مجموعه دلنوشته درباره سردار سلیمانی [کودکانه، احساسی و ادبی]

با مجموعه متن در مورد سپهبد حاج قاسم سلیمانی، دلنوشته در مورد شهادت سردار سلیمانی، دلنوشته کوتاه درباره سردار سلیمانی همراه ما باشید.

به مناسبت سالگرد شهادت سردار قاسم سلیمانی مجموعه متن و دلنوشته در مورد سردار سلیمانی و انواع دلنوشته‌های کوتاه برای سردار حاج قاسم سلیمانی را بخوانید.

پیش از مطالعه این دلنوشته پیشنهاد می‌کنیم برای آشنایی هر چه بیشتر با این بزرگ مرد روزگار مقاله تحقیق درباره شهید حاج قاسم سلیمانی برای مدرسه را نیز مطالعه نمایید.

دلنوشته درباره سردار سلیمانی

دلنوشته در مورد سردار سلمانی برای مدرسه

شهید شدن یعنی خیلی آدم خوبی بودن و رفتن پیش خدا. شهید سردار سلیمانی یکی از آدم‌های خیلی خوب بود که همه دوستش داشتند. او با کارهای شجاعانه‌اش به دنیا یاد داد که باید همیشه از آدم‌های مظلوم دفاع کنیم.

سردار سلیمانی مثل قهرمان قصه‌ها بود. او نمی‌توانست ظلم و بدی را تحمل کند. مثل آدم‌های خوبِ زمان قدیم که جلوی دشمن‌ها می‌ایستادند، او هم همیشه جلوی بدها می‌ایستاد. اما دشمن‌ها از خوبی‌های او می‌ترسیدند و بالاخره در یک شب تاریک او را شهید کردند.

سردار سلیمانی همیشه به فکر آدم‌هایی بود که مشکل داشتند. او دوست بچه‌های سوری بود و به مادرهایی که پسرشان شهید شده بود کمک می‌کرد. او کشور ما را خیلی دوست داشت و همیشه برایش تلاش می‌کرد. با اینکه خیلی کارهای مهم می‌کرد، هیچ‌وقت برای خودش چیزی نمی‌خواست.

دوستانش او را خیلی دوست داشتند و می‌گفتند که او مثل یک برادر خوب برای همه بود. سردار همیشه نمازش را می‌خواند و شب‌ها وقتی همه خواب بودند با خدا حرف می‌زد. او آدمی بود که همیشه یادش توی دل‌ها می‌ماند.

سردار سلیمانی فقط یک نفر نبود؛ او مثل یک دنیا مهربانی و شجاعت بود. حالا هر جا اسمش را می‌شنویم، یاد خوبی‌هایش می‌افتیم و برایش دعا می‌کنیم. حتی فرودگاه بغداد، جایی که او شهید شد، تا همیشه اسمش را به خاطر دارد. سردار سلیمانی یک قهرمان واقعی بود که هیچ‌وقت از یاد ما نمی‌رود.

دلنوشته برای مدرسه درباره شهادت حاج قاسم سلیمانی

سلام بر مرد میدان، سلام بر شهید همیشه زنده، سلام بر حاج قاسم سلیمانی!

حاج قاسم جان، نمی‌دانی چقدر دلم برایت تنگ شده است. هر جا می‌روم، هر وقت به تو فکر می‌کنم، قلبم پر از دلتنگی می‌شود. اصلاً باورم نمی‌شود که دیگر کنار ما نیستی. تو مثل آرامشی برای قلب من بودی، حاج قاسم.

وقتی یاد تو می‌افتم، دلم می‌خواهد دوباره تو را کنار رهبر عزیزمان ببینم. دلم برای لبخندهایت، برای آن لحظه‌هایی که دست کودکان را می‌گرفتی و انگشترت را به آنها می‌دادی، خیلی تنگ شده. حتی لباس سبزی که همیشه تنت بود، برایم پر از خاطره است.

تو همه این کارها را برای ما کردی. برای اینکه ما در امان باشیم، برای اینکه حتی یک خراش هم روی بدن ما نیفتد. وقتی تو می‌خندیدی، انگار همه دنیا آرام می‌شد. حتی اگر از ما دور بودی، باز هم وجودت برایمان آرامش می‌آورد.

حاج قاسم جان، نمی‌دانم چطور بگویم که چقدر تو را دوست داشتم و هنوز هم دارم. همه چیز تو، رویایت، رفتارت، حتی لباس سبزت، در دل ما جا گرفته است. ما همیشه عاشقت می‌مانیم و راهت را ادامه می‌دهیم.

می‌دانم که رویای بزرگت آزادی قدس بود. این رویا حتماً یک روز واقعی می‌شود. اما ما باید سربازانی شجاع باشیم که تا پای جان برای این رویا تلاش کنیم. من قول می‌دهم که یکی از این سربازها باشم.

برایمان دعا کن، حاج قاسم. ما خیلی به دعای تو نیاز داریم. ❤️

دلنوشته عاشقانه برای سردار سلیمانی

چه عارفانه اوج گرفتی و عاشقانه در خون غلتيدی؛ در حجلهٔ تسليم، به آسمان پر کشيدی🕊 و در آغوش يار تا ابد آرميدی. همهٔ هستی را خون تو بس است برای هدايت، تا راهیِ حق شوند.👈 تمام وجودت گواه و شاهدی است که خدا در برابر خلق، علَم کرده و همگان حقيقت، حق را در زلال خونت نظاره‌گر خواهند شد.

آن شب هم همهٔ ما خواب بوديم كه تو رفتی! می‌ترسم در ميان اين‌همه سايه‌روشن و لابه‌لای لابی‌های دنيای سياست فراموشت كنيم! 😔يادمان برود كه شب‌ها چرا بيدار می‌ماندی، اينجا در اتاق من ساعتی است كه عقربه‌هايش روی 1:20 گير كرده و هرچه تلاش می‌كنم، زمان نمی‌گذرد! یادت گرامی شهید ولایت.🌷🕊

گفت اخبار كه طوفان بلا آمده است
قاسم از سوريه تا كرببلا آمده است

راز يک خاتم و انگشت سليمان يعنی…
تا ابد هست سليمانی و ايران يعنی…

خبر عاشقی‌ات در همه جا پيچيده
باغی از سرو، پی هر قدمت رویيده

مژده ياران كه در اين باغ، ثمر نزديک است
پای اين عهد بمانيد، ظفر نزديک است

دلنوشته کوتاه 

حاج قاسم!

باور رفتنت هنوز هم سخت است.. تو برای من که روزهای انقلاب و جنگ را ندیدم ، باور تمام حماسه ها، باور تمام حماسه آفرینان بودی!

تو برای من رجایی و بهشتی، چمران و آوینی، همت و باکری، صیاد شیرازی بودی! میانه ی میدان جنگ، تدبیر چمران بودی. بین کودکان یکرنگی رجایی بودی! منش تو بوی بهشتی داشت.. چشم های تو نشان از چشم های همت داشت.. تو یک تنه رسانه ی آوینی بودی! هر آنچه آوینی خواست از بزرگان و از مقاومت بگوید را در تو دیدم، در تو باور کردم!

سیزدهم دی ماه تا همیشه برایم تاریک و محزون شد..سیزدهم دی ماه ۹۸ من تمام قهرمانانم را یک جا از دست دادم.. من دیدم که همت در مجنون دوباره در خون غلطید.. آن قهرمان ایستاده در غبار را دوباره در لبنان اسیر دیدم. حججی را بی سر دیدم.. من دست تو را دیدم که از تن جدا بود، تا علقمه رفتم! من زینب را در تل زینبیه دیدم..

حاج قاسم!

۱۳ دی ماه ۹۸ فرو ریختم و دوباره متولد شدم! من دوباره آرمان‌هایم را دوره کردم! دعا کن آنگونه زندگی کنم که شرمنده چشمانت نشوم!

دانش آموز گرامی اگر در این روزهای سالگرد سردار سلیمانی نیاز به انشا درباره ایشان دارید می‌توانید سری به مقاله انواع انشا درباره شهید سلیمانی نوشته شده در دیبامگ بزنید.

دلنوشته درباره شهید حاج قاسم سلیمانی

دلنوشته برای شهادت سردار سلیمانی

در این دنیای پر از ظلم و ستم یافتن فردی که در مقابل بدی‌ها قد علم کند بسیار سخت است. کسی که از هیچ دشمنی نهراسد و تنها ترسش از خداوند باشد. شجاع و دلیرانه به جنگ دشمنان اسلام و ظلم ستیزان برود و در آخر نیز جانش را در این راه فدا کند.

همه ما جمله معروف ما ملت امام حسینیم را شنیده‌ایم. جمله‌ای که در جای جای شهر کنار عکس سردار دلها می‌بینیم. سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی نماد رشادت و حق جویی مظلومین عالم بود. او نه تنها دل‌ها را در ایران بلکه در اقصی نقاط این کره خاکی نیز ربوده بود.

سرداری که تواضع، فروتنی و رشادت را از دوستان و یارانش در جنگ هشت ساله دفاع مقدس به یادگار برده بود. آری، چه زیباست اینگونه رفاقت‌ها. سردارها سال‌ها پس از جنگ و شهادت سرداران خرازی، همت، کاظمی و … طاقت ماندن نیاورد و به آن‌ها پیوست.

مگر آرزویی زیباتر از شهادت در راه خدا داریم. چه مناجات‌هایی را سردار دلها در بحبوحه جنگ در سوریه با خدا انجام داد و در آخر نیز به آرزویش رسید.

او مرد میدان جنگ بود. شخصی که با ذکاوت، هوشمندی و تجربه بالایش بسیاری از نقشه‌های دشمن پلید را خنثی کرد. داعشی‌ها را به درک واصل کرد و از جان و مال مردم عزیز کشورمان در خارج از مرزهای ایران دفاع کرد.

لحظه‌ای پیش خود تصور کنید اگر سردار سلیمانی و مدافعین حرم در بیرون از مرزها به جنگ با داعشی‌ها نمی‌رفتند چه می‌شد. این انسان‌های تندرو و نا اهل چه بلایی بر سر کشورمان می‌آوردند. سردار حاج قاسم سلیمانی خاری در چشم همه مستکبران جهان بود. شهادت سردار آن هم اینطور مظلومانه به همراه دوست و یار شفیقش ابومهدی مهندس افتخاری برای مردم ایران و عراق بود.

یه مردِی بود تو جبهه
قوی بود و مهربون

همیشه در همه حال
لبخند به لب‌های اون

محبوب دل‌های ماست
قاسم سلیمانیه

دنیا اونو می‌شناسه
می‌دونه ایرانیه

تو جبهه‌ها همیشه
جنگیده با دشمنا

برای حفظ ایران
شهید شده این آقا

دلنوشته ادبی برای سردار سلیمانی

سلام ای یوسفِ خوش نام ما، ای دلبر و مقصود ما، ای دولتِ منصور ما، ای لشکر جانانِ ما.

ای امیر لشکر، ای سردار دل ها! آغوش تو پناه طوفان من بود. چشمان من کنار عقیق پیشانی ات جان می گرفت و صدای بارانی ام کنار صدای خاک ریز آزادی بهاری می شد. ای سردار لشکر عشق، ستاره ی زندگی ملت، بدون سردار نوری ندارد، چون تو نور خاک مظلوم دمشق بودی. خاک مظلوم دمشق از غم فراق، سیاهی زندگی را به رُخ پروانه های آتشین می کشد. فرزندان مظلوم فلسطین بی تو دست هایشان سرد و قلبشان گرفته است. ای پدر ایران، ای روشنایی خانه ی امید، چشم ستارگان فلک از تو روشن است.

سردارهمچون خورشید برهمه جا تابید و ظالمان را با پرتوی حق ، از بین برد ولی چه زود این خورشید پرفروغ غروب کرد ، غروبی غیر قابل وصف که همه دل ها را به آتش کشید

از آن روز که به شهادت رسید کسی نخندید ، بعد از آن بود که همه فهمیدند سلیمانی چه بود و چه کرد و چگونه رفت ، حالا هم نبودنش را می توان احساس کرد. بعد از شهادت این خورشید فروزان، همه جا ابری شد ، همه جا تیره شد ، پر از مرگ و ترس و استرس شد.

سردار دل ها تو سعادتی هستی که زیر نگاه مستقیم خداوند زندگی کرده ای. ای مدافع دشت گُل سرخ، در ظلمت این مسیر غوغا کردی، ابرها در برابر این مسیر اشک ریختند و هوایی شدند. ای امیر دل ها، دلِ کبوتران زخمی را بی جان کردی. ای سردار به روح بلند و کبریائی ات سوگند که پای ما محکم بر این جاده است و بر خاک پای تو سجده می کنم. جانم را فدای راه بی پایانت می کنم.

جانانه بر مسیر راه جهادی ات می روم و پیشبند یا زینب را بر پیشانی ام می بندم و پلاک خاک خورده ام را از دل زمین بیرون می آورم و چنان پا بر زمین می کوبم و فریاد بلند سر می دهم که حاج قاسمی دیگر، آماده است تا در این راه پیکار کند تا دست در دست روح کبریائی پروانگان شود.

دلنوشته برای سردار سلیمانی

دلنوشته احساسی برای سردار سلیمانی

امروز رهبرم تنها شد چرا که سردار خود را در غربت از دست داد. مِن بعد چه کسی است که پس از سردار قاسم سلیمانی قاطعانه و جسورانه انقدر مستحکم و با صلابت جلوی طوفان خشمگین آمریکا بماند و آن را با نگاه پر صلابت خویش خاموش سازد؟

بزن باران بزن که یار با شهامتت که بوده عاشق و اهل عبادت به لطف و کرم پاکی ذکر سجود گوارایش شده شهد شهادت! بزن باران بزن که دنیا بی کس و کار گشت. بزن باران بزن که دنیا بی مرام گشت! خوشی های زمانه بی دوام شد سردار ما در غربت بی دست و پا شد. بزن باران بزن که با لطف و کرم الهی رژیم صهیونیستی اشغال گر کارش یکسره تمام شد.

نمی دانم برای دست بریده ات روضه ابوالفضل عباس بخوانیم یا برای پیکر پاره پاره ات روضه علی اکبر بخوانیم یا برای غم هجران رهبرمان روضه مالک یا به یاد محاسن سفیدت روضه حبیب سر دهیم یا از هلهله حرمله ها یا از شهادتت در غربت و دوری ناله سر دهیم. ای سردار ایرانی ها حاج قاسم سلیمانی داغ دوری ات آنقدر سنگین بود که هرگز توان از میان برداشتن آن را نخواهیم داشت.

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید