سلام بر ششمین ستاره آسمان امامت، حضرت امام جعفر صادق (ع)، بنیانگذار مذهب جعفری و اقیانوس علم و دانش. در سالروز شهادت مظلومانهاش، دلها به یاد غربت آن امام همام و زهری که به کین بر جانش نشاندند، غرق در ماتم و اندوه است. گرد هم آمدهایم تا در سوگ این مصیبت بزرگ، اشک ماتم بریزیم و بر ستمی که بر سلاله پاک پیامبر (ص) رفت، ناله سر دهیم. با مجموعهای از انواع روضه شهادت امام جعفر صادق همراه دیبامگ باشید.
گلچین متن روضه شهادت امام صادق (ع)
متن روضه شهادت امام صادق (ع) سید مجید بنی فاطمه
آسمون چشمام هم رنگ پاییزه
حال بقیع امشب خیلی غم انگیزهنه گنبد و صحنی آرومه آرومه
زائرش این شب ها فقط یه خانومهیه مادری که خاک بقیع رو به چشم تر میذاره
به جای ماها روضه میخونه رو خاکا سر میذاره«غریب مادر؛ غریب مادر»
*همیشه گفتن باید به ریش سفیدا یه جور دیگه احترام بذاری..احترام آقامونو نداشتن نیمه شب ریختن تو خونه آقامون*
هجومشون نگذاشت عبا رو برداره
فرصت نشد اصلاً عصاشو بردارهچیزی نمیبینم خونه پر از دوده
رو دیوارا جای آتیشِ نمرودهتو نیمه ی شب
عرش خدا رو با نعره هاشون لرزوندن
با لگداشون، به درب خونه بچه هامو ترسوندن*نیمه شب ریختن تو خونه حضرت حضرت تو نماز شب بود عبا و جانماز رو از زیر پاهاش کشیدن با صورت به روی زمین افتاد جلوی زن و بچش بی عمامه کشوندنش بیرون دستهاشو بستن. اما به ناموسش جسارت نکردند. یکی میگفت آقا رو بی عمامه نبرید.. پابرهنه نبرید..
من بمیرم برای اون آقایی که دستهاشو بستن در خونشو آتیش زدن آی غیرتیها جلوی چشمش سیلی به ناموسش زدن الهی بشکنه دست مغیره یه جوری زد داد علی بلند شد..*
شرمندگی مرد درد بیدرمونه
دست منو بستن جلو در خونههمسایه ها دیدن از غصه جون دادم
کشوندنم رو خاک از نفس افتادمپشت یه مرکب وسط کوچه، خوردم زمین، با پهلو
یاد مدینه، روضه میخونم، از اون غلاف و بازو*ابن ربیع ملعون سوار بر اسب شد دستهای این پیرمرد رو بستن نانجیب هی میتازید. هی امام صادق زمین میخورد.. گاهی آقا رو رو زمین میکشید. وسط بیابون روی خارا میرفت. آقا جان! شما یه مرد بودی پاهات انقدر اذیت شد.. من یه دختری رو میشناسم پاهاش کوچولو بود وسط بیابون هی میگفت: بابا پاهام درد میکنه..*
*حضرت رو بردن تو کاخ منصور آقا نفس نفس میزد. همه صورت زخمی لباسها پاره.. نانجیب همچین که نشسته بود خواست غرور حضرت رو بشکونه اون زهرماری رو میخورد به آقا تعارف میکرد کار به جایی رسید شمشیر و کشید آقا رو شهید کنه.. یه وقت دیدم تا منصور شمشیر و مقابل امام صادق کشید دیدن دستش داره میلرزه صورتش رنگش عوض شد.. چی شد منصور؟ گفت: همچین که من شمشیر و کشیدم وجود نازنین پیامبر رو مقابل دیدم فرمود: منصور شمشیر و از بالا سر جگر گوشه ام کنار ببر و الّا تاج و تختت رو به هم میریزم.. یا رسول الله!یه شمشیر بالا سر امام صادق دیدی طاقت نیاوردی .. من بمیرم برای اون خانومی که با عجله دوید اومد بالای بلندی دید حسین افتاده شمشیردار شمشیر میزد نیزهدار نیزه میزد..اونهایی که حربهای نداشتند سنگ آورده بودند….حسین….*
متن روضه شهادت امام جعفر صادق (ع) حاج میثم مطیعی
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دلهای دوستان همه صحن و سرای توچشمم سوی مدینه؛ دلم جانب بقیع
گرمِ زیارتِ حرم با صفای تواز لحظه ای که خاکِ لحد بر تو چیده شد
خاکِ بقیع نه! دل ما گشت جای توآیا دَرِ بقیع شبی باز میشود
تا در کنار قبر تو گِریَم برای تو؟بردند دست بسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرشِ خدا، جای پای توای صد مسیح؛ زنده ی ذکر شبانه ات
خاموش شد چگونه صدای دعای توآخر زِ زهرِ کین جگرت پاره پاره شد
ای پاره های دل گُلِ بزم عزای تو
متن روضه شهادت امام جعفر صادق (ع) میثم مطیعی
*راوی میگه: رفتم خدمت امام صادقعلیه السلام، مولای من نشسته بود، خرما میخورد… فرمود: بشّار بیا خرما بخور، گفتم: آقا! نمیتونم، من داشتم می اومدم محضر شما، یه منظره ای دیدم تو شهر کوفه، الان هم حالم اصلا خوب نیست.
آقا فرمود چی دیدی بشّار؟ آقا! دیدم یه زنی رو مامورا کتک می زنند. هر چی صدا میزنه من رو کمک کنید، کسی جوابش رو نمیده…
آقا فرمود: بَشّار مگه چه کار کرده بود که این جوری می زدنش؟ گفتم: آقا! از مردم پرسیدم، گفتند: این زن پاهاش به یه سنگی گیر کرده، لغزیده روی زمین افتاده، تا زمین خورده صدا زده: یا زهرا! خدا نبخشه اونایی رو که تو رو زمین زدند، یا زهرا! خدا نگذره از اونایی که تو رو کشتند.
بشار میگه: آقا شروع کرد های های گریه کردن، محاسن مبارکش تر شد، شونه هاش تکون می خورد. فرمود: بَشّار! بلند شو بریم مسجد براش دعا کنیم….*آقامون یه بار شنید، تو کوچه ها، زنی زمین خورد
گفتن اون زن روی خاک، با گریه اسم مادر و برداسم فاطمه که اومد، آقا خیلی گریه میکرد
گفت: بمیرم واسه مادر، امون از اون دستِ نامردکاش بگن که پشت اون در
زهرا نبوده زهرا نبوده زهرا نبودهواسه صورتش بسوزم
هنوز کبوده هنوز کبوده هنوز کبوده«برای غمت بمیرم
امامِ صادق امامِ صادق »آقا بود گرم نماز، که ناگهان، هجوم آوردن
بی عمامه بی عبا، کشون کشون، تو کوچه بردنرسمِ نامردی این شهر، دیگه از جفا گذشته
نکِشید آقای ما رو، سِنّی از آقا گذشتهپیرمرد و پُشتِ مرکب
نمیکشونن نمیکشونن نمیکشونندستِ بسته تو دلِ شب
نمیکشونن نمیکشونن نمیکشونن*آقا برای این مردم هر چی میگی یاد بابات علی می افتند، یاد مادرت زهرا می افتند…
برای عاشقات روضه امام صادق که میخونیم همش میگن: یازهرا…همه روضه خونا میگن: آقا خوش به حالت! همسرت، بچه هات نبودند…ندیدند…کسی بهشون جسارت نکرد…*با یه ذکر یا حسین، چشم آقا، شد ناگهان تَر
آقا خیلی گریه کرد، برا حسین، اون شاه بی سرگریه کرده واسه اون لب، که با خیزران کبود شد
واسه اون چادر و معجر، که پر از آتیش و دود شدمیخونه با گریه زاری
حسینِ مظلوم حسینِ تنها حسینِ تشنهبمیرم کفن نداری
حسینِ مظلوم حسینِ تنها حسینِ تشنهشاعر: رضا یزدانی
*معاویة اِبن وهب میگه: رفتم خدمت آقا امام صادق ،دیدم بعد از نماز سر به سجده گذاشتند داره گریه می کنه، میفرماید: “اَللّهُمَّ فَارحَمْ تِلكَ الوُجوهَ الّتي غَيَّرَتها الشَّمسُ” خدایا اینایی که آمدند کربلا، زیارت جد غریب من، صورتاشون آفتاب سوخته شد، تو به این صورتا رحم کن…*
متن روضه شهادت امام جعفر صادق (ع) حاج محمود کریمی
آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته
كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته
حالا گرفته روضه غريبانه بازهمنشناختند خشكِ مقدس مَآب ها
خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها
مُشتى رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها
شاگردهاي او همه در رختخواب ها
آتش زدند بر در يك خانه بازهم*بارِ اول و دومشون نبود .. چهار هزار شاگرد داشت آقا .. چهارهزار شاگرد کجا! هفتاد و دو فدایی کجا ؟!.. یکیش لحظۀ آخر دستش رو از دستِ عمه کشید والله لَا أُفَارِقُ عَمِّي .. محرم داره از راه میرسه .. میدونستن عباس دورِ خیمه هست یارانش تا صبح خواب نداشتن .. میگفتن برا ما ننگه ما زنده باشیم یه مو از سر بنی هاشم کم بشه .. اما امام صادق رو آوردن پشتِ مرکب میدوید .. ناسزا میشنید .. هیچ کسی نیومد .. همه تو خونه هاشون آرمیده بودن .. آخه مدینه سابقه داره .. یه روزی ام علی رو بردن .. ای وای مادر .. مادر .. مادر ..
امروز زهر یه کاری کرد با شیخ الائمه مثه مار گزیده هی صدا میزد ای وای مادر ..*حق مي دهيم مرد اگر گريه مي كند
تنها ميانِ چند نفر گريه مي كند
با ترسِ کودکان چقدر گريه مي كند
افتاده يادِ مادر و در گريه مي كند
تكرار شد مصيبت پروانه بازهمآتش به بيتِ اطهرش افتاد گفت: آه
يادِ صداى مادرش افتاد گفت: آه
عمامه اش كه از سرش افتاد گفت: آه
وقتِ فرار، دخترش افتاد گفت: آه
ترسيده است دخترِ دردانه بازهميك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد
يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد
شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد
بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد
آسيب ديد غيرت مردانه بازهمدستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه!
دست كسى به سوى حجابى نرفت نه
از صورتى “عفيفه نقابى” نرفت نه
ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه
رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم*امام صادق راه افتاد اما ساعتی نگذشت رسید به کاخ اون نانجیب .. اما سه روز دم دروازه ساعات .. صبح وارد شام شدن غروب رسیدن به کاخ اون نانجیب ..*
بي احترام رفت ولى عمّه زينبش
بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش
در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش
بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش
وقت گريز شد دل ديوانه بازهمبالاى تخت قائله اى بود، واى من
پيش رباب حرمله اى بود، واى من
زينب ميان سلسله اى بود، واى من
چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من
خون شد روان از آن لب جانانه بازهمشاعر: #محمدجواد_پرچمی
چو دید زینب حزین لب حسین و چوب کین
به طعنه گفت ای لعین بزن که خوب می زنی
متن روضه امام صادق علیه السلام حاج مهدی سماواتی
ای چشم علم خاک قدوم زُراره ات
جان وجود در گرو یک اشاره اتسبّوحیان فریفتۀ ذکر دائمت
قدّوسیان مدیحه سرای هماره اتدانش هر آنچه پیش رود در قفای تو است
دانشسرای دهر بود یادواره ات(( اشعار طولانیه از چند بیتی گذشتم – دلا رو ببریم کنار بقیع بی شمع و چراغ))
منصور داد زهر، تو را ای امید دل
رحمی نکرد بر جگر پاره پاره ات((پدر و مادرم و جانم به قربان تو مولای من))
یک بار کشت ابن ربیعت میان راه
منصور گشت باعث قتل دوباره ات(( فرستاد ابن ربیع رو دل شب اومدن از بالای بام وارد شدن حجت خدا رو با سرو پای برهنه بردن خودشون سوار برمرکب عزیز زهرا پای پیاده می دوید))
تنها نسوخت بیت تو کافتاد بر جگر
از شعله های خانه ی زهرا شراره ات(( یه بار هم فرستاد منصور ملعون خانه حجت خدا را آتش زدند نوشتن میان آتش و دود قدم برمی داشت صدا میزد انا ابن ابراهیم خلیل الله من فرزند ابراهیم خلیلم که خدا آتش رو براش بردا و سلاما قرار داد – یاد جد مظلوم حسین افتاده یه روز بعد آتش زدن خانه اش یکی از شیعیانش میگه محضر آقا شرفیاب شدم دیدم محزونه و گریه میکنه گفتم آقا چرا منقلبی فرمود روز گذشته خانمو که به آتش کشیدن این زن و بچه هراسان از این طرف به آن طرف می دویدن یاد عصر عاشورا افتادم آخه این زن و بچه هی صدا می زدن وامحمدا وا علیا وا حسینا))
حاجت نبود آتش سوزان به خیمه ها
دشتی ز سوز سینه ی زینب شراره بودیک خیمه نیم سوخته شد جای صد یتیم
چیزی که جا نداشت در آن خیمه چاره بوداز دستها مپرس که با گوش ها چه کرد
از گوش ها بپرس که با گوشواره بود
متن روضه امام صادق علیه السلام حجت الاسلام سیدحسین مومنی
۳۰۰ – ۴۰۰ امامزاده تو قم هست، من نوعاً امامزاده ها رو رفتم دیدم. جایی ندیدم که حداقل یه ضریح چوبی نداشته باشه. طرف آذری زبان بود، آمده بود قبرستان بقیع با مشت می کوبید تو سینش می گفت:یا فاطمه پاشو دست بچه هاتو بگیر با ما بیا ایران؛ مردم ایران خیلی با معرفتند، نمی گذارند شما غریب باشید. وقتی شما میرید کنار قبرستان بقیع اصلا غیر ارادی می گید: “صلی الله علیک یا علی بن موسی” میگی یا امام رضا،چرا؟! چون شما میرید کنار قبر امام رضا علیه السلام می گید: ”السلام علیک یا غریب الغربا” اگر به معنای دور بودن از اجداد طاهرینتونه خب “سلمنا” اما اگر غربت به این معناست که شما سنگ قبر نداری، ضریح نداری، گنبد طلا نداری، زائر نداری، خادم نداری…باید بری قبرستان بقیع، از این پله های قبرستان بقیع بری بالا، قبر ۴ امام با خاک یکسان…
اون موقع با تمام وجود میگی یا امام رضا تو غریب نیستی آقا…وقتی داشتند ضریح رو پرده برداری می کردند یکی از رفقای ذاکر ما نعره ای کشید؛ گفت: یا امام رضا این هفتمین یا هشتمین ضریحه که برای شما ساختند یعنی یه دونه از اینا به اجداد طاهرینت تو بقیع نمی رسید؟! تو یه خیابون قم مدتی دوتا تابلو نصب بود؛ روی یکی نوشته بود کارگاه ساخت ضریح امام حسین علیه السلام این ور خیابونم نوشته بود کارگاه ساخت ضریح امامین عسگریین علیهما السلام؛ من تو دلم می گفتم خدایا یعنی میشه تو یه شهری تابلویی بزنند کارگاه ساخت ضریح ائمه بقیع؟!
سن مبارک امام صادق علیه السلام رو ۶۵-۷۰ گفته اند. یعنی شیخ الائمه هست؛ روضه امام صادق علیه السلام رو پیرمردا بهتر درک میکنند.دیدید بعضی پیرمردا نمیتونند راه برن،میگن احترام پیرمردا رو نگه دارید.اگه یه جا ببینند یه پیرمردی زمین خورده،نمیرید بلندش کنید؟
یا اگر ببینید کسی داره نسبت به این پیرمرد جسارت میکنه نمیرید جلو مداخله کنید؟حالا بشنوید! دستور داد برو هر جور امام صادق رو پیدا کردی،لباسش رو دورش بپیچون و کشان کشان به سمت من بیار؛ امام صادق علیه السلام تو مسجد مشغول نماز بودند، میگه اومدم نگاهم که به حضرت افتاد دیدم این آقا پیرمرده، حیا کردم. نمازش که تمام شد آستین حضرت رو گرفتم که ببرم؛ حضرت فرمود:همون جور که بهت دستور دادن منو ببر؛ عرض کرد: نه آقا ولو اینکه به قیمت جونم تمام بشه شما رو اینجوری نخواهم برد؛ یه بار دیگه امام صادق علیه السلام رو اوردند، اومد به سمت امام صادق علیه السلام بره که حضرت رو به شهادت برسونه ولی رنگ از رخسارش پرید، شمشیر رو در غلاف کرد، آقا رو با احترام برگردوند بعد ازاینکه حضرت رفتند، میگه گفتم که تو قصد کشتن امام صادق علیه السلام رو داشتی چرا نکشتی؟ گفت: تا آمدم به سمتش برم دیدم یه اژدهایی پشت سر حضرت ایستاده، دهنش رو باز کرده، ترسیدم که با یه نفس اون بسوزم.
یه بار دیگه هم می دونید خانه امام صادق علیه السلام رو به آتیش کشیدند،آتش زبانه میکشه، اما یه وقت دیدند حضرت پا رو آتیش می گذاره میگه: من پسر کسیم که رگه های زمینه، من پسر ابراهیم خلیلم که آتش بر او گلستان شد.
یه بارم به ابن ربیع دستور داد که برو هر جوره امام صادق علیه السلام رو بیار از در هم وارد نشو از دیوار برو،از دیوار پرید پایین، دید حضرت مشغول نمازه، آستین حضرت رو گرفت کشید،حضرت فرمود:بذار دورکعت نماز بخونم. گفت:مجاز نیستم؛ بذار عمامه سرم بذارم، بذار لباس تنم کنم. گفت: مجاز نیستم؛
حضرت رو کشان کشان از داخل منزل بیرون برد، پیرمرده ۶۵-۷۰ سال سن مبارکشه؛ خود اون خبیث روی مرکبش نشسته، شیخ الائمه ما، امام پیرما رو داره دنبال مرکبش کشان کشان میکشه، به یه جایی رسید امام صادق علیه السلام فرمود:رمق برای دویدن ندارم، نمیتونم بدوم، وارد مجلس شد، بی حیا نشسته، تا امام صادق آمد، یه مقدار غلاف شمشیر رو بیرون کشید، دوباره زد، یه مقدار دیگه، دوباره…چندبار این اتفاق افتاد، بعد دید نمیتونه امام صادق رو با احترام برگردوند، امام صادق علیه السلام فرمود:این بار اگر با من کار داشتی پیغام بده، خودم میام، هی وقت و بی وقت تو خونه ی من نریز، دل این زن و بچه منو هی نلرزون.
دو جا میخوام گریز بزنم.
میگه برگشتم گفتم:تو که قصد جان امام صادق علیه السلام رو داشتی چرا نگفتی؟گفت:به خدا هربار که شمشیر کشیدم پیغمبر رو کنارش دیدم، حضرت می فرمود: مبادا متعرض فرزندم بشیا! مرتبه ی آخر که شمشیر رو تا آخر بیرون کشیدم دیدم پیغمبر خدا آستین ها رو بالا زده به سمت من حمله ور شد، مبادا متعرض فرزندم بشی! ترسیدم؛ از کشتن او صرفه نظر کردم.
امام صادق علیه السلام، آقا! تو تاریخ داره فقط خونتون رو آتیش زدن، اهل و عیالتونم آسیب دیدند؟ اتفاقی براشون افتاد؟ ما که نشنیدیم اونجا مثلا عیال شما جسارتی بهش شده باشه ولی تو این مدینه خونه آتیش زدن تازگی نداره ها… تو این مدینه درخونه آتیش زدن تازگی نداره ها…
امام صادق به شهادت رسیدند،غربت کشید، مظلومیت کشید ولی به خدا بدن امام صادق علیه السلام رنگ آفتاب به خودش ندیده…بدن امام صادق علیه السلام بی غسل تو خاک نرفته…بدن امام صادق کفن داشته. بدن امام صادق ریگ داغ به خودش ندیده.
مسلمانان حسین مادر ندارد
غریب است و کسی بر سر ندارد
اگر کشتند چرا آبت ندادند؟!
چرا ز آن در نایابت ندادند؟!
اگر کشتند چرا خاکت نکردند؟!
کفن بر جسم صد چاکت نکردند..
بدن امام صادق رو کفن کردند اما دلا بسوزه برای اون شهیدی که…
امان از نعل های تازه بسته
امان از استخوان های شکسته…
همه ناله بزنید: یا حسین…
متن روضه و توسل شهادت امام صادق(ع) شیخ حسین انصاریان
ما که امروز نبودیم مدینه، امروزی که میگم یعنی هزار و چهارصد سالِ پیش
اگه بودیم خب می رفتیم تو حیاط خانۀ امام صادق علیه السلام می ایستادیم، گریه می کردیم،
می دیدم موسی ابن جعفر علیه السلام با برادرش بدنِ حضرتُ دارن میارن برا غسل دادن.
گریه می کردیم یقیناً تحملش رو نداشتیم اماممون رو کشته بودن، بدنشُ می دیدم،
می دیدیم هیچ زخمی هم نداره آثاری هم از زهر در پوست بدن نیست،
ولی دلمون می سوخت ناراحت بودیم، قلبمون آتش می گرفت.
گریه مون اون وقت بیشتر میشد که بدن رو کفن می کردن دیگه می خواستن از چشم ها دور بکنند؛
دنبالِ جنازه میومدیم قبرستانِ بقیع می دیدم موسی ابن جعفر خودش رفت تو قبر. .
بدنِ بابا رو خواباند رو به قبله. . بندِ کفنُ باز کرد صورت رو خاک گذاشت
بنی هاشم و فرزندانِ دیگه اومدن زیرِ بغلِ موسی ابن جعفرُ گرفتن از قبر آوردن بیرون؛ اینجا یه پسر پدرُ دفن کرد.
مردم طاقت نیاوردن بزارن پسر بمونه کنار قبر گفتن این داغ دیده ست نباید بدنِ بابا رو ببینه
قبرُ پوشاندن و بستنُ موسی ابن جعفرُ آوردن خانه.
طبیعیِ زیرِ بغلِ داغ دیده رو بگیرن، طبیعیِ داغ دیده رو تسلیت بدن
اینجا پسر کنار بدنِ بابا بود کربلا برادر کنارِ بدنِ برادر بود. . قبر هم نبود، اجازه ی دفن هم نمیدادن،
یعنی حتی لشگر یزید حق دفن کردنِ قمرِ بنی هاشمُ از ابی عبدالله صلب کرده بود.
با بدنی روبرو شد که فرق شکافته بود. . دست راست و چپ از بدن جدا شده بود.
فرقِ شکافته رو، رویِ دامن گذاشت
دیده بگشا که طبیبت سرِ بالین آمد
دیده بگشا که حسین با دلِ غمگین آمد