زبان حال، متن روضه و نوحه حضرت زینب (س) در قتلگاه

مجموعه متن روضه و نوحه حضرت زینب در قتلگاه و زبان حال آن حضرت به صورت شعر در آن لحظات جانسوز.

فرا رسیدن پانزدهمین روز از ماه رجب سالروز وفات حضرت زینب (س) بر تمامی عاشقان اهل بیت تسلیت باد.

آه از نماز شب نشسته و قامت ناگهان خمیده ! آه از موی سپید یک شبه !…آه از دل زینب !

با مجموعه ای از متن روضه و نوحه حضرت زینب در قتلگاه سوزناک و جانگداز همراه ما باشید.

متن نوحه حضرت زینب در قتلگاه

ای وای از قتلگاه
افتادی از روی ذوالجناح
مغسل بدم الجراح
ای وای از فریاد خیمه گاه

ای وای از قتلگاه
افتادی از روی ذوالجناح
مغسل بدم الجراح
ای وای از فریاد خیمه گاه

تیر به پهلوت زدن
با نیزه شونه به موت زدن
با سنگ به کنج ابروت زدن
با عصا روی گلوت زدن

کربلا کربلا …

انا لله و انا الیه راجعون خرجت زینب …

⚑⚑⚑

یا اخا،جانم فدای لحطه های آخرت
ناله از دل می کشیدم با نگاه پیکرت

شمر ملعون آمد و سر را بریده از قفا
مادرت زهرا شده زائر به بالای سرت

یک طرف افتاده سر امّا ببین شیبُ الخضیب
آن طرف افتاده جسم نازنین و اطهرت

من کجا،مقتل کجا،کرب و بلایت یا حسین
هر طرف دیدم حسینم، آیه های پرپرت

جان من،اهل حرم در شور و شین افتاده اند
مانده ام من با نواهای لطیف دخترت

از عطش، طفلان تشنه ،حسرت ساقی خورَند
یک صدا نجوایشان شد،خوش به حال اصغرت

ارباً اربا شد علی اکبر وَ مویت شد سپید
بر سر و سینه زدی در پیش جسم اکبرت

من چه گویم در غم هجر تو ،ای سرو رشید
تو که رفتی عاقبت بیچاره شد این خواهرت

جمله آخر وَ دیگر بس کنم این ناله را
جان زهرا،قاتلم گشته غم آب آورت

⚑⚑⚑

همه از خیمه ها بیرون دویدند
ولی سالار زینب(س) را ندیدند

برون از قتلگه، بی راکب آمد
به سوی خیمه ای، بی صاحب آمد

یکی گفتا فرس کو نور عینم
غریب کربلا بابا حسینم

یکی از غم، گریبان چاک می کرد
یکی خونش، به گیسو پاک می کرد

یکی پوشاند، ز اشک خود زمین را
یکی بر پشت، برگرداند زین را

چراغ محفل طاها، سکینه(س)
دو دست، از شدّت غم زد به سینه

که ای گم کرده راکب، راکبت کو؟
چرا صاحب نداری، صاحبت کو؟

چرا از تیر دشمن، شسته بالت
چرا خون خدا، ریزد ز یالت

بگو ای پیکرت، گردیده صد چاک
امید ما، کجا افتاده در خاک؟

تو صورت شسته ای، از خون مظلوم
مرا دیگر، یتیمی گشت معلوم

تو که، آتش فرو ریزی ز سینه
بگو از راکب خود، با سکینه(س)

چو خنجر، بر گلوی او نهادند
به آن لب تشنه، آیا آب دادند؟

⚑⚑⚑

به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من

سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من

یه گوشه گودال مادرو دیدم من
که رفته بود حال دیر رسیدم من

صدا زدی من رو خودم شنیدم من
صدای رگهات بود دیر رسیدم من

افتان و خیزان و نفس بریدم من
پیراهنو بردن دیر رسیدم من

با بوسه از رگهات به خون تپیدم من
میون خاک و خون دیر رسیدم من

غریب مادر… غریب مادر

⚑⚑⚑

بالین همه رفتم و بالین خود اما
یارب بنگر شمر دم آخرم آمد

گویید که این نیست تن بی سر بابا
گر در پی من دختر غم پرورم آمد

گویید که این پیکر صد پاره حسین نیست
بعدا به کنار من اگر خواهرم آمد

خنجر به گلویم مگذار صبر کن ای شمر
با پهلوی بشکسته ببین مادرم

خواهر برو كه‌ وقت‌ جدايي‌ رسيده‌ است
خواهر برو كه‌ قد رسايت‌ خميده‌ است‌

خواهر برو كه‌ نيست‌ تو را تاب‌ ديدنم
خنجر به‌ روي‌ حنجر پاكم‌ رسيده‌ است‌

خواهر برو كه‌ كار حسينت‌ تمام‌ شد
خنجر قفاي‌ حنجر نازم‌ بريده‌ است‌

خواهر برو كه‌ تاب‌ سخن‌ نيستم‌ دگر
تير سه‌ شعبه‌ لعل‌ لبم‌ را دريده‌ است‌

خواهر برو به‌ دختر نازم‌ سكينه‌ گو
روح‌ پدر به‌ عالم‌ بالا پريده‌ است‌

خواهر برو كه‌ مادر پهلو شكسته‌ام
تا قتلگه‌ به‌ ناله‌ و افغان‌ دويده‌ است‌

خواهر برو به‌ هاشمي‌ دل‌ شكسته‌ گو
عالم‌ چو من‌ شهيد جگر خون‌ نديده‌ است‌

⚑⚑⚑

ما گرفتار بلای زینبیم
ما حسینی از عطای زینبیم
تا خدا بر ما عنایت می‌کند
ما گدای هر گدای زینبیم

بر گل نرگس قسم در روضه‌ها
سائل مهر و وفای زینبیم
ما برای دین به سینه می‌زنیم
شیعیانِ درس‌های زینبیم

سینه عریان حسین بی کفن
رخ کبودان عزای زینبیم
آخر مجلس به وقت شور عشق
سوی مقتل در قفای زینبیم

ما به وادی محبت از ازل
کربلایی، از دعای زینبیم
وقت دیدار اجل بعد از حسین
چشم، در راه لقای زینبیم

در جزا گر مادرش رخصت دهد
دست بر سینه به پای زینبیم

⚑⚑⚑

بعد از تو، سالار زینب، غرق خون شد دل محزون و غمینم
میسوزم، هر شب و هر روز، از غم تو ای مه نیزه نشینم

وای از غمت در عذابم
دوریت برده تابم
وای یک سر از نی فتاده

نگران ربابم

سالار زینب، سالار زینب

رأس تو، به روی نیزه، من به دنبال سرت منزل به منزل
بر روی، منبر نیزه، صوت قرآت تو برده از دلم دل

وای داغ تو صبر من برد
زینب از غصه افسرد

وای آتشم زد همان سنگ
که به کنج لبت خورد

سالار زینب، سالار زینب

بنما یک، دعا بمیرم، بی تو دیگر زنده ماندنم چه حاصل
تا دیدم، سرت به نیزه، سر شکستم از غمت به چوپ محمل

وای تو و نیزه سواری
من و اندوه و زاری

وای بنگر همچو عباس
اشک من گشته جاری

سالار زینب، سالار زینب

از یادم، نرفته هرگز، در میان قتلگه تنت دریدند
با یک خنجر شکسته، لب عطشان زقفا سرت بریدند

وای سینه و تیغ و حنجر
ناله و اشک مادر

وای دست و پا میزدی تو
زیر آن کهنه خنجر

سالار زینب، سالار زینب

والله ِ، پس از فراقت، دیگر از نفس کشیدنم شدم سیر
تو بر روی نیزه ها و، من اسیر دشمنان در غل و زنجیر

وای من کجا و اسارت
من کجا و جسارت

وای در رهت ای برادر
هستی ام رفته غارت

سالار زینب، سالار زینب

⚑⚑⚑

متن روضه حضرت زینب در قتلگاه

آی بمیرم،ای كاش یكی به جای دستای زینب چشمای زینب و می بست،این منظره ها رو نمی دید،آخ تا رسید كنار گودال قتلگاه،هر چی صدا زد،دادش جواب زینب و بده،حسین چشما رو باز نكرد،تا قسم داد حسین جان،جان مادرم، چشمای خون گرفته رو باز كرد،زینب برگرد برو به خیمه،می گه دیدم زینب داره می ره،اما عقب عقب می ره،هی به سر می زنه،هی فریاد می زنه،حسینم و دارن می كشند، أَمَا فِیكُمْ مُسْلِمٌ؟ یه مسلمون بین شما پیدا نمی شه؟ آی بمیرم،نانجیب روی زینب و زمین زد،گفت:مگه نمی بینی حسین و دارن می كشند،گفت :كار حسین و زودتر تموم كنید،یه وقت زینب ببینه،سری به نیزه،اگه این روضه یه شب در سال جا داشته باشه بخونی امشبه،وقتی شام غریبانیه،بی بی زینب زیر این خیمه نیم سوخته ها خوابش برد،عجب خوابیدنی،خواب به چشمش اومد یا نه،بی بی بیهوش رو زمین اوفتاد،این بچه ها سرشون رو دامن بی بی،همه از حال رفتند،یه وقت در عالم رؤیا حضرت زهرا سلام الله علیها رو در خواب دید،مادر اومدی،اما دیر اومدی،یه جمله رو می خوام عرض كنم،گفت زینب جان،من از صبح اینجا بودم،خودم همه ی منظره ها رو دیدم ،اونوقتی كه می خواست سر از بدن حسین جدا كنه،سر رو دامن خودم،هر چی فریاد زدم،بُنَیَّ ،

******

حدود ساعت سه ،من عقیله دختر حیدر
چنان مرغی كه پرپر می زند، بر خاك و خاكستر
حدود ساعت سه،من پریشان آمدم با سر
ولی مثل همیشه باز از من زودتر مادر
حدود ساعت سه، دیدمت بر خاك و خاكستر
ولی عریان نه پیراهن نه عمامه،نه انگشتر

******

آنطرف از دور دیدم سارقی كرده كمین
چشم دارد او به انگشتر به خیلی چیزها
جا گرفته روی سینه آن سگ حار از قفا
می زند هی ضربه بر حنجر به خیلی چیزها
كاش تنها آن حرامی با گلویت كار داشت
می خورد این تیزی خنجر به خیلی چیزها
با قد خم مادرت آمد عیادت كرده ای یاد پهلو
یاد میخ در به خیلی چیزها
داخل گودال حالش را رعایت می كنی
چون كه حساس است مادر به خیلی چیزها
صلی الله علیك یا مظلوم یا اباعبدالله
شب عاشوراست امشب،كربلا غوغاست امشب

******

چه خبره امشب تو خیمه ها،آی ،نوكرا،فدایی های ابی عبدالله،بیاید بریم تو خیمه،با حضورمون با ناله زدنمون،با گریه كردنمون امشب تسلای دل زینب باشیم،اینقدر زینب از دیدنتون خوشحال می شه،اینقدر سكینه خوشحال می شه،آخه صدای پای اسب ها می اومد می گفت عمه ،لشكر برا كی داره می آد،تا صدای پای دو تا مركب اومد،مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر،تا این دو تا اومدند به زینب خبر دادند،برا حسینت لشكر اومده،اینقدر زینب خوشحال شد،به حبیب كه گفتند بی بی زینب از اومدن شما اینقدر خوشحال شده،شروع كرد گریه كردن،گفت:مگه من كیم؟الحمدالله من باعث خوشحالی زینب شدم،آی كربلایی ها با ناله تون امشب دل زینب و خوشحال كنید،ناله بزنید یاحسین……….

******

كه ای خفته خوش به بستر خون دیده باز كن
احوال ما ببین و سپس خواب ناز كن
ای وارث سریر امامت،به پای خیز
ما را سوار بر شتر بی جحاز كن

******

دلی در خون نشسته دوست داری
بگو قلبی شكسته دوست داری
تو را ای عشق بی سر دوست دارم
مرا با دست بسته دوست داری

******

نه تنها تیر و تیغ وسنگ بوده
سر پیراهنت هم جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
كه انگشتر به دستت تنگ بوده

⚑⚑⚑

حالا که امام زمانت رو دعوت کردی…
احترام کن… مودب بشین…

دستات رو بگذار روی سینه…
میخواهیم به خانم زینب کبری سلام بدیم…

از همینجا دلها رو روانه کنیم حرم با صفاش…

تصور کن الان ورودی حرم ایستادی…

میدونم این آرزو رو به دل داری…
میدونم یه همچین روزی رو از خدا میخواهی…

آماده ای سلام بدیم…

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ فـاطِمَهَ وَ خَدیجَهَ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ

🔸ای یادگار سه امام زینب
🔸بر قلب سوزانت سلام زینب

سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد…

بلاکش دوران بی بی زینب…
چهار پنج سال بیشتر نداشت…
داغ جدش رسول خدا رو دید…
صبر کرد…

هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود…
پهلوی مادرش زهرا رو شکستند…
جلو چشمانش به مادرش سیلی زدند…
اما صبر کرد…

داغ مادرش رو از یاد نبرده…
فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید صبرکرد…

بمیرم برات بی بی جان زینب…
یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید…
اما بازم صبر کرد…

روز عاشورا در نصف روز…
جلو چشمانش…
تمام عزيزانش رو شهید کردند بازم صبر کرد…

تمام دلخوشی زینب حسین بود…

اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد…
خواهرم… زینبم…
منم میخوام برم میدان…
زینب جان… خواهرم… خدانگهدار…

زینب کبری طاقت دوری برادر رو نداره…
عرضه داشت…
حسینم برادرم…
برا من که دیگه کسی نمونده…

تو هم میخواهی بری…
زینبت رو تنها بگذاری…
ای یادگار مادرم حسین…

اگه دست ولایت ابی عبدالله نبود…
بی بی زینب در کربلا جان میداد…

ابی عبدالله فرمود خواهرم…
انقدر بی تابی نکن…
تا صدای تکبیر من میاد…
(بدان) بدون من هنوز زنده ام…

 

ابی عبدالله رفت میدان…

تصور کن…
زینب کبری هم داخل خیمه…
تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه…
دلش آرام میگیره…

اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید…

حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله…

داخل خیمه…
هی بلند ميشه…
میشینه زمین…

میگه برادرم… حسینم…
چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش…

در همون حالت…
یکدفه صدای ذوالجناح بلند شد…

شاید خوشحال شده زینب…
برادرم حسین برگشته…

دوان دوان اومد بیرون…
یه نگاه کرد…
دید ذوالجناح برگشته…

اما…
یال اسب غرق خونه…
زین اسب واژگونه…

بی تاب شد زینب…

همینجا بود…

🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند
🔸ولی سالار زینب را ندیدند

یاصاحب الزمان منو ببخشید…
عمه جانتون زینب دوان دوان…
به سمت قتلگاه…

🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین
🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین

خدا به داد دل بی بی زینب برسه…

تا رسید بالای تل زینبیه…
نگاه کرد دید…

فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ …
وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ …
وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ …

شمشیر دارها با شمشیر میزنند…
نیزه دارها با نیزه میزنند…

یک عده ای هم که سلاح ندارند…
با سنگ میزنند…

خدا… چکار کنه زینب…
بی تاب شده زینب…

فقط دستاش رو گذاشت روی سر…
هی صدا میزد…

وامحمدا… واعلیا…

روضه من تمام…
فقط همینو بگم…

چیزی نگذشت دیدند…

🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب
🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب

تسلای دل بی بی زینب ناله بزن یاحسین…

🔸حسین آرام جانم
🔸حسین روح و روانم

 

زبان حال زینب (س) در قتلگاه

ناله بزن؛ با ناله از گودال لشگر را ببر زینب بیا
این شمر با پا رفته منبر را ببر

چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر

این فرصت پیش آمده دیگر نمی‌آید به دست
دامن کشان، دام‍ن بیاور با خودت سر را ببر

ناله بزن، فریاد کن؛ اما همه‌ش بی‌فایده است
این شمر؛ از اینجا نخواهد رفت؛ مادر را ببر

انگشتری که ضربه خورده درنمیاید ز دست
جایش النگوی من و این چند دختر را ببر

من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده‌ام
از بین نامحـرم بیا عباس خواهر را ببر

⚑⚑⚑

هل من معین بی‌کسی‌اش تا شنـیده شد
رنگ جـمال پـرده نشیـنان پـریـده شد

تا شاه بی‌رمق شد و افـتاد روی خاک
افـسار گـرگ های حـرامی دریـده شد

چون ماهی فتاده به صحرای خون،تنش
بر روی خارهای مغـیـلان کـشیده شد

می‌گـفت تـشـنه‌ام جگـرم سوخـته ولی
با سنگ و نیزه ناز دهانش خریده شد

هرکس رسید زخم به زخمش اضافه کرد
اعـمال کـشـتـنش به درازا کـشیده شد

وقتی سه شعبه بوسه به قلب حسین زد
دنیا خـراب، قـامت زیـنب خـمـیده شد

نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید