امام علی (ع) به عنوان الگویی از عدالت، شجاعت، فداکاری و فروتنی در تاریخ اسلام شناخته میشود. داستانهای زندگی ایشان میتوانند به مسلمانان و دیگران کمک کنند تا ارزشهای اخلاقی را بهتر درک و در زندگی خود پیاده کنند. از انبوده رشادت ها، شجاعت ها و دلاوری های امام علی میتوان ده ها جلد کتاب نوشت. اما در این بخش بطور خلاصه ۸ مورد از داستان هایی از زندگی امام علی گرفته تا روایت هایی از اعمال ابشان در حنگ ها را برای شما قرار داده ایم.
داستان کوتاه در مورد امام علی
۱. داستان رشادت امام علی(ع) در میدان نبرد
در یکی از جنگها حضرت علی علیه السلام با یکی از مشرکان در حال نبرد بود. کافر به امام گفت:« ای پسر ابوطالب، شمشیرت را به من ببخش.» علی علیه السلام شمشیرش را به سوی او افکند. کافر گفت:« در شگفتم! در این موقعیت شمشیرت را به من میدهی؟» امام فرمود:« تو دست نیاز به سوی من دراز کردی، و رد کردن سائل، از بزرگواری به دور است.» در این هنگام مرد کافر، خودش را به زمین انداخت و گفت:« رفتار دینداران چنین است.» و پای امام را بوسید و مسلمان شد.
۲. داستان خدو انداختن خصم در روی حیدر
در جنگی، حضرت علی(ع) بر پهلوانی غلبه می کند، اما به محض این که می خواهد او را بکشد جنگجو آب دهان خود را بر روی حضرت می اندازد و در این حال حضرت از کشتن او منصرف می شود و وقتی جنگجو علت این کار را سؤال می کند. حضرت می فرماید که به علت خشمی که از آب دهان انداختن پهلوان بر او غلبه کرده خلوص عمل حضرت از میان رفته و مانع کشتن او شده است.
۳. داستان شجاعت امام علی(ع) در جنگ صفین
شجاعت و قوت قلب امام علی علیه السلام که از ایمان و یقین او نشأت میگرفت، در هیچ انسانی مشاهده نشده است. روزی در جنگ صفین، ایشان با نقاب بر چهره، به صورت یک فرد ناشناس در مقابل صفوف شامیان به مبارزه پرداخت. پس از آنکه گروهی از مبارزان شام را به خاک هلاکت افکند، معاویه به عمرو عاص گفت: این شجاع و دلیر کیست؟
عمرو پاسخ داد: او یا عبدالله ابن عباس است یا خود علی. معاویه پرسید: چگونه میتوانیم او را تشخیص دهیم؟ عمرو گفت: ابن عباس مرد شجاعی است، اما در برابر حمله عمومی سپاه به این اندازه نمیتواند مقاومت کند. به همین دلیل، فرمان حمله به تمام سپاهیان بدهید تا به این جنگجو حمله کنند. اگر او فرار کند، ابن عباس است و اگر ثابت بماند، علی است؛ زیرا علی هرگز از هیچ عربی نمیگریزد، چه رسد به سپاه تو.
معاویه برای آزمایش، فرمان حمله عمومی صادر کرد و تمام سپاه او به حرکت درآمد. اما آن مبارز، مانند کوهی از آهن، در جای خود ثابت و استوار ماند. در این لحظه، فهمیدند که این شخص، علی علیه السلام است که در حال نبرد است و به همین دلیل، فرمان عقبنشینی صادر کردند.
۴. داستان دلاوری امام علی(ع) در جنگ احد
در روز احد، بر اساس معتبرترین روایات، آن حضرت پرچمداران مشرکان را که تعدادشان به هفت یا نه نفر گفته شده، به قتل رساند. با کشته شدن این افراد، مشرکان از میدان جنگ فرار کردند. اگر تیراندازان به دستورات پیامبر اکرم (ص) گوش میدادند، نتیجه جنگ به نفع مسلمانان رقم میخورد. در این روز، بیست و هشت نفر از لشکر مشرکان به قتل رسیدند که هجده نفر از آنها به دست علی (ع) کشته شدند. زمانی که مسلمانان، به جز تعداد کمی، متواری شدند، علی (ع) در کنار پیامبر باقی ماند و از ایشان (ص) دفاع کرد. هرگاه مشرکان به او حمله میکردند، پیامبر او را آگاه میساخت و علی (ع) آنها را پراکنده میکرد. او به قدری از مشرکان کشت که جبرئیل از این امر شگفتزده شد و گفت: “ای پیامبر! این شیوه یاری کردن است.” سپس ندا داد که شمشیری مانند ذوالفقار و مردی چون علی (ع) وجود ندارد.
۵. داستان شجاعت امام علی(ع) در قلعه خیبر
در جنگ خیبر، حضرت علی (ع) به بیماری چشم مبتلا شد و به طوری که نه صحرا را میدید و نه کوه را. به همین دلیل، پیامبر دو نفر از مهاجران را به میدان نبرد فرستاد، اما آنها شکست خوردند و به عقب برگشتند. یکی از آنها به دوستانش توهین میکرد و آنها نیز به او پاسخ میدادند، در حالی که دیگری دوستانش را سرزنش میکرد و آنها نیز او را مورد انتقاد قرار میدادند. سپس پیامبر فرمود: “فردا پرچم را به دست مردی میدهم که دوستدار خدا و رسول اوست و خدا و رسول نیز او را دوست دارند. او جنگجویی است که هرگز از میدان نمیگریزد و از معرکه بازنمیگردد، مگر آنکه خداوند برای او پیروزی قرار دهد.” سپس حضرت علی (ع) را فراخواند و بر چشم او آب دهان خود ریخت و او بهبود یافت.
فردای آن روز، پیامبر پرچم را به علی (ع) سپرد. مرحب، یکی از جنگجویان نیرومند یهودیان خیبر، در حالی که کلاهخودی بر سر داشت و زرهی بر تن کرده بود، با علی (ع) روبرو شد. علی (ع) با یک ضربه شمشیر، کلاهخود او را همچون تخممرغی درهم شکست و زره و سر او را پاره کرد، تا جایی که شمشیرش به سر او رسید و صدای این ضربه به گوش تمامی لشگریان رسید. حضرت علی (ع) در این جنگ، قلعه خیبر را که بیست نفر از آن محافظت میکردند، فتح کرد.
۶. داستان یورش امیرالمومنین در بحبوحه جنگ جمل
در جنگ جمل، دو لشکر در مقابل یکدیگر قرار گرفتند و نیزههایشان به قلب یکدیگر مینشست. هر سربازی که به سمت شتر عایشه میرفت، به قتل میرسید. صدای برخورد شمشیرها به گوش میرسید و شبیه صدای پتک بود. وقتی جنگ به اوج خود رسید، آن حضرت به تنهایی به سمت شتری که با پارچهای سبز پوشیده شده بود، حمله کرد. مهاجرین و انصار دور آن شتر و فرزندانش جمع شده بودند. او به آنان یورش برد و با لشکریان جمل درگیر شد. سپس به عقب برگشت و شمشیرش را که خم شده بود، با زانویش راست کرد. یاران و پسرانش به او گفتند که به آنها کمک کند، اما علی هیچ پاسخی نداد و حتی به آنها نگریست. سپس دوباره مانند شیری خشمگین، به تنهایی به صفوف دشمن حمله کرد. جنگجویان دشمن از ترس مواجهه با علی (ع) فرار کردند و از دو طرف او عقب نشینی کردند، تا جایی که زمین از خون کشتهها رنگین شد. آن حضرت دوباره به میان یارانش بازگشت و شمشیرش را راست کرد و به پسرش محمد بن حنفیه گفت: ای پسر حنفیه! در میدان نبرد باید اینگونه جنگید. کسانی که در اطرافشان بودند، به خطاب به امیر المؤمنین عرض کردند ای امیر المؤمنین! چه کسی خواهد توانست کاری را که تو میکنی، انجام دهد؟
۷. خلاصه داستان زندگی حضزت علی(ع)
امام علی (ع) در ۱۳ رجب، ۳۰ عام الفیل متولد شد. در پنج سالگی به خانه پیامبر می رود و از آن به بعد یک لحظه از پیامبر جدا نمیشود. آن گاه که پیامبر به نبوت می رسد، علی(ع) اولین کسی است که به پیامبر ایمان میآورد و مسلمان می گردد. زمانی که پیامبر قصد هجرت دارد، علی(ع) به جای ایشان می خوابد تا دشمنان متوجه غیبت پیامبر نگردند. آنگاه بعد از هجرت پیامبر، علی، دختران پیامبر را به مدینه می برد و در سال اول هجری با حضرت فاطمه زهرا(س) ازدواج می نماید. در جنگ بدر و احد و در تمامی غزوات پیامبر، علی دوست و دشمن را دچار تعجب می نماید. شجاعت بی نظیر او بعد از پیامبر به سکوت و مشورت با خلفا مبدل می گردد. پس از ۲۰ سال سکوت، علی(ع) به خلافت می رسد و در طول مدت خلافت در سه جنگ جمل با عایشه، صفین با معاویه و نهروان با خوارج شرکت مینماید و در ۱۹ رمضان ۴۰ هجرت به دست ابن ملجم مرادی به شهادت میرسد.