عاشق نامه یکی از آثار ادبی عبید زاکانی شاعر طنزپرداز ایرانی است. وی پرچمدار طنز انتقادی و دارای آثار مهمی چون «موش و گربه» و «رساله دلگشا» است. در ادامه این مطلب از دیبامگ جزئیات بیشتری درباره این شاعر و کتاب عاشق نامه او میخوانید.
عاشق نامه اثر عبیدزاکانی
«عاشقنامه» اثری ادبی است که نویسندهاش عبیدزاکانی بوده است. این کتاب به عنوان یکی از آثار برجستهٔ ادبیات فارسی شناخته میشود و در آن به موضوعاتی همچون عشق، دوستی، انتظار، وفاداری، و احساسات عمیق انسانی پرداخته میشود.
خواجه نظام الدین عبیدالله زاکانی از شاعران و نویسندگان طنزپرداز قرن هشتم می باشد که در قزوین متولد شد. وی ازخاندان زاکانیان بوده و زاکانیان تیرهای از اعراب هستند که به قزوین مهاجرت کرده و آنجا ساکن شده بودند. به همین دلیل زاکانی به دلیل نسبت داشتن با خاندان زاکان شهرت فراوان داشت.
وی به لحاظ وضعیت اجتماعی آن روزگار، به طنز روی آورد و نظم و نثر خود را وسیلهٔ حمله به عرفها و عادات نادرست و مفاسد و معایب طبقهٔ مشخصی از اجتماع قرار داد. وی در حدود سالهای ۷۷۱ و ۷۷۲ هجری قمری زندگی را بدرود گفت. از آثار برگزیدهٔ او میتوان به مثنوی عشاقنامه، کتاب اخلاقالاشراف، ریشنامه، صد پند، لطایف و ظرایف، رسالهٔ دلگشا و بالاخره منظومهٔ معروف موش و گربه اشاره کرد.
فهرست کتاب:
بخش ۱ – سرآغاز: خدایا تا از این فیروزه ایوان – فروزد ماه و مهر و تیر و کیوان
بخش ۲ – در وصف معشوق: بتی فرخ رخی فرخنده رائی – به شهرستان خوبی پادشاهی
بخش ۳ – غزل: خم ابروی او در جان فزائی – طراز آستین دلربائی
بخش ۴ – سخن در عشق: نخستین روز کاین چشم بلاکش – مرا از عشق او در جان زد آتش
بخش ۵ – عرض شوق: شبی شوقم شبیخون بر سر آورد – ز غم در پای دل جوشی برآورد
بخش ۶ – غزل: دلم زین بیش غوغا برنتابد – سرم زین بیش سودا برنتابد
بخش ۷ – واقف شدن معشوق از حال عاشق: در آن شبهای تار از بیقراری – چو بسیاری بنالیدم بزاری
بخش ۸ – پیغام فرستادن عاشق به معشوق: پس از عمری که دل خونابه میخورد – خرد بیرون شد و دل کار میکرد
بخش ۹ – غزل همام: بدیدم چشم مستت رفتم از دست – گوام دایر دلی گویائی هست ؟
بخش ۱۰ – پیغام رسانیدن قاصد: ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز – چو این افسانه کردم پیشش آغاز
بخش ۱۱ – خطاب معشوق با قاصد: چو زلف خویشتن ناگه برآشفت – بتندید و در آن آشفتگی گفت
بخش ۱۲ – غزل: ز سوز عشق من جانت بسوزد – همه پیدا و پنهانت بسوزد
بخش ۱۳ – تمامی سخن معشوق: ترا آن به که راه خویش گیری – شکیبائی در این ره پیش گیری
بخش ۱۴ – رسیدن جواب عاشق بمعشوق: چو این پیغامها در گوش کردم – بکلی ترک عقل و هوش کردم
بخش ۱۵ – پیغام فرستادن بمعشوق: دگر بار از سر سوزی که دانی – در آن بیچارگی و ناتوانی
بخش ۱۶ – رفتن قاصد پیش معشوق: دگر بار آن فسونگر مرغ چالاک – چو پیشش مینهادم روی بر خاک
بخش ۱۷ – جواب گفتن معشوق بقاصد: چو بشنید این سخن را سرو آزاد – جوابش داد کای فرزانه استاد
بخش ۱۸ – حدیث گفتن قاصد با معشوق: دگر بار آن فسون پرداز استاد – بر او افسونی از نو کرد بنیاد
بخش ۱۹ – پاسخ معشوق قاصد را بار دیگر: چو با همراز خود همداستان شد – زبان بگشاد و با او همزبان شد
بخش ۲۰ – وصف بهار: سحرگاهی که باد صبحگاهی – ببرد از چهره گردون سیاهی
بخش ۲۱ – غزل: گر آن مه را وفا بودی چه بودی – ورش ترس از خدا بودی چه بودی
بخش ۲۲ – رسیدن قاصد و بشارت و عنایت معشوق: در این اندیشه شب را روز کردم – فراوان ناله دلسوز کردم
بخش ۲۳ – آمدن معشوق به خانه عاشق: چو زرین بال عنقای سرافراز – ز مشرق سوی مغرب کرد پرواز
بخش ۲۴ – در صفت وصال: چنین زیبا نگاری دلستانی – به رعنائی و خوبی داستانی
بخش ۲۵ – در صفت حال: دلا تا چند از این صورت پرستی – قدم بر فرق هستی زن که رستی
بخش ۲۶ – در زوال وصال و شب فراق: من اندر عیش و بختم در کمین بود – چه شاید کرد چون طالع چنین بود
بخش ۲۷ – آگاه شدن عاشق از حال معشوق: چو این ناخوش خبر در گوشم آمد – به صد زاری دل اندر جوشم آمد
بخش ۲۸ – غزل همام: خیالی بود و خوابی وصل یاران – شب مهتاب و فصل نوبهاران
بخش ۲۹ – تمامی سخن: دریغ آن روزگار شادمانی – دریغ آن در تنم زندگانی
بخش ۳۰ – در خواب دیدن عاشق معشوق را: شبی چون شام در فریاد و زاری – به صبح آوردم اندر نوحه کاری
بخش ۳۱ – پیغام فرستادن عاشق بمعشوق: الا ای باد عنبر بوی مشکین – ندیم و مونس عشاق مسکین
بخش ۳۲ – مناجات: چه کم گردد خدایا از خدائیت – چه نقصان آید اندر پادشائیت
بخش ۳۳ – در خاتمه کتاب: به بهتر طالع و فرخندهتر فال – دوم روز رجب در نون الف ذال