این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست …
نوکری کردن در درگاه امام حسین (ع) لیاقت می خواهد. ارباب بطلب ما را. با مجموعه ای زیبا و خواندنی از انواع شعر نوکری امام حسین در قالب های تک بیتی، دوبیتی، اشعار مخصوص سنگ مزار و ابیات بلند همراه دیبامگ باشید.
تک بیتی نوکری امام حسین (ع)
نوکری شغل شریفیست به شرط آنکه…
فقط ارباب حسین بن علی باشد و بس
هر کسی دیوانه ی عشقت نشد عاقل نشد
غیرِ نوکرهایت آقا ، « کُلُّهُم لا یَعقِلون »
نوکر به اسم و رسم خودش بیعلاقه است
بر سنگ قبر ما بنویسید یاحسین ..
به پایان آمد این دفتر، عزایت همچنان باقیست
برای نوکرت هر روز عاشورا و هر جا کربلا باشد
به هر که روز ازل نعمتی عطا کردند
مرا به روضه ی ارباب مبتلا کردند
هر که پرسید چه دارد مگر از دار جهان
همه دار و ندارم بنویسید حسین
دوبیتی نوکری امام حسین (ع)
من شدم عاشق تو یا تو شدی عاشق من؟!
لطف ارباب به نوکر چه زیاد است زیاد!
یک نفر گفت ” حسین” اشک همه درآمد
نمک نام تو دلبر چه زیاد است زیاد
ما نـوکریـم و عادتمان گریـه بر حسیــن
تنها دلیـل عزتـمان گریــه بـر حسیـن
بی کـس ترین قبیــله تاریـخ عالمیــم
نام و نشان و شهرتمان گریـه بـر حسیـن
گفتند کارتان، همه گفتیم نوکریم
چون بار عشق را به سر شانه میبریم
ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد
اما به لطف روضهی ارباب بهتریم
شکر خدا که چشم پر از اشک و سوز من
غیر از شما بهر کسی پر بکا نشد
خوشبخت، نوکری که دم جان سپردنش
چشمش به غیر روی شما هیچ وا نشد
عمری بدون نام حسین سر نمیکنم
این سایه سار رحمت بی منتها که هست
بیرون مکن مرا ز عزا خانه ات حسین
اینجا برای نوکر آلوده جا که هست
از روضه هفتگی ات پا گرفته ایم
در بین نوکران شما جا گرفته ایم
گریه برای تان شده سر مایه ای که ما
این هدیه را ز حضرت زهرا گرفته ایم
اشعار بلند نوکری امام حسین (ع)
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
منم غلام کسی که بود گدای حسین
دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
یکی برای حسن آن یکی برای حسین
یقین که آتش دوزخ حرام گردیده
به جسم آنکه بود یار آشنای حسین
برای بخشش کوه گناه یک راه است
بریز قطره ی اشکی تو در عزای حسین
کبوتر دل عشاق هر شب جمعه
نشسته است روی گنبد طلای حسین
خدا کند که شبی زائر حرم گردیم
و جان دهیم همان شب به کربلای حسین
به گوش جان تو اگر بشنوی هنوز آید
ز زیر نیزه و تیغ و سنان صدای حسین
من گدایی درت را دوست میدارم حسین
سائلان محضرت را دوست میدارم حسین
دستبوس نوکرتبودن برای من بس است
نوکری نوکرت را دوست میدارم حسین
«بارالها، گریهکنهای حسینم را ببخش!»
این دعای مادرت را دوست میدارم حسین
من برای ماندن اسلام بعد از کربلا
دست زینبپرورت را دوست میدارم حسین
در میان آن شهیدانی که دورت خفتهاند
زیر پایت، اکبرت را دوست میدارم حسین
در کنار علقمه، با دیدن آب فرات
هیبت آب آورت را دوست میدارم حسین
مرغ دلم به عشق شما پر کشیده است
تا آسمان کرببلاتان پریده است
من آمدم برای شما نوکری کنم
من را خدا برای همین آفریده است
ای دُرّ خوشاب یا ابا عبدالله
ای گوهر ناب یا ابا عبدالله
از نوکر در ماندۀ خود دست بگیر
در روز حساب یا ابا عبدالله
اگر چه گریه کنت سر به زیر و محجوب است
به پیشگاه تو اما همیشه سر، بالاست
من این وسط چه بگویم زبان من لال است
که دل سپرده بزم محبت تو خداست
یقین شده است برای دلم که هر کس که
شده است نوکر این خانه مادرش زهراست
به چشم تنگ حقارت نگاهشان نکنید
گدا همین که به آقای ما رسید، آقاست
اسیر عشق حسینم اسیر می میرم
به شوق کرب و بلایش حقیر می میرم
اگر که روزی من کرب و بلا شود مولا
میان آن حرم دلپذیر می میرم
اگر کرم کنی و وقت مرگ من آیی
به شوق این کرم بی نظیر می میرم
اگر که ملک جهام را بدست آرم من
بدون مهر و ولایت فقیر می میرم
لباس نوکریت داده اعتبار مرا
اگرچه نوکرم اما امیر می میرم
ز بس که گریه برایت مقدس است آری
میان گریه شبی ناگریز می میرم
میان روضه ی مقتل اگر خدا خواهد
به یاد آن بدن غرق تیر می میرم
برای عرض ارادت به ساحت ارباب
برای حنجر طفل صغیر می میرم
آقا! تو را «آقا» مرا «نوکر» نوشتند
یعنی تو را اوّل مرا آخر نوشتند
روی سیاه من یقیناً حکمتی داشت
شکر خدا نام مرا قنبر نوشتند
روزی که نام «بهتران» را می نوشتند
نام تو را از هر کسی بهتر نوشتند
آری تو را حتی میان پنج تن هم
در روز خلقت گریه آورتر نوشتند
این قسمت ما بوده که سردار باشیم
امّا تو را در کربلا بی سر نوشتند
این اشک دیده… نه… چراغ برزخ ماست
از برکت تو اشک را گوهر نوشتند
وقتی میان بزم عزای تو می رسم
حس میکنم به عرش خدای تو میرسم
در این دهه که لطف تو چندین برابر است
حتماً به اوج کوه عطای تو میرسم
شکر خدا که هر شب ماه محرّمت
بر کاروان اهل بکای تو میرسم
بی اختیار چشمهی چشمم روان شود
وقتی به هر فراز دعای تو میرسم
با گریهی برای تو پر در میآورم
پرواز میکنم به هوای تو میرسم
رحمت به مادرم که مرا نوکر تو کرد
با شیر پاک او به لقای تو میرسم
شکر خدا که بر سر این سفرهی عزا
هر وقت میرسم به غذای تو میرسم
با خواندن مداوم «یا لیتنا معک»
من هم به رتبهی شهدای تو میرسم
با این امید زندهام آقا…. بدون شک
یک روز من به کرب و بلای تو میرسم
هنگامهی غم آمده فابک علی الحسین
ایّام ماتم آمده فابک علی الحسین
امشب هلال با قد خم ناله میزند:
ماه محرّم آمده فابک علی الحسین
صوت حزین حیّ علی مجلس العزا
بر اهل عالم آمده فابک علی الحسین
احرام نوکری حسین را به تن کنید
حجّی فراهم آمده فابک علی الحسین
گریه که از مناسک حجّ محرّم است
از چشم زمزم آمده فابک علی الحسین
توفیق گریه را که به هر کس نمیدهند
فیض دمادم آمده فابک علی الحسین
اذن ورود ما به حسینیّه ی عزا
از عرش اعظم آمده فابک علی الحسین
بانی روضههای محرّم که فاطمه است
با قامت خم آمده فابک علی الحسین
به تو سوگند شعار همه ی ما این است
ما همه نوکر این خانه و ارباب تویی
من گریه میکنم که مصفّا کنی مرا
مانند قطره راهی دریا کنی مرا
گرچه برای روضهی تو کم گذاشتم
دارم امید این که تماشا کنی مرا
با این دو قطره اشک عزایی که ریختم
اصلاً بعید نیست مسیحا کنی مرا
من را در این لباس عزایت کفن نما
تا پیش چشم فاطمه زیبا کنی مرا
آن قدر بین روضهی تو گریه میکنم
تا بین نوکران خودت جا کنی مرا
گشتم مریض خستهی دارالشفای تو
با این بهانهای که مداوا کنی مرا
دور است از کرامت بیانتهای تو
در روز حشر آیی و رسوا کنی مرا
شبهای جمعه راهی کرب و بلا شوم
تا همنشین حضرت زهرا کنی مرا
در بین گریهام به سر و سینه میزنم
تا داغدار زینب کبری کنی مرا
گندم نخوردهایم که بینان مان کنی
سیبی نچیده بندهی شیطانمان کنی
خاصیت قنوت شما را شنیدهایم
یاربنا بخوان که مسلمانمان کنی
از ماندههای آب و گلت روی خاک ما
قدر نمیبپاش که انسانمان کنی
تعلیم جبرئیل به ما هم رسیده است
مشغول یاقدیم بالاحسان مان کنی
در وقت هر فریضه که «والفجر» بهتر است
حالا که همنشین حسین جان مان کنی
شکر خدا که لطف حسین سایه سار ماست
شکر خدا که نوکری ات کار و بار ماست
گم میشویم تا که تو پیدایمان کنی
نوکر شدیم تا که تو آقایمان کنی
شاید دلت به حال دل ما بسوزد و
فکری برای روز مبادایمان کنی
ما یک برات کرب و بلا لای پوشهایم
ساکت نشستهایم تو امضایمان کنی
چیزی ز شاه بودن تو کم نمیشود
در بین نوکرانت اگر جایمان کنی
ما زیر بار منت عیسی نمیرویم
کور آمدیم تا که تو بینایمان کنی
ما را هدف ز نوکری ترفیع رتبه نیست
مجنون نمیشویم که لیلایمان کنی
من آن نیم که جامی یوسف رها کنم
پرهیز کن از این که زلیخایمان کنی
چندیست مردهام ز انفاس قدسیت
اصلا بعید نیست مسیحایمان کنی
حتی غزل تغزلتان را بیان نکرد
باید عنایتی به غزلهایمان کنی
بی جذبه عصا که به جایی نمیرسم
یک جذبه کن که حضرت موسایمان کنی
حالا که تیره روزم و قلبم مکدّر است
شبهای من ز اشک غم تو منور است
تا بوده روزیام در این خانه بوده است
تا هست دیده من از این روضهها تر است
پیراهنم ز کودکیام تا زمان مرگ
از عطر سرخ سینه زنیها معطر است
حتی کنار جسم کفن پوشم ای حسین
گریه برای تو ز همه کار خوشتر است
وقت طواف هم ز غمت اشک ریختم
آخر طواف و دیده تر با صفا تر است
جانم بگیر گریه و سوز مرا مگیر
این اشک شور هدیه شیرین مادر است
هر کس مرا شناخت به نام شما شناخت
نوکر به عرش هم برود باز نوکر است
دنیا بدون روضه آقا جهنم است
یعنی بهار نوکری ما محرم است
شکر خدا که خرج عزای تو میشوم
روضه به کار و زندگی ما مقدم است
ما نوکری به شرط نکردیم تا بحال
هر چند سینه از کم دنیا پر از غم است
ما را بدون کوثر اشکت رها نکن
گریه به زخمهای شما عین مرهم است
تکلیف چشمهای تمامی عاشقان
هر روز گریه به غم آقای عالم است
آقا بیا و نوکرتان را حساب کن
هر چند سهم نوکری این گدا کم است
من سینه چاک هر کس دیگر نمیشوم
تا نوکر توأم لقبم نام آدم است
شعر سنگ قبر نوکر امام حسین
بر روی سنگ قبر من این گونه حک کنید
این خانه زاد روضه و مجنون کربلاست
روزیِ اشک چشم مرا مرحمت کنید
روزی دیده ای که نذر کردۀ شماست
بنویسید دگر به روی سنگ لحدم
من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم
ننویسید که او نوکر بد عهدی بود
بنویسید که او منتظر مهدی بود
یک عمر، خادم حرم کبریا شدم
از نوکران خامس آل عبا شدم
زاندم که، زیر سنگ لحد آرمیده ام
مشمول لطف حضرت خیرالنسا شدم
یک عمر در عزای حسینی گریستم
با افتخار نوکری اش، خوب زیستم
دارم یقین، شفاعت من را کند به حشر
مأیوس زیر سنگ لحد من که نیستم
عمرم به نوکری شه بی کفن گذشت
با گریه بر امام جلا از وطن گذشت
صدشکر می کنم که به لطف خدای خویش
عمرم به روضه خوانی آن پاره تن گذشت
هر کس که کنار قبر من می آید
با سینه ای از درد و محن می آید
گوید که مباد، غصه و غم بخوری
دیدار تو شاه بی کفن می آید
یقین دارم شب اول، حسین آید به دیدارم
چرا که من تمام عمر، بهر او عزادارم
ندارم خوفی از حالم، درون خانه ی قبرم
که امّید شفاعت از، شهنشاه ولا دارم
ای آن که مرا، یاد کنی، بعد وفاتم
با فاتحه ای ،شاد کنی، بعد وفاتم
گر روضه ی ارباب بخوانی سر قبرم
این خانه ام آباد. کنی، بعد وفاتم
آن کس که دراین قبر، به زیر لحداست او
مجنونِ حسین، عبد خدای صمد است او
عمرش به عزای شه عطشان ، سپری گشت
ذکرش به یقین شاه لب عطشان مدد است او
سالها ، نوکری آل علی، شد کارم
حبّ زهرا و علی شُکر به قلبم دارم
بعد مرگم نهراسم ز نَکیر و مُنکر
به یقین میشود آنجا شه دین چون یارم
وقت جان دادن بیایی، آن خوش است
بهر نوکر رُخ نمائی، آن خوش است
بعدِ مرگم، ای مرا جان، یاحسین
بر سر قبر من آیی، آن خوش است
ای به دل، عشقت قرارم، یاحسین
نوکریَّت، افتخارم، یاحسین
بعد مرگم، کن گذر، ای شاه من
جان زهرا بر مزارم، یاحسین
شُکرُ لِلَّه که شدم، عاشق و بیمار حسین
سالها گشتم ز لطفش، جزو زُوّار حسین
عمرمن پایان شد و مدفون گشتم زیر خاک
اندرون قبر هم، باشم عزادار حسین
دفن شد دراین مکان، مردی پراز شور ونوا
خادم بیت خدا و نوکر آل عبا
نام نامی اش “بلوری “، معدن صدق و صفا
می رسد از تربتش ، عطر حریم کربلا
سالها نوکری درگه مولا کردم
گه توسل به حسین گاه به زهرا کردم
گریه کردم به حسین بر سر و بر سینه زدم
عزت هر دو جهان یک شبه پیدا کردم
چه شبی بود شب اول قبرم که حسین
جلوه ای کرد به ارباب تماشا کردم..
شعر در مورد فوت پیرغلام امام حسین
ایهاالناس من از مردن خود دلشادم
که به مهر شه لب تشنه حسین جان دادم
همه عمر حسین گفتم واو هم زکرم
دم مرگ آمد وبنمود زغم آزادم
تلخی مرگ که احوال مرا کرد خراب
روی چون ماه حسین دیدم رفت از یادم
جامی از دست شه تشنه لبان نوشیدم
غم واندوه به یکباره برفت از یادم
سر و جان همهی خلق به قربان حسین
جان عالم به فدای لب عطشان حسین
رحمت خاص خدا شامل حالش شده است
هرکسی یک سر سوزن شده گریان حسین
دم عیسی صفت مرثیه خوانانش گرم
زندهایم از نفس پیرغلامان حسین
لشگر عمه سادات همیشه هستند…
وسط معرکه ها گوش به فرمان حسین
خوشبحال شهدایی که فدایش گشتند
دم آخر سرشان بود به دامان حسین
آه ای مرثیه خوان روضه جانسوز بخوان
تا بسوزیم برای غم سوزان حسین
خطبه میخواند که از منبر مرکب افتاد
گذر باد سوی چادر زینب افتاد
شمر بر سینه دردانه افلاک نشست
روی تل زینب کبری به روی خاک نشست
پیکرش را وسط معرکه غارت کردند
به زن و بچه ارباب جسارت کردند
پیکر شاه شهیدان وسط گودال است
وقت غارت شدن پیرهن و خلخال است
وسط معرکه انگشتنمایش کردند
جلوی عمه سادات رهایش کردند
تیر و شمشیر به روی پسر فاطمه بود
پنجه گرگ به روی جگر فاطمه بود
فاطمه از وسط آتش و دود آمده بود
هر چه تیر است به گودال فرود آمده بود
از سراشیبی گودال فقط خون میرفت
ساربان دست پر از معرکه بیرون میرفت
آه ای مرثیه خوان مرثیه را باز مکن
روضه دختر او را دگر آغاز مکن
کاش میشد که فدایش بشود نوکر او
تاکه آسیب نبیند حرم دختر او