دفاع مقدس برای ایران و هر ایرانی که در این مرز و بوم زندگی می کند یا به آن تعلق دارد عزیز و قابل احترام است. اگر به هر دلیلی در هفته دفاع مقدس قصد صحبت یا سخنرانی در جایی را دارید، می توانید یک دکلمه دفاع مقدس آماده کرده و دین خود را به شهیدان ادا کنید. در این نوشته از دیبامگ مجموعه ای از دکلمه در مورد دفاع مقدس را خواهید خواند.
دکلمه دفاع مقدس
موشک کاغذی بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت
پدرم داد زد: هواپیما… بمب روی قرارگاه انداخت
پدر از روی صندلی افتاد، پا شد و گفت: “یاعلی”… افتاد
سقف با بمب اولی افتاد او به بالاسرش نگاه انداخت
تانک از روی صندلی رد شد شیشهی عینکم ترک برداشت
یک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفیه و کلاه انداخت
خاکریز از اتاق خواب گذشت و من و او سینهخیز میرفتیم
او به جز عکس خانوادگیاش هرچه برداشت بین راه انداخت…
به خودم تا که آمدم دیدم پدرم روی دستهایم بود
یک نفر دوربین به دست آمد آخرین عکس را سیاه انداخت
موشک آرام روی تخت افتاد زنی از بین چند دست لباس
یونیفرم پلنگی او را روی ایوان جلوی ماه انداخت
*****
با درود بر پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر (عج) و نیز با درود بر روان پاک بنیانگذار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) و شهدای سرافزار اسلام، و با سلام بر رهبر معظم انقلاب و آرزوی طول عمر پر عزت و پر برکت برای این ستودهی بزرگوار.
و سلام و درود و ستایش بر شما که پویندگان و جویندگان راه شهدایید. بر شما که شیفتگان، مشتاقان، محبان و رهروان راه آن عزیزان از خود گذشته و به خدا رسیدهاید.
اینجانب ……………….. عرض خیرمقدم دارم محضر ارزشمند یکایک شما عزیزان و سروران بزرگوار. همچنین محضر محترم ( در صورت داشتن مهمان ویژه، ابتدا نام ایشان و سمت سمت شان ذکر شود).
امروز، آمدهایم تا نام آنان را زنده کنیم و از کرامات و سجایایشان سخن برانیم. آنان که پهلوانانی بی ادعا و عارفانی حق آشنا بودند.
*****
چه کسی می داند جنگ چیست؟
چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟
جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هرجا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟
به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده؟ کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟
چه کسی است که معنی این جمله رادرک کند:
نبرد تن و تانک؟!
اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟
چگونه سر۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟
چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش درانبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟
کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟
کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین؟ به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟؟
صفایی ندارد ارسطو شدن؛ خوشا پر کشیدن، پرستو شدن! آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟
آی دخترک دانشجو! به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟
هیچ می دانستی؟ حتما نه…!!!
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟ و آنگاه که قطره ای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد…
اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش
که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد….
*****
حماسه دفاع مقدس، با سختیها و نثار خونهای پاک جوانانش به ثمر نشست و از حرکت باز نایستاد. از مهمترین دستاوردهای بین المللی این حماسه، شناساندن انقلاب اسلامی است؛ انقلابی نوپا که به یکبار ره صد ساله پیمود و با ایستادگی در برابر قدرتهای بزرگ، خود را به عنوان نظامی مردمی و قدرتمند، شناساند و دفاع جانانه رزمندگان اسلام در مقابل امپریالیسم بر جدیّت و قطعیت آن، افزود.
*****
اگر چه انهدام سرمایه های ملی، آواره شدن صدها انسان بی گناه و به شهادت رسیدن رشیدترین جوانان ایران اسلامی، از نتایج تلخ جنگِ نابرابر ایران و عراق بود، امّا افشای چهره کریه دشمنان اسلام را در پی داشت. آنان با حرکات خباثت بار خود، نشان دادند که «حمایت از حقوق بشر» تنها ادعا و شعاری بیش نیست که با مستمسک قرار دادن آن، به دنبال قدرتطلبی و فزون خواهی خود میباشند.
*****
دفاع مقدس، آزمونی بزرگ بود؛ آزمونی همراه با صدها تجربت و هزاران کشف و شهود که هرگز نمیتوانست در فضای روزمره زندگی به دست آید.
رزمندگان اسلام با توکل به خدا و توسل به اهل بیت، در کارزاری وارد شدند که جز لطف و هدایت الهی نمیتوانست آنان را به پیروزی نزدیک کند و زمینه ساز این هدایت، تحوّل باطنی بود که آنها را به «انسانیت» و «خویشتن خویش» رهنمون ساخت.
*****
وجدانهای بیدار جامعه، زندگی را از بیمارزدگی و آفتهای مهلک نجات میدهند. بیهویتی و بی اهمیتی به آنچه در متن جامعه میگذرد؛ بستر را برای ورود هر نوع آلودگی فراهم میآورد و جامعه ای که به بیهویّتی دچار شود؛ از مقام انسانیت خارج میشود و به جایگاه حیوانیت تنزل میکند.
حماسه دفاع مقدس، فریاد بیدادگری بود که وجدانهای آگاه و بیدار را راسختر و دلهای غبار گرفته و زنگار زده را متنبّه و جانهای پژمرده را بیدار کرد تا به حراست از کیانشان برخیزند.
*****
هر ملتی که به خودباوری نرسد، به شکوفایی نخواهد رسید و هر جامعهای که به فکر شکوفایی نباشد؛ لاجرم به دریوزگی و وابستگی تن خواهد داد.
وابستگی آغاز اسارت انسانها و فرجام حیاتِ ملتی است که از پس از آن میتواند بزرگی کند.
دفاع مقدس احیا کننده خودباوری مردمی بودو که سالیان دراز این تحفه الهی را رژیم ستمشاهی از آنها ستاینده بود و آنان بار دیگر با اعتماد به نفس، تار و پود اسارت وابستگی را گسستند تا برای عزّت و عظمت دینشان، جامعهای خود شکوفا داشته باشند.
*****
یکی از نتایج مهم دفاع مقدس، نقش آن در توسعه سیاسی بود؛ چه آنکه بنا به گفته کار آ گاهان سیاسی، ضرورت اجتناب ناپذیر هر توسعه ای، عبور را از بحرانها است و جنگ، با شرایط دشوارش، یکی از بحرانهایی بود که نظام ما با عبور از آن، زمینه توسعه همهگیر اجتماعی ـ سیاسی و فرهنگی را فراهم آورد.
*****
«خداوندا! تو خود میدانی که استکبار و امریکای جهانخوار گلهای باغ رسالت تو را پرپر نمودند.»
سلاحهای شیمیایی، جزء سلاحهای کشتار جمعی است. رژیم عراق در مناطق جنگی بارها از آنها علیه سربازان ایرانی استفاده کرد. در این میان، هولناکترین مورد استفاده از این سلاح، در منطقه کردنشین «حلبچه» بود. عمق این فاجعه به حدی بود که بسیاری از محافل رسمی و غیر رسمی بیگانه، رژیم بعث عراق را محکوم کردند. با استفاده مکرر عراق از گازهای خردل، اعصاب و سیانور، هزاران نفر از مردم مظلوم حلبچه کشته و زخمی شدند و زنان، مردان و کودکان این منطقه به ایران و ترکیه آواره شدند.
*****
با گذشت یازده سال از پایان جنگ تحمیلی، هنوز آثار گازهای شیمیایی را در تن رنجور جانبازان سرفراز مشاهده میکنیم؛ قهرمانانی که صبح روشن پیروزی را برای مردم خوب ایران به ارمغان آوردند.
*****
«حتی آن بچه های کوچولو قلکهایشان را می آورند و میدهند.»
هنگامی که کمکهای مردمی را جمع آوری میکردیم، به قلک پلاستیکی کوچکی بر خوردم. با تعجّب آن را تکان دادم. میاندیشیدم که چقدر پول در آن جا میگیرد؟ ۱۰۰ تومان، ۲۰۰ تومان؟ یا…
قلک را شکافتم، در لابه لای سکه ها برگهای را یافتم. در آن، چنین نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. من کودکی هشت ساله هستم. پدر و مادرم به من قول داده اند در ازای هر نمره ۲۰، بیست تومان به من جایزه بدهند من هم تصمیم گرفتم بهتر درس بخوانم تا نمره ۲۰ بگیرم و تمام جایزه هایم را به شما رزمندگان هدیه کنم.» با خواندن نامه، اشک در چشمانم حلقه زد. به خاطر روح بزرگ که در کالبد کوچک این کودک هشت ساله یافتم، از خودم خجالت کشیدم.
*****