌ام.

پارک در فصل بهار

انشا درباره “تعطیلات خود را چگونه گذراندید”

من عید نوروز را خیلی دوست دارم ، چون به همه خیلی خوش می‌گذرد ، اول این که لباس‌های نو می‌خریم. من وقتی لباس نو می‌خرم همش به جلو آینه می‌ر‌وم و خودم را نگاه می‌کنم. بعد از این که همه لباس نو پوشیدند می‌روند مهمانی. در مهمانی خوراکی‌های خوشمزه به آدم می‌دهند؛ مثلا آجیل می‌دهند، شیرینی می‌دهند، میوه می‌دهند و همه با هم می‌خندند و حرف می‌زنند. از همه بهتر عیدی است که بزرگ‌ترها به کوچک‌ترها عیدی می‌دهد و آخر عید آدم پول زیادی دارد که می‌تواند با آن چیزهایی که دلش می‌خواهد را بخرد.

بعد هم باید مشق‌های مدرسه را انجام دهیم تا درس‌هایی که خوانده‌ایم از یادمان نرود. باید نقاشی بکشیم و تمرین‌های ریاضی و فارسی را حل کنیم تا تمام شود. عید خیلی خوب است ولی همیشه زود تمام می‌شود و باید دوباره به مدرسه برویم من دلم بعضی وقت‌ها برای دوست‌هایم در مدرسه تنگ می‌شود ولی دوست دارم عید زیادتر باشد و بیشتر بازی کنیم و خوشحال باشیم.

من دوست دارم عید به مسافرت برویم چون در مسافرت خوش می‌گذرد و آدم جاهای جدید را می‌بیند و می‌تواند بعدا برای دوست‌هایش تعریف کند ولی ما گاهی به مسافرت نمی‌رویم و گاهی سال‌ها هم می‌رویم. اما عوضش همیشه به سیزده به در می‌رویم که خیلی کیف دارد. آدم چوب جمع می‌کند و با آن‌ها آتش روشن می‌کند و روی آن سیب زمینی یا غذا یا چایی درست می‌کند، بازی می‌کند و کلی غذا و خوراکی خوشمزه می‌خورد و می‌خندد. کاش همیشه جمعه‌ها سیزده به در بود تا بچه‌ها بیشتر بازی می‌کردند.

این بود انشای من 

شکوفه‌های بهاری

انشای کوتاه و طنز درباره “تعطیلات خود را چگونه گذراندید”

سه روز اول رو که همش ما عید دیدنی رفتیم و عیدی جمع کردیم و البته یه مقداری هم عیدی دادیم بعدش یه مسافرت سه چهار روزه رفتیم نوار جنوبی کشور رو گشتیم که به خاطر شلوغی بیش از حد از ادامه مسافرت منصرف شدیم و برگشتیم. چند روز آخر رو هم یا رفتیم مهمونی و یا مهمون دعوت کردیم و چون تو خونه جدید تا حالا مهمونی نداده بودیم تموم فک و فامیل و دوستان رو گروه گروه دعوت کردیم و چهار روز پشت سر هم مهمون داشتیم.

تقریبا سه تا 50 نفر و یه شش نفره ! هنوزم که هنوزه با خودم میگم این ما بودیم که این همه مهمون رو راه انداختیم ؟

خلاصه رسیدیم به سیزده بدر و با کل فامیل توی خونه باغ یکی از اقوام جمع شدیم و بعدش هم دیگه هر کی برگشت خونه و شهر خودش حالا همه‌ی اینا رو گفتم که بگم توی این چند روز درس و مشق و تعطیل کرده بودیم.

و بعدش رسیدیم به قسمت چه کنم چه کنم ماجرا !و این‌ که توی این چند روز حسابی مشغول انجام تکالیف درسی بودیم و هر چی خوشی کردیم از چشمون در اومد! ولی خوب دیگه همه میدونن روی درس خوندن توی نوروز نمیشه حساب باز کرد.

طبیعت بهاری و دریا

انشای بلند‎”تعطیلات خود را چگونه گذراندید”

ساعت ۵ صبح بود که با هیجان از خواب پریدم. امروز، روزی بود که یک سال کامل انتظارش را کشیده بودم – اولین روز نوروز! از پنجره اتاقم، آسمان هنوز ستاره‌ها را در آغوش داشت، اما من می‌دانستم خورشید به زودی طلوع خواهد کرد تا سال جدید را نوید دهد.

پس از دوش گرفتن و پوشیدن لباس جدیدم، به طبقه پایین رفتم. مادرم که همیشه زودتر از همه بیدار می‌شود، در آشپزخانه مشغول آماده کردن سمنو بود و بوی سبزی پلو با ماهی که غذای مخصوص شب عید ماست، تمام خانه را پر کرده بود. پدرم با لبخند گفت: “علی جان، امسال تو مسئول چیدن سفره هفت سین هستی!” قلبم تندتر زد. این اولین باری بود که این مسئولیت مهم به من سپرده می‌شد.

مادرم پارچه زربافت مخصوصی را روی میز ناهارخوری پهن کرد. من با سلیقه و دقت یکی یکی سین‌ها را چیدم:

  • سبزه‌ای که خودم دو هفته قبل کاشته بودم و با افتخار رشدش را هر روز تماشا کرده بودم
  • سیب سرخ به تعداد اعضای خانواده
  • سکه‌های براق جدید
  • سیر تازه‌ای که بوی تندش فضای خانه را پر کرده بود
  • سماق ترش و خوشمزه
  • سرکه در بطری کریستالی
  • و سنجد

در کنار اینها، قرآن پدربزرگم، آینه قدیمی خانواده و تخم مرغ‌های رنگی که با خواهرم رنگ کرده بودیم را قرار دادم. وقتی کار تمام شد، سفره آنقدر زیبا شده بود که حتی پدرم که معمولا اهل تعریف‌‌‌کردن نیست با لبخند نگاهی به من کرد و گفت “این بهترین سفره هفت سینی است که تا به حال دیده‌ام!”

سال را با قرآن خواندن پدرم و دعاهای خیر مادرم تحویل کردیم و سپس همگی به خانه پدربزرگ رفتیم. وقتی در زدیم، پدربزرگم با لبخند در را باز کرد و از ما استقبال کرد. بوسیدن صورت همچون ماه مادربزرگم و گرفتن عیدی از دستان پرمهر پدربزرگم، حسی وصف‌نشدنی داشت.

قبل از ظهر من و پسرعموهایم در حیاط مشغول بازی بودیم که ناگهان صدای مادرم را شنیدیم: “بچه‌ها، بیایید کمک کنید سفره را بچینیم!” و با شوخی و خنده سفره را چیدیم و همه دور هم نشستیم. قبل از خوردن سبزی پلو با ماهی، وقتی نوبت به گفتن آرزوهای سال جدید رسید، من گفتم: “امیدوارم امسال بتوانم در درس‌هام بهتر از قبل باشم و بیشتر به پدربزرگ و مادربزرگم سر بزنم.” خواهرم هم گفت: “و من آرزو دارم برادرم کمتر با من بحث کند و اعصابم را به هم نریزد!” که باعث خنده همه شد.

بعد از ناهار، بزرگ‌ترها مشغول گپ زدن و خوردن آجیل شدند. ما بچه‌ها هم مشتی آجیل در جیبمان ریختیم و به پارک محله رفتیم تا فوتبال بازی کنیم. وقتی به خانه برگشتیم پدر بزرگم آلبوم عکس‌های قدیمی را آورد و شروع به تعریف خاطرات شیرین دوران کودکی خود کرد.

آخر شب وقتی به رختخواب رفتم، تمام روز را در ذهنم مرور کردم. از مسئولیت جدیدم در چیدن سفره هفت سین گرفته تا بازی و خنده و شادی‌های دورهمی فهمیدم نوروز فقط لباس نو و عیدی نیست، بلکه فرصتی است برای قدردانی از خانواده و شروع دوباره با انرژی تازه همانطور که چشمانم را می‌بستم، با خودم عهد بستم امسال را به بهترین شکل بسازم. اولین روز نوروز سال جدید برای همیشه در خاطرم ماند – روزی پر از مسئولیت‌پذیری، محبت و کشف ارزش‌های واقعی زندگی.

گل‌های بهاری

انشای عیدانه درباره “تعطیلات خود را چگونه گذراندید”

در شروع بهار ما تعطیل هستیم و به مدرسه نمی‌رویم. همه این تعطیلات را دوست دارند چون عید است و ما به دیدن بقیه فامیل می‌رویم و بیشتر فرصت برای بازی با دوستانمان داریم. بعضی از سال‌ها، ما در تعطیلات عید نوروز که اول بهار است به مسافرت می‌رویم. هر شهری که ما به آن مسافرت کردیم، در بهار بسیار زیبا بود. درخت‌ها برگ‌های تازه باز کرده بودند و درخت‌های میوه پر از شکوفه بودند.

از کنار هر جاده‌ای که رد می‌شدیم پر از گل های کوچک زرد و سفید بود و من از دیدن آن گل‌های زیبا خیلی خوشحال می‌شدم و از مادرم می‌خواستم کمی از آن‌ها را برای من بچیند تا تاج گلی زیبا برای خودم درست کنم. در بیشتر شهرها به خاطر بهار و عید نوروز جشن نوروزی برگزار می‌شد و در این جشن‌ها، برگزار کنندگان مراسم، لباس‌های محلی می‌پوشیدند تا آداب و رسوم شهر خود را به ما معرفی کنند.

در فصل بهار ما چغاله بادام را می‌خوریم که بسیار خوشمزه است، چون درخت‌های بادام زودتر از بقیه‌ی درخت‌ها شکوفه می‌زنند و در اول بهار، چغاله‌ها آماده‌ی خوردن می‌شوند. فصل بهار همه جا تمیزتر است، چون قبل از عید همه خانه‌تکانی می‌کنند، همین طور طبیعت هم دوباره سبز می‌شود و میدان‌ها و خیابان‌ها هم پر از گل می‌شوند. به همین خاطر است که من بهار را خیلی دوست دارم.

بیشتر بخوانید: انشا تصور کنید یک جنگلبان هستید | ۵ انشای جذاب درباره جنگلبانی

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق بخش “دیدگاه” با مجله اینترنتی دیبامگ به اشتراک بگذارید.

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید