در خلوت شبهای راز و نیاز، آنگاه که دل از هیاهوی دنیوی فارغ میشود و جان، مشتاقانه به سوی معبود پر میکشد، زبان به نیایش و مناجات گشودن، گویی مرهمی است بر زخمهای روح و پلی است میان بنده و خالق. این مجموعه از دیبامگ، تلاشی است برای گردآوری زیباترین اشعار و متون فارسی که در وصف نیایش و مناجات با خداوندگار بیهمتا سروده شدهاند. كلماتی كه از عمق جان برخاسته و با زبانی شیوا، احساسات عمیق بندگی، امید، ترس، عشق و اشتیاق به حضرت حق را به تصویر میکشند.
زیباترین دعاهای فارسی
پروردگارا، در این سکوت شب و هیاهوی درون، تو را میخوانم. آرامشی عطا کن به قلبهای بیقرارمان و نوری بیفکن بر تاریکیهای راهمان.
خدایا، دستان نیازمندمان را به سوی آسمان رحمتت بلند کردهایم. مبادا که ناامید بازگردیم و دریغ مدار از ما، آنچه خیر ما در آن است.
ای مهربانترین مهربانان، در گرداب مشکلات و سختیها، تنها تویی پناهگاه امن ما. صبری جمیل و توانی مضاعف به ما عطا فرما.
بارالها، از لغزشها و گناهانمان درگذر و پرده بپوشان بر عیبهایمان. تویی آمرزنده و توبهپذیر، پس توبهمان را بپذیر.
ای خالق بیهمتا، زیباییهای جهان، نشان از عظمت تو دارند. بصیرتی ده تا این نشانهها را دریابیم و به شکرانهات همت گماریم.
پروردگارا، عزیزانمان را در پناه خود حفظ کن و سلامتی و عافیت به آنها ارزانی دار. دلهایشان را شاد و زندگیشان را پر برکت گردان.
خدایا، به ما دانشی عطا کن که راه درست را بشناسیم و توفیقی ده تا بر آن راه ثابت قدم بمانیم. گمراهی و جهل را از ما دور ساز.
ای قادر مطلق، گرههای کور زندگیمان را بگشای و سختیها را بر ما آسان گردان. تویی گشایندهی هر دشواری.
بارالها، رزقی حلال و پر برکت به ما عطا کن تا نیازمند غیر تو نباشیم و در راه رضای تو انفاق کنیم.
ای پناه بیکسان، در تنهاییها و بیکسیها، تو مونس و یاور ما باش. دلهایمان را به یاد خودت آرام کن.
پروردگارا، ما را از شر نفس اماره و وسوسههای شیطان حفظ کن و در راه بندگی خالصانهات یاری نما.
خدایا، پایانی نیکو برای زندگیمان رقم بزن و در لحظهی جان دادن، ایمانمان را از ما مگیر.
ای عدل مطلق، در روز حساب، با رحمت و عدل خود با ما رفتار کن و از گناهانمان چشمپوشی فرما.
بارالها، عشقی خالص به خودت و اولیائت در دلهایمان بیفکن و ما را از دوستداران حقیقی آنان قرار ده.
ای شفادهندهی بیماران، هر دردمندی را لباس عافیت بپوشان و سلامتی کامل به آنها بازگردان.
پروردگارا، صلح و آرامش را بر جهان حاکم فرما و دلهای انسانها را به سوی مهربانی و برادری سوق ده.
خدایا، ما را از غرور و تکبر دور ساز و تواضع و فروتنی را زینت جانمان قرار ده.
ای روشنایی بخش دلها، نور ایمان را در قلبهایمان افزون کن و ما را از تاریکیهای شک و تردید رهایی بخش.
بارالها، ما را در راه خدمت به خلق یاری نما و توفیق انجام کارهای نیک را به ما عطا فرما.
ای همیشگی و جاودان، در گذر زمان و فراز و نشیب زندگی، تو تنها تکیهگاه ابدی ما هستی. پناهت را از ما مگیر.
ای پناهگاه دلم، ای روشنی جانم، در این شب تاریک، دل به نور تو روشن کردهام.
دستهایم را به سوی آسمان رحمتت بلند کردهام. ای مهربانترین مهربانان، قلبم را از زنگار گناه پاک کن و مرا در راه راست هدایت فرما.
ای خدای کریم، ای رب رحیم، با کولهباری از امید به درگاهت آمدهام. میدانم که گناهانم بسیار است،
اما رحمت تو بیکران. ای بخشندهی بیمنت، از سر تقصیراتم بگذر و مرا ببخش.
ای خالق هستی، ای داور روز جزا، در این سکوت شب، با تو نجوا میکنم.
از تو میخواهم که مرا در امتحانات زندگی یاری کنی و صبر و استقامت به من عطا فرمایی.
ای آرام جان، ای تسکین دهندهی دردها، دلم گرفته و روحم خسته است.
به سوی تو آمدهام تا در آغوش امن تو آرام گیرم. ای مهربانترین دوست، مرا دریاب و دلم را تسکین ده.
ای خدای بیهمتا، ای یگانهی بینیاز، در برابر عظمت تو سر تعظیم فرود میآورم.
تو بینیازی و من نیازمند. از تو میخواهم که نیازم را برطرف کنی و مرا از وابستگی به غیر خودت رها سازی.
ای خدای هدایت، ای رهنمای گمراهان، در این دنیای پر از فتنه،
راه را گم کردهام. از تو میخواهم که مرا به راه راست هدایت کنی و از گمراهی نجات دهی.
ای خدای شفا، ای درمانبخش بیماران، سلامتی را از تو میخواهم برای تمام بیماران. دردهایشان را تسکین ده و شفای عاجل به آنها عطا فرما.
ای خدای عشق، ای سرچشمهی محبت دلم را از عشق خودت لبریز کن و مرا به بندگان خاص خودت نزدیکتر ساز.
ای خدای بخشنده، ای آمرزندهی گناهان: از تو میخواهم که
گناهان گذشتهام را ببخشی و فرصتی دوباره به من عطا کنی تا در راه تو قدم بردارم و به سوی تو بازگردم.
دعا و مناجات به نثر ساده فارسی
خدای مهربانم دلم را به تو میسپارم
تا از عمق جانم بزدایی هر چه حائل است بین من و خودت هر چه مرا دور میکند ز تو.، همه آنچه از منیت و نواقصم در من است را از من بگیر، و ببخشای بر من از عشق و الطاف بی پایان خودت، چنان همیشه که بخشیده ایی مرا رها ساز از بند هر چه غیر خوبی و نیکی در وجودم هست و پر کن خالی درونم را با عشق ناب الهی خود که جز این نتوانم نیک بمانم و مهر بیفشانم
مهربانا هزاران شکر که در کنارمان هستی و قرار و آرام دلهای بیقرارمان جز تو چه جوییم و جز تو که را خوانیم که همه تویی و جز تو همه هیچ، خداوندا… لحظاتمان را قرین رحمت و مهربانی ات بفرماو ما را در ادامه راهمان تنها مگذار که یک لحظه بی تو ویرانی دنیاییست
خدایا !!!
مرا قلبی ده که سراسر آن را وجودت فراگرفته باشد چنان خون در رگم جاری باش که مکانی برای ناامیدی نماند تو برایم امید محضی هر نفسی که میکشم و در انتظار نفس بعدی میمانم یعنی به تو امید دارم
خدایا تو رهایم نکن ! تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم ! تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم !
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم ! تو را گرم دیدم و سردترین لحظه ها به سراغت آمدم ! تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی ؟؟! نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی میان این دو گم شدم و هم خود را و هم تو را آزار میدهم شاید نتوانستم آنی باشم که تو خواستی اما هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
گاهی حجم دنیاي درونم از وجودت تهی میشود،آنوقت من می مانم و تنهایی و ترسهایم ، دردها , امیدهایم یك آرزوي دور از دسترس ، تنها نور وجود توست كه دلم را آرام نگاه میدارد ، آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ” ! پس نورت را هرروز به دلم بتابان و دستم را رها نکن
پروردگارا … آدمهای خوب سر راهمان بگذار
حس بسیار خوبیست هنگامی که در لحظه هجوم غم یا ناامیدی یا پریشانی، بی هوا کسی سر راه آدم سبز بشود کلامش ، نگاهش؛ حتی نوشته اش آرامش و شادی و امید بپاشد به زندگی ات ، فقط از دست خود خدا بر می آمده که آن آدم را، یا کلام و نگاه و نوشته اش را برای آن لحظه خاص سرِ راه زندگی ما بگذارد پروردگارا ، مارا واسطه ی خوب شدن حال دیگران قرار بده
زیباترین اشعار فارسی نیایش با خدا
مَلِکا ذکر تو گويم که تو پاکي و خدايي
نروم جز به همان ره که توام راه نمايي
همه درگاه تو جويم همه از فضل تو پويم
همه توحيد تو گويم که به توحيد سزايي
تو زن و جُفت نداري تو خور و خُفت نداري
اَحَد بي زن و جُفتي مَلِکِ کامروايي
نه نيازت به ولادت نه به فرزندت حاجت
تو جليل الجبروتي تو نصير الاُمرايي
تو حکيمي تو عظيمي تو کريمي تو رحيمي
تو نماينده فضلي تو سزاوار ثنايي
بَري از رنج و گدازي بَري از درد و نيازي
بَري از بيم و اميدي بَري از چون و چرايي
بَري از خوردن و خُفتن بَري از شرک و شبيهي
بَري از صورت و رنگي بَري از عيب و خطايي
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجي
نتوان شِبه توجُستن که تو در وهم نيايي
نَبُد اين خلق و تو بودي نَبُوَد خلق و تو باشي
نه بَجُنبي نه بگردي نه بکاهي نه فزايي
همه عِزّي و جلالي همه علمي و يقيني
همه نوري و سُروري همه جودي و جزايي
همه غيبي تو بداني همه عيبي تو بپوشي
همه بيشي تو بکاهي همه کمي تو فزايي
اَحَدُُ لَيسَ کَمِثلِه صَمَدُُ لَيسَ لَهُ ضِد
لِمَنِ المُلک تو گويي که مر آن را تو سزايي
لب و دندان سنايي همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روي رهاييحکيم سنايي غَزنَوِي
به رو سیاهیم اقرار میکُنم … العفو
برای خوب شدن، کار میکُنم … العفو
مرا تو میخری و پاک میکُنی اما
منم که آینه را تار میکُنم … العفو
رسیدهام که خودم را نشانِ تو بدهم
به هر بهانهای تکرار میکُنم … العفو
خودت اجازه شب زنده داریم دادی
که با اجازهات اصرار میکُنم … العفو
مران ز خودت مرا، که من خود را
بدون تو همه جا خوار میکُنم … العفو
از این که عفو تو شد شاملم ولی
من با گناه کردنم انکار میکُنم … العفومحمد حسن بیات لو
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
بالای خود در این چشم من ببین
تا باخبر ز عالم بالا کنم تو رافروغی بسطامی
ثنا و حمد بی پایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
الها، قادرا، پروردگارا
کریما، منعما، آمرزگارا
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را؟
خداوندا تو ایمان و شهادت
عطا دادی به فضل خویش ما را
وز انعامت همیدون چشم داریم
که دیگر باز نستانی عطا را
از احسان خداوندی عجب نیست
اگر خط در کشی جرم و خطا راغزلیات سعدی
آفرین جان آفرین پاک را
آنکه جان بخشید و ایمان خاک را
عرش را بنیاد بر آب او نهاد
خاکیان را عمر بر باد او نهاد
آسمان را در زبر دستی بداشت
خاک را در غایتِ پستی بداشت
آن یکی را جنبش مادام داد
وین دگر را دایماً آرام دادمنطق الطّیر عطّار
سبحان خالقی که صفاتش ز کبریا
در خاک عجز میفکند عقل انبیا
گر صد هزار قرن همه خلق کاینات
فکرت کنند در صفت عزت خدا
آخر به عجز معترف آیند کای اله
دانسته شد که هیچ ندانستهایم ماقصاید عطّار
ای همایی که همایان فرخی
از تو دارند و سخاوت هر سخی
ای کریمی که کرَم های جهان
محو گردد پیش ایثارت نهان
ای لطیفی که گل سرخت بدید
از خجالت پیرهن را بر درید
از غفوری تو غفران چشمسیر
روبهان بر شیر از عفو تو چیر
تلخی هجر از ذکور و از اناث
دور دار ای مجرمان را مستغاث
بر امید وصل تو مردن خوشست
تلخی هجر تو فوق آتشستمثنوی مولوی
ای در درون جانم و جان از تو بیخبر
وز تو جهان پرست و جهان از تو بیخبر
ای عقل پیر و بخت جوان کرده راه تو
پیر از تو بینشان و جوان از تو بیخبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی، دل و جان از تو بیخبرغزلیّات عطّار
ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته
عکس نورت تابشی بر کُن فکان انداخته
نقشبند فطرتت نقش جهان انگیخته
بر بساط لامکان شکل مکان انداخته
چیست عالم؟ نیم ذرّه در فضای کبریات
آفتاب قدرتت تابی بر آن انداخته
کیست جان؟ از عکس انوار جمالت تابشی
چیست تن؟ خاکی درو آب روان انداخته
تا شود سیراب زآب معرفت هر دم گیا
فیض مهرت قطرهای در کشت جان انداختهقصاید عراقی